eitaa logo
دانش آموزان امین
6.4هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
92 فایل
هدف از تشکیل این کانال ارتباط با دانش آموزان مدارس امین هست بسی افتخار است که شما دانش آموزان عزیز در کانال ما عضو هستید با ما همراه باشید @Adalatgostarealamkojaeey
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼 _نوشت دوم_ متوسطه 🔰 اعتکاف ☆ فرصت انس۲_شکست کرونا ☆ متاسفانه به دلیل وضعیت کرونا 😷😷 مراسم اعتکاف‌ در مساجد، تعطیله 😭😭😭❌ حالا چطوری میتونیم اعمال مربوط به ایام البیض یعنی روزهای۱۳-۱۴-۱۵ماه رجب (اعتکاف) را در خونه برگزار کنیم؟؟ 🕊🏠🕊 بچه ها نباید فراموش کنیم⛔️ که ماه رجب ماه بسیار باعظمتی است 🌕🌕 و کسانی که اهل عبادت با خدا در این ماه باشند📿📿📿 در صحرای محشر جزء🌷رجبیون🌷 صدا زده می‌شوند🔊🔊🔊 و مورد رحمت خدا قرار می‌گیرند.🌺🌺 📚زاد المعاد،ج۱،ص۱۳.   .................ادامه داره☺️ مبلغ امین نسرین حاجیلو از قزوین
🖼 دوم_متوسطه 🔰اعتکاف ☆فرصت انس ۱☆ سلام دوستان 🤗🤗 امیدوارم حالتون خوب باشه🌹🌹🌹 امروز میخواهیم درمورد سه روز اعتکاف صحبت بکنیم 🎤 با من همراه باشین 👇👇 تا در مورد اعتکاف🕊 و اینکه در این شرایط کنونی کشور 😔😔😔 چطوری باید تو خونه هامون اعتکاف بگیریم صحبت کنیم😊😊 🏠 •┈┈••••✾•✏️•✾••• مبلغ امین نسرین حاجیلو از قزوین
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۱) 🌸طرح حفظ جزء۳۰ قرآن کریم هر هفته یک سوره🌸 🦋صاحب اثر: مربی امین خانم نژند🦋
44.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(۲) 🌸طرح حفظ جزء۳۰ قرآن کریم هر هفته یک سوره🌸 🦋صاحب اثر: مربی امین خانم نژند🦋
داستان: "خرمشهر، شهر قهرمان‌ها" روزی روزگاری در سرزمین ایران، شهری زیبا کنار رودخانه‌ای پر خروش به نام کارون قرارداشت. اسم این شهر "خرمشهر" بود؛ شهری پر از نخل‌های بلند، کوچه‌های باصفا و شلوغ و بچه‌هایی پر از آرزو. اما یک روز، دشمنان بدجنس به شهر حمله کردند. آنها با تانک و تفنگ آمدند و مردم شهر را ناراحت کردند. درخت‌ها غمگین شدند، رود کارون آرام شد، و آسمان، خاکستری شد. اما دل مردم ایران مثل خورشید می‌درخشید. قهرمانان زیادی از سراسر کشور آمدند تا کمک کنند. یکی از آن‌ها، مردی شجاع به نام محمد جهان‌آرا بود. او مثل کوه، محکم و استوار بود. هر وقت بچه‌ها می‌ترسیدند، محمد می‌گفت: «تا وقتی کنار هم باشیم، هیچ‌کس نمی‌تونه ما رو شکست بده.» محمد آن‌قدر شجاع بود که حتی دشمن از اسمش می‌ترسید! بچه‌ها او را دوست داشتند. در میان بچه های شهر پسربچه‌ای به نام نوید هر شب برای محمد دعا می‌کرد. اما روزی رسید که محمد برای دفاع از خرمشهر، جانش را فدای کشورش کرد. مردم خیلی ناراحت شدند، اما یاد محمد در دل همه ماند. و همان روزها، انگار دل دشمن هم لرزید، و نیروهایشان عقب‌نشینی کردند. و بالاخره، در روز سوم خرداد، صدای شادی در شهر پیچید: خرمشهر آزاد شد! نخل‌ها دوباره خندیدند، رود کارون رقصید، پرنده‌ها آواز خواندند و نوید فریاد زد: «محمد جهان‌آرا، خرمشهر آزاد شد... با دلی که تو بهمون دادی!» از آن روز، بچه‌ها یاد گرفتند که شجاعت، مهربانی، و ایستادگی، خرمشهرها را آزاد می‌کند. پایان