eitaa logo
دانش آموزان امین
6.6هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
هدف از تشکیل این کانال ارتباط با دانش آموزان مدارس امین هست بسی افتخار است که شما دانش آموزان عزیز در کانال ما عضو هستید با ما همراه باشید @Adalatgostarealamkojaeey
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچ کس🎈 در هیچ جای زمین بقچه ای همراهش🎈 نیست که برایمان حال ِ خـوب بیاورد هـــــنر این است بلد باشیم🎈 شـــــاد باشیم و شـادی بیافرینیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# به خودمون‌ بیایم🚶‍♂ اینکه‌ هنوز به‌ سن‌ رأی‌ دادن‌ نرسیدی دلیل‌ نمیشه نسبت‌ به‌ آینده‌ی‌ کشورت‌ بی‌تفاوت‌ باشی ! تصمیم‌گیر نیستی؛‌ اما تصمیم‌ ساز‌ که‌ میتونی‌ باشی رأی‌‌ درست‌ = تعجیل‌ در فرج
هدایت شده از در جستجوی سعادت
در کربلا تحریمها زمانی برداشته شد که به نیزه رفت ها غارت شد به اسارت درآمدند یادمون باشه ما با این دشمن طرفیم
انســـانهای ضعیف انتقام میگیرند انســـانهای قوی میبخشند و انســــانهای باهوش نادیده میگیرند ❖ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قهر باران از اتاق بیرون آمد، کتابش را روی میز گذاشت، جلوی تلویزیون نشست، مشغول تماشای برنامه‌ی پاشو پاشو کوچولو شد. مبین توپش را بغل کرده بود آمد، کنترل را برداشت و کانال را عوض کرد، گفت :«مستند دایناسورها دارد» باران بغض کرد و با لب و لوچه ی آویزان گفت:« اصلا قهرم» و به اتاق رفت. غذا آماده شد مامان باران را صدا کرد و گفت:« باران بیا دخترم غذا آماده است.» باران از اتاق بیرون آمد، رویش را از مبین برگرداند و به آشپز خانه رفت. مامان غذا را کشید، بشقابی جلوی باران و بشقابی جلوی مبین گذاشت. مامان یادش رفته بود برای باران قاشق بگذارد، باران گفت:« اصلا قهرم» و به اتاقش رفت! عصربابا از راه رسید، باران دوید و خودش را توی بغل بابا انداخت. بابا اورا بوسید، باران به دستان بابا نگاه کرد، عروسکی که بابا قول داده بود را ندید. گفت:« اصلا قهرم» و به اتاقش رفت. روی تخت دراز کشید، چشمانش را بست با خودش گفت:« اصلا با همه قهرم» صدایی شنید چشمانش را باز کرد و نشست، مداد آبی اش بود گفت:« اصلا من قهرم» و رفت توی کشو! باران خواست بپرسد چرا! جوراب صورتی اش را دید که رویش را برگرداند و گفت:«اصلا قهرم» خواست بپرسد چرا! عروسکش موقرمزی را دید که گفت:« اصلا قهرم » و رفت توی کمد. باران بلند شد و گفت:« آخر چرا قهر؟خب بگویید چه شده؟» مداد آبی سرش را از کشو بیرون آورد و گفت:« چون امروز با من نقاشی ات را رنگ نکردی» جوراب صورتی نخ هایش را کج کرد و گفت: « چون دو روز است من را این گوشه انداختی!» موقرمزی از توی کمد سرک کشید و گفت:« چون امروز با من بازی نکردی» باران اخم کرد، خواست بگوید :« خب این را از اول می گفتید این که قهر ندارد» صدایی شنید :« باران جان دخترم» چشمانش را باز کرد، بابا را دید عروسکی که قول داده بود در دستش بود، باباگفت:« عروسک را در ماشین جا گذاشته بودم » باران خندید و خودش را توی بغل بابا جا کرد.
🔆بچه هاجون در بین موارد زیر که از برنامه های امام زمان علیه السلام در حکومتشان خواهد بود یک مورد اشتباه است آن را پیدا کنید🧐 1⃣👈آبادانی 2⃣👈مبارزه با فساد 3⃣👈تقسیم عادلانه ثروت 4⃣👈زنده کردن قرآن و سنت 5⃣👈گسترش معرفت و اخلاق 6⃣👈تعطیل کردن مدارس و دانشگاه ها