eitaa logo
دانش دانشگاه
155 دنبال‌کننده
535 عکس
1.2هزار ویدیو
56 فایل
در موضوعات علمی (الهیات،تاریخ و تمدن اسلامی و ...) ارتباط با مدیر کانال دانش دانشگاه و لینک کانال https://eitaa.com/daneshdaneshgah از طریق ایمیل @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">وmramezanpour100@gmail.com و نیز پیامک و پیام با شماره تلفن ۰۹۱۵۲۵۱۰۷۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به بهانه مسیح
🖼 | تجربهٔ کشیش لبنانی از راهپیمایی اربعین 🔻در سه روزی که در طول مسیر زیارت اربعین بودم هیچ‌کس از من نپرسید که کیستم و چرا مسیحی هستم و در زیارت اربعین در کنار مسلمانان حضور دارم، همه از من استقبال و پذیرایی کردند و عشق به حسین (ع) همه را متحد کرده بود... 🗒 ورق بزنید به بهانهٔ مسیح؛ نقد مسیحیت صهیونیستی |وبگاه|ایتا|گروه|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسیر زیبای طریق العلما که از مسجد سهله شروع میشه مسیر طولانی ‌تریه محل برای آب‌تنی داره تو روز باید حرکت کنید. شبها قسمتهای کمی قابلیت پیاده روی داره ↶【به ما بپیوندید 】↷ ✅ لینک عضویت https://eitaa.com/saghalein94
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ شباهت دو خادم در مسیر پیاده روی اربعین حسینی به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام روز بخیر ، من که لذت بردم دلم نیومد نفرستم و شما نبینیدش🙏 واقعا درجه یک 👌
⭕️دکتر نیاکی ، استادِ سابق حقوقِ بین الملل، در دانشگاه بهشتی( ملّی سابق)، ساکنِ آمریکا که به ٩٦ سالگی رسیده ، در پاسخ، به یک دانشجوی قدیمی، که حالش را پرسیده بود، شرحِ خواندنیِ زیر را که طنزی بسیار خواندنی است فرستاده است: با سلام و تَحیّات فراوان، از حال و روز این، نوجوانِ دور از وطن، پرسیده اید، نیک بختانه، روزهای غُربت را با چند تن از هم دندانها، که هنوز در قیدِ حیات هستند و متوسطِ سن آنها هم از ٩٠ سال، فراتر رفته است، گِردِ هم می آییم و به سَبک دایی جان ناپلئون، به حَل و فصل مُشکلات جهان، می پردازیم، و هرماه یا هر دو ماه،به افتخار یکی از دوستان برمیخیزیم و ٥ دقیقه سکوت می کنیم. بیشتر این دوستان، به مَرضِ طولِ عمر، گرفتارند و تعدادی هم، تاخیرِ فوت دارند. اما، در مورد وضعِ خودم: با گذشت زمان، دیگر، جرأت نگاه به آیینه را ندارم، آخرین باری که در آیینه، نگاه کردم، خودم را نشناختم . قبلاً می گفتم : فتبارک الله اَحسن الخالقین، حُسن یوسف دارم ! اماحالا به زبانِ فصیح به انگلیسی، میگویم: شیت. آن همه موی فِرفِری مِشکی و پُر پشت چه شد؟ اکنون، کلّۀ طاس درآفتاب میدرخشد، و پول سلمانی را صرفه جویی میکنم. آنقدر لکه های زرد، و قهوه ای مُختلف اللون روی دست و پا، نزول اجلال فرموده اند که مَرا پَلَنگ صورتی، پَلَنگ خط و خالی و گل باقالی صدا میکنند. از بَس دکتر و بیمارستان، رفتم خیال دارم خانه ای نزدیک و دیوار به دیوارِ بیمارستان و مَطبِ اطباء اجاره کنم، زیرا ساعاتِ روز را بیشتر در مطب ها، هستم تا در خانۀ خودم. پَرستارها از دیدنِ قیافۀ من در عذابند، یکی از آنان، به دنبال سیانور، و آرسینیک میگشت، که بجای قرص و دوا، به من بدهد تا از شَرِ من، راحت شود. سال گذشته، دکترهای مِعده و کَمَر و چشم و زانو را بیشتر دیدم، تا همسر و بچه ها و نوه ها را ، چقدر باید آندوسکوپی، گمادوسکوپی و عکسهای سینه و معده و روده و کمر و زانو و شانه و ام.آر.آی را گرفت، آلبوم این عکس ها، از آلبوم خانوادگیم قَطورتر شده است. نمیدانم گوشت ها و برآمدگیهای باسَن، کجا رفته که حالا مثل تَهِ قابلمه، صاف شده است!!! قَدِ من، که یک وقت همچون قَدِ سَرو بود، حالا چنان گوژ شده که کار، به عصا و واکر کشیده و باید، مرتب به نزد خیاط، بروم که شلوارم را کوتاه کند، وقتی شلوار می پوشم، به جای کَمربند، بند تنبان می بندم که شلوارم نیفتد. در موردِ گوش، برای این که مَردم نفهمند که من کَر هستم، ٣٢٠٠$ دلار دادم، یک سَمعَکِ ریزِ کوچک گرفتم که دیده نشود، سَمعَک آن قدر، کوچک و ریز بود که درگوشم، گم شد، مجبور شدم ٢٥٠$ بدهم تا دکتر، با پِنس دربیاورد . درمجالسِ مهمانی، از کسی که با من حرف میزَنَد، میپرسم : بله آقا، چی گفتید؟ و گاهی، الکی سَر را تکان میدهم که یعنی، حرفهای طرف را فهمیدم، ولی درحقیقت، نمیفهمیدم. حالا مثل بچۀ تازه، به دنیا آمده،هستم،مو در سرم نیست، نمیتوانم حرف بزنم ، راه نمیروم، و شلوارم را هم خیس میکنم. چند روز پیش، رفتم نزد طبیب میزراه (مجاری ادرار) گفتم : اقای دکتر من به حَبس البول دُچار شدم ، پرسید، چند سال دارید؟ گفتم وارد ٩٦ شدم، گفت: به اندازۀ کافی در عُمرت ادرار کرده ای،‌بس است! دیگر برای تجزیۀ ادرار، به آزمایشگاه نمیروم، شلوارم را با پست میفرستم. پاهایم واریس دارد و پَرانتزی شده است، برای این که به رُفقا پُز بدهم، میگویم از بس در جوانی اسب سواری کردم، پاهایم پرانتزی شد، ولی حالا خودمانیم، در جوانی حتی الاغ هم گیر من نمی آمد سوار شوم . نزد طبیبِ روانشناس رفتم برای درمانِ پراکنده گوئی، بعد از چند جلسه، گفت: فایده ندارد، پراکنده گوییِ تو، ارثی است و” هاف زایمر” هم داری، که بزودی میشود “آلزایمر”. در قدیم، که ورزش میکردم، هالتر میزدم، حالا دیگر هالش را ندارم، باقی اش را میزنم ! دوستان خوبم : این شرح حال آینده، نه چندان دورِ همه ماست ، واقعا ارزش خواندن را داره…. و تا میتوانید، بخندید، تا دنیا به رویتان راحت تر بخندد. و انرژی مُثبت بیشتری دریافت کنید. با سپاس ✍️ دکتر جعفر نیاکی، این مَطلب را در سال ۲۰۱۴ نوشته بودند. ایشان تیر ماه سال گذشته، در کالیفرنیا در سن ۱۰۲ سالگی دار فانی را وداع گفتند.
🤔تکّه تاریخی که عمریست معکوس عنوان میگردد و کسی توجه نکرده است 👹آیا شمر جانباز جنگ صفین است؟، بله اما نه آن‌طوری که برداشت شده و در محافل متعدد بازگو می‌گردد، ✍ بلکه شمر در سپاه معاویه مجروح شده است نه سپاه امام علی علیه‌السلام 📙مترجم کتاب وقعة صفین، آقای پرویز اتابکی در کتاب پیکار صفین، به‌نظر می‌رسد توجه وافری به این مسئله داشته، به‌طوری که گزارش معروف نصربن مزاحم از شمر در وقعة صفین را ـ که در ابتدای این نوشتار آمد ـ چنین ترجمه کرده است: 🧔‍♂ادهم‌بن محرز که از اصحاب امیرمومنان است در صفّین هنگام نبرد با یاران معاویه به هماوردى شمربن ذى‌الجوشن درآمد و دو ضربت شمشیر ردّوبدل کردند، 🧔‍♂ ادهم با شمشیر چنان بر پیشانى شمر زد که تا استخوانش فرو نشست. 📙پیکار صفین، ص365. ✍در کتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید گزارشی نقل شده است، خلاصه‌ای از آن گزارش چنین است: هنگامی که امیرمؤمنان پاسخ یکی از نامه‌های معاویه را نگاشت آن را لوله کرد و به طرماح‌بن عدی فرمود: 🔺خُذْ کِتَابِی هَذَا فَانْطَلِقْ بِهِ إِلَى مُعَاوِیَةَ وَ رُدَّ جَوَابَه 🔻 این نامه را بگیر و با آن به‌سوی معاویه برو و پاسخش را دریافت کن. 👳‍♂طرماح حرکت کرد و به شهر دمشق رسید، بلافاصله پیرامون فرماندهان معاویه سؤال کرد، به او گفته شد: کدام‌‌یک را می‌خواهی؟ گفت: جَرول، جَهضَم... عمروبن عاص، شمربن ذی‌الجوشن و هَدی‌بن محمدبن اشعث کندی را می‌خواهم 📙الإختصاص، ص139ـ138؛ بحارالأنوار، ج33، ص286. 👌از این گزارش نیز کاملاً مشهود است که شمربن ذی‌الجوشن یکی از فرماندهان سپاه معاویه بوده است نه جانباز سپاه علی.
9.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قابی تماشایی از زائران اربعین بر روی پل منطقه طویرج در جنوب کربلا
*زیارت_اربعین* ❌ *اعجاز* 🔹روزنامه ای مصری نوشت: آیا می دانيد؟ سعودی: اگر بیش از دو میلیون حاجی وارد خاکش شود اعلام نارضایتی میکند؟ عراق: اگر کمتر از 20 ملیون زائر داشته باشد ناراحت است! سعودی: برای اداره دو میلیون حاجی وزارت تشکیل داده است! عراق: کوچکترین موکب چای (چای ابوعلی یا همان چای امام حسین) امور هشت میلیون زائر رو میچرخونه! سعودی: در مقابل خدماتی که ارائه میده دلار میگيره! عراق: تمام خدماتش کاملا رایگان است! سعودی: حج برایش موسم بهره وری اقتصادی است! عراق: زیارت را موسم بخشش و عطا میدونه! سعودی: دو ميليون حاجی باعث ترافیك و مسدود شدن راهها ميشه! عراق: دو ملیون رقمی طبیعی در یک خیابان کربلاست! سعودی: افزون بر هزینه هنگفتی که میگيرد، بر سر حجاج منت هم میگذارد! عراق: از زائران بابت هر گونه کوتاهی عذرخواهی میکند! سعودی: ورود ده هزار حاجی به یک خیابان باعث خفگی و مرگ مردم شد! عراق: اگر سه ملیون زائر در خیابان باشه مسؤول موکب يه نگاه ميندازه به خیابان و میگه: خيابون خلوته پس کو زوار؟! سعودی: شاهزاده ها با تشریفات طواف میکنند! عراق: شاه و گدا پابرهنه به سوی معشوق روان‌اند! باری، این اگر اعجاز نیست، پس چیست ؟ 🤲 *اللهم عجل لولیک الفرج* 🤲
🔺 تجربه تلخِ سودان را جدی بگیریم. 🔸 کشوری بود بنام سودان با ۹۷ درصد جمعیت مسلمان، دومین کشور بزرگ قاره آفریقا و از نظر معادن و ثروت در وضعیت مناسبی بود. دیدگاه های سیاسی این کشور به ایران و جبهه مقاومت و شخص رهبری نزدیک بود. 🔸 کم کم فشارهای بین المللی به این کشور زیاد شد؛ آمریکا و اروپا تحریمش کردند؛ اسرائیل به توطئه داخلی کشور دامن زد و کشورهای عربی و خصوصا عربستان به فشار بر او اضافه کرده، بگونه ای که حتی در سال ۱۳۹۲ اجازه عبور هواپیمای آن بر فراز آسمانش را ندادند، چون راهی ایران بود. 🔸 عمرالبشیر رییس جمهور این کشور بعد از مقاومتی سخت، به خیال خودش تسلیم شد تا بتواند فشارهای بین المللی را کم کرده و از مواهب رابطه با غرب و عرب بهره ببرد و آنها که به ظاهر یک خواسته بیشتر از او نداشتند: دست کشیدن و جدایی از جمهوری اسلامی ایران!!! 🔸 او تسلیم شد و رسماً با ایران قطع رابطه کرد و در پیمانهای ضد ایرانی عضو شد. اما باز رابطه با کشورهای عربی و غربی بهبود نیافت. او قدمی دیگر برداشت تا بتواند اعتماد سازی کند و آن قدم شوم، نامش رفراندوم بود!! 🔸 رفراندوم انجام داد و در کمال تعجب کشور به دو تکه تقسیم شد و سودان شد دو کشور شمالی و جنوبی که سازمان ملل و کشورهای غربی و عربی نیز آنرا با رسمیت شناختند، اما باز ماجرای مصیبت سودان تمام نشد. 🔸 سودان رسماً دشمنی خود با ایران و جبهه مقاومت را اعلام کرد و حتی در دفاع از عربستان به یمن هم لشکر کشی کرد. آمریکا و عربستان و دیگران هم تحریم های خود را برداشتند، اما بهانه ای جدید پیدا شد. و آن اینکه عمر البشیر دیکتاتور بوده و باید از قدرت کناره گیری کند. او هم چاره ای نداشت و از قدرت کنار رفت، اما بجای منزل به زندان انداختنش!!! 🔸 دیگر نه سودانی بود، نه سیاست خارجیِ حامی ایران و نه عمرالبشیری که حتی بر خلاف همه دیدگاههایش با اسراییل هم وارد رابطه شده بود، اما مصیبت سودان ادامه داشت. 🔸 در سودان کودتا کردند، جنگ داخلی راه انداخته و هزاران نفر کشته و زخمی شدند و دنیایی که این همه وعده به سودان داده بود، فقط دارد تماشا می کند و از کشته شدن مردم و ویرانی این کشور لذت می برد. 🔹 حال مقایسه کنید سرنوشت سودان را با کشورهایی همچون ایران، سوریه و یمن که دقیقا همین خواسته ها را از آنها داشتند. اینان تحریم‌ها و فشارها را تحمل کردند و ایستادند تا نشان دهند هزینه مقاومت بسیار کمتر از هزینه تسلیم است. 🔹و سودان شد درس عبرتی برای مردم ایران تا بدانند چطور در پس هر عقب نشینی از محور مقاومت و دیکتاتور دانستن رهبران سیاسی و حتی رفراندوم ادعایی آنان، پایان کار کشوری به نام ایران با تجزیه و جنگ داخلی هدفگذاری شده است. 🔹 اما مقاومت و اطاعت از رهبری تمام این معادلات را برهم می‌زند.