🌷 #هر_روز_با_شهدا_شماره_10
#شماره_10
#مهمان_حوریان
🌷....پس از شهادت دوستانش، شهید غلامرضا داودی و شهید عباس داودی، حامد خیلی افسرده و غمگین بود و همیشه در یاد آن دو رفیق سفر کرده، بی تابی می کرد. پدرم که این وضعیت را دید، سعی کرد تا با شیوه های مختلف او را از این حالت درآورد. برادر شهید غلامرضا داوودی را واسطه قرار داد تا او را راضی به ازدواج کند.
🌷هر چه حامد می گفت که: "من شهید می شوم، خودتان را به زحمت نیندازید." دیگران قبول نمی کردند. سرانجام راضی شد که به «سروکلا» برود و نزد عمویش حجة الاسلام شیخ علی سروی برای ازدواج استخاره بگیرد. برای ازدواج چند خانواده را نشان می کنند و برای هر کدام استخاره می گیرند، ولی در کمال تعجب همه استخاره ها بد می آيد.
🌷....حامد پس از این قضیه گفت: "عمو جان! من که گفتم زن های این دنیا قسمت من نمی شوند." کمتر از چهل و پنج روز بعد، حامد میهمان حوریان بهشتی بود.
راوى: برادرِ طلبه شهید حامد سروی، رزمنده گردان امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه ٢٥ کربلا، شهادت: ٣٠/٧/١٣٦٥،بر اثر بمباران هوایی دشمن به عقبه ی لشكر ٢٥ «پادگان هفت تپه»، پیکر پاکش همچون شمع سوزان عشق، در راه امام اش، خالصانه و ذره ذره سوخت و به ملکوت اعلی پر کشید.
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات