eitaa logo
دانش‌های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5803361717320684971.opus
6.59M
حافظ و معنای زندگی/۱ دکتر محمدرضا خالصی کانال ادبیات دانشگاه چالوس @arayehha
همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند به روزگار خسرو اندر، وقت وزارت بُزُرجُمِهر، رسولى آمد از روم. خسرو بنشست چنان‌كه رسم ملوك عجم بود و رسول را بار داد. وی را با رسول بارنامه همى‌بايست كند به بُزُرجُمِهر؛ يعنى كه مرا چنين‏ وزيري است. پيش رسول با وزير گفت: «اى فلان همه چيز در عالم تو دانى‏؟» بُزُرجُمِهر گفت: «نه اى خدايگان‏». خسرو از آن طيره شد و ز رسول خجل گشت. پرسيد كه «همه چيز پس كه داند؟» بُزُرجُمِهر گفت: «همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند. پس تو خويشتن را از جمع داناترين كس‏ مدان كه چون‏ خود را نادان دانستى، دانا گشتى و سخت دانا كسى باشد كه بداند كه نادانست و عاجز كه سقراط با بزرگى او همى‏گويد كه اگر من نترسيدمى كه بعد از من بزرگان اهل خِرَد بر من عيب‏ كنند و گويند: «سقراط همۀ دانش جهان را به‌يك‌بار دعوى كرد»، مطلق بگفتمى كه: «هيچ چيز ندانم و عاجزم. و ليكن نتوانم گفتن‏ كه اين از من دعوى بزرگ باشد». و بوشكور بلخى گويد و خويشتن را به دانش بزرگ در بيتى بستايد و آن بيت اين است: تا بدانجا رسيد دانش من‏ كه بدانم همى‏ كه نادانم‏ پس به دانش خويش غِرّه مشو اگرچه دانا باشى. قابوس‌نامه، تصحیح غلام‌حسین یوسفی، ص ۳۸-۳۹ @arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
     بیست و هشتم‌ مهرماه     زادروز «قاآنی» شاعر      تولد :   ۲۸ مهر  ۱۱۸۷  شیراز      وفات: ۱۳ اردیبهشت ۱۲۳۳  تهران @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۲۸ مهر زادروز قاآنی (زاده ۲۸ مهر ۱۱۸۷ شیراز -- درگذشته ۱۳ اردیبهشت ۱۲۳۳ تهران) شاعر او با تنگدستی در اصفهان به‌ تحصیل ریاضی و معارف پرداخت و در شیراز به‌ تدریس عروض و شرح دیوان خاقانی و انوری مشغول شد تا آنکه در سال ۱۲۳۹ شاهزاده حسنعلی‌میرزا، شجاع‌السلطنه، فرزند فتحعلی‌شاه به‌شیراز آمد و او را مورد لطف و مهربانی قرار داد. چون شاهزاده از طرف پدر فرمانروای خراسان شد ، قاآنی را نیز به‌همراه خود به‌ آنجا برد و با حمایت و تربیت شاهزاده به‌تحصیل ریاضی و حساب مشغول شد و بنا به‌ میل و پیشنهاد او تخلص خود را که تا آن زمان حبیب بود به قاآنی، به‌مناسبت نام فرزند شاهزاده، اوکتای‌قاآن، تبدیل کرد. شاهزاده پس از مدتی  به‌حکومت یزد و کرمان منصوب شد و قاآنی هم با او بدانجا رفت و سپس به‌ گیلان و مازندران و آذربایجان مسافرت کرد و پس از فراگرفتن علوم رایج به‌ درگاه فتحعلی‌شاه معرفی شد و مستمری یافت . وی در ادبیات عرب و فارسی مهارت  پیدا کرد و به‌ حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به.شهرت او به‌ عنوان یک حکیم دانشمند زده‌ است. او را در حکمت، همپایه ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و در شرعیات  همپایه مرتضی انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد. هنگامی که محمدشاه بر تخت نشست، او به‌حلقه شاعران دربار پیوست و از شاه لقب حسام‌العجم گرفت. در سال ۱۲۵۹ق قصد اقامت دائم به‌شیراز بازگشت و چندی بعد به‌تهران آمد و باز به‌ شیراز رفت و در این مسافرت‌ها، همشهریان او ابتدا مقدمش را گرامی داشتند اما رفته‌رفته جمعی از ادبای شیراز به آزارش پرداختند، تا اینکه در سال ۱۲۶۲ق به‌ تهران بازگشت و به‌ دربار ناصرالدین‌شاه پیوست و شاعر رسمی دربار شد و از آن پس به‌طور دایم در تهران اقامت یافت و خانواده‌اش را نیز به‌ تهران آورد. آرامگاه وی در شهر ری، کنار مزار شیخ ابوالفتوح رازی است. @arayehha
   صدشکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را    کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را    دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی    کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را    خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن    آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را    چون مرغ پرد از قفس دیگر نیندیشد ز کس    بیند مدام از پیش و پس هم دانه را هم دام را    قاآنی ار همت کنی دل از دو عالم برکنی    یکباره درهم بشکنی هم شیشه را هم جام را    @arayehha
نثر مسجع به نثری گفته می شود که در آن جمله های دارای سجع باشند؛ سجع در نثر مانند قافیه است در شعر. سجع در لغت به معنی: « آواز پرندگان» است به ویژه « آواز کبوتر و فاخته ». در اصطلاح ادبا آوردن کلمات یا یا هم‌وزن و هم‌قافیه را در انتهای جملات قرینه سجع گویند. به عبارت دیگر سجع آن است که کلمات آخر قرینه ها در یا ( =حرف ) یا موافق باشند. : به دو یا چند جمله ای که در پایان آنها کلمات سجع آورده می شود جمله های می گویند. چنانکه گذشت هر نوشته ای که در آن سجع به کار رفته باشد نام دارد؛ مانند: طالب دنیا است و طالب عقبی است و طالب مولی است. هرچه دلبستگی را . منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب است و به شکر اندرش مزید ، هر نفسی که فرو می رود ممد است و چون بر می آید مفرح ، پس در هر نفسی دو نعمت است و بر هر نعمتی شکری . سجع نویسی از شیوه های نویسندگی و سخنوری معمول و موافق و ملایم با طبیعت زبان عربی است و با زبان فارسی چندان سازگاری ندارد و به همین دلیل است که از میان این همه سجع نویس فارسی، تنها کار چند نفر مقبول و خواندنی از آب درآمده است. سجع نویسی به تقلید و پیروی از این شیوه ی نویسندگی و سخنوری در زبان عربی، در ایران رایج گردید و پیش از شروع قطعی و رسمی سجع نویسی در ایران، فقط نمونه هایی مختصر از آن در ی بعضی از کتاب های کهن فارسی به چشم می خورد.  سجع نویسی در فارسی، به طور رسمی از زمان (396-481ه-ق) شروع شد و پس از او به وسیله ی نویسندگانی چون ، مترجم کلیله و دمنه، صاحب چهارمقاله، قاضی صاحب مقامات حمیدی، و و گروهی دیگر تداول و استمرار یافت. ناگفته پیداست که از میان سجع نویسان بسیار تاریخ ادب فارسی، مطلوبترین و طبیعی ترین و هنرمندانه ترین نثر مسجع از سعدی در شاهکار بی نظیر او است و ازمیان مقلدان سعدی نیز موفق ترین فرد، میرزا ابوالقاسم صدر اعظم محمدشاه قاجار است. 🔻سجع بر سه قسم است: 1-سجع 2- سجع   3- سجع 🔹1- سجع متوازن: آن است که کلمات قرینه هم وزن باشند اما در آخرین حروف اصلی باشند؛ مانند: بام و باد.کام و کار. نهار و نهال. فلان را اصلی است و طینتی است ؛ دارای گوهری است و صاحب طبعی است .  ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به و توانگران را دادی به .   🔹2- سجع مطرف: آن است که کلمه ها در آخرین حرف اصلی ( حرف روی ) یکی باشند اما در وزن متفاوت باشند؛ مانند: کار و شکار. دست و شکست. سیر و دلیر. الهی بر تارک ما خاک خجالت مکن و ما را به بلای خود مکن. دوران باخبر در و نزدیکان بی بصر .   🔹3- سجع متوازی:  و سجع است و سجعی است که کلمات هم در وزن و هم در آخرین حرف اصلی ( حرف روی ) مطابق باشند، مانند: کار و بار، دست و شست،باز و راز. خانه ی دوستان و در دشمنان . هرچه زود ، دیر . چند نکته: ⇦ کلمات مشخص شده در هر جمله را⇦ارکان سجع می‌گویند. ⇦سجع مختص نثر است اما گاه در شعر به صورت و نیز به کار می رود: بازآ و بر چشمم ،ای دلستان کآشوب و فریاد از بر آسمانم می‌رود ⇦ارزش ادبی سجع متوازی از همه(=قوی)،سجع مطرف،بینابین(=متوسط‌) و سجع متوازن،کمتر از همه(=ضعیف) است @arayehha
🔹ده دلیل برای کسانی که به جای نقد اثر می‌گویند: «عالی ست» «خوب است» یا «افتضاح است». به کار گیری کلمات مبهم، قیدهای ناروشن و صفت‌های کلی مثل خوب، جالب، عالی، جذاب، فوق‌العاده، محشر و.... در توصیف یک اثر ادبی یا علمی نشان می‌دهد که گوینده‌اش: ۱- ذهنیت فلسفی پیچیده و چند وجهی ندارد. ۲- ذهن او مجهز به مفاهیم نقد نیست. ۳- اثر را خوانده اما از درک جهان آن عاجز است. ۴- نتوانسته از جهان اول اثر که ارتباط اولیه است، عبور کند تا به فراسوی آن دست یابد. ۵ـ نمی‌خواند که جهانش را تغییر دهد می‌خواند تا سرگرم شود؛ به همین دلیل اثر به راحتی او را تسخیر می‌کند و ممکن است او را به جهان‌هایی هم عادت دهد. ۶- ذهن او آنچنان توانا نیست تا اثر را با آثار خوانده شده دیگر ترکیب کند. ۷- اثر را نمی‌تواند تبدیل به گزاره‌هایی کند که منسجم و عقلانی باشند. ۸ - او نمی‌داند حقیقت‌ها با رویکردها و نظریه‌ها به دام می‌افتند( فاقد ذهن نظریه‌مند است). ۹- فاقد مفاهیمی است تا جلوی احساست غیر‌منطقی او را بگیرد.بنابراین کلماتی چون خوب و عالی برایش استعاره‌های پیچیده و چند وجهی است که معمولاً با لحن خاصی گفته می‌شود. ۱۰- ذهن او توانایی دسته‌بندی، مقوله‌بندی و ترکیب‌بندی مفهومی ندارد( فاقد ذهنیت استعاری). 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha
ردیف‌های بلند؛ زیر سقف‌ کوتاه رباعی می‌گویند «ردیف» از اختصاصات شعر فارسی است؛ می‌آید تا بر غنای موسیقایی یک شعر بیفزاید و خیال‌انگیزی آن را دو چندان کند. عنوان فصل ششم کتاب «موسیقی شعر» دکتر شفیعی کدکنی، «ردیف: ویژگی شعر ایرانی» است که در آن سوابق تاریخی و ویژگی‌های موسیقایی ردیف بررسی شده است و در آنجا آورده‌اند: «از بررسی‌ شعرهای فارسی و عربی و ترکی به خوبی دانسته می‌شود که ردیف خاص ایرانیان و اختراع ایشان است؛ زیرا تا آنجا که می‌دانیم در این سه زبان ردیف وجود دارد، اما در هیچ کدام به اهمیت و سابقه فارسی نیست» (ص 124). «و از دیرباز اهل ادب متوجه بوده‌اند که این کار ابداع پارسیان است» (ص 128). «اصولاً ردیف چیزی است که با زبان فارسی یک نوع پیوستگی طبیعی دارد. اما در عربی جنبه صنعت خواهد داشت» (ص 132). ایشان انواع قالب‌ها را از نظر ردیف هم بررسی کرده‌اند و گفته‌اند: «رباعی از همان آغاز مردّف بود و رباعی‌های خوب و موفق تقریباً همه دارای ردیفند» (ص 158). بنابراین، جایگاه ردیف در شعر فارسی، علی الخصوص رباعی، بر کسی پوشیده نیست. اگر از رباعیات خیام بگذریم، همان طور که دکتر شفیعی کدکنی فرموده، اغلب رباعیات موفق فارسی دارای ردیف هستند. ● نکته اینجاست که افراط در هر چیز، از جمله در ردیف، موجب خُسران است! از جمله تفننات رباعی فارسی، آوردن ردیف‌های بلند است؛ به طوری که در هر مصراع، جز یک کلمه، مابقی‌اش صرف ردیف می‌شود و آن یک کلمه هم قافیه را بسامان می‌رساند. من در اینجا چندین نمونه از رباعیاتی که ردیف بلند دارند و همگی جزو بهترین‌های این نوع ردیف‌بندی به شمار می‌روند، ذکر می‌کنم. هیچ یک از این رباعیات، کاری جز سرگرم کردن خواننده ندارند؛ حتی بیدل دهلوی که شاعری متفاوت در بین همه شاعران فارسی است، در ردیف خاقانی بزرگ، در عرصه ردیف‌پردازی کم آورده و چیزی جز حشوهای بی حاصل تقدیم میراث شعر فارسی نکرده است. تنها فیض کاشانی، و بعد از او جامی، تا حدودی وضع‌شان بهتر از دیگران است. ● این شیوه رباعی پردازی را بعضی از نویسندگان، جزو صنایع شعری شمرده‌ و آن را «مذیّل» نام کرده‌اند: «نوعی رباعی است که در آن قافیه مصراع اول و دوم و چهارم در ابتدا یا نزدیک به ابتدای مصاریع قرار گرفته باشد و بقیه کلمات آن مصراع، ردیف باشد» (سیر رباعی، ص 279). شمس قیس رازی، بدون آنکه نامی بر این قبیل رباعیات نهد، در توضیح  اشعار مردّف، گفته است (المعجم، ص 258): «باشد که ردیف از دو کلمه و سه کلمه، زیادت افتد، چنان‌که گفته‌اند: ای دوست که دل ز بنده برداشته‌ای نیکوست که دل ز بنده برداشته‌ای تا بشنیده‌ ست، می‌نگنجد دشمن در پوست که دل ز بنده برداشته‌ای». نام شاعر این رباعی ذکر نشده است، اما قاعدتاً وی از شعرای اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری بوده است. از شاعران شناخته شده، اوحدی مراغه‌ای، شاعر قرن هشتم ق، جزو پیشتازان و پیشکسوتان این عرصه به شمار می‌آید. ● به ذهنم می‌رسد تنها کارکردی که ردیف در این قبیل رباعیات می‌تواند داشته باشد، استفاده از آنها در مجالس موسیقی و سماع برای همخوانی است. ● زر در قدمت ریزم و حیفم ناید تر در قدمت ریزم و حیفم ناید گر دل طلبی، خون کنم و از ره چشم سر در قدمت ریزم و حیفم ناید .. دم با تو زنم که یار دیرینه تویی کم با تو زنم که یار دیرینه تویی در عیش قدیم ار قدمی خواهم زد هم با تو زنم که یار دیرینه تویی. اوحدی مراغه‌ای درگذشته 738 ق. ● من در غم هجر و دل به دیدار تو خوش تن در غم هجر و دل به دیدار تو خوش تا کی چشمم سرشک حسرت ریزد اندر غم هجر و دل به دیدار تو خوش جامی درگذشته 898 ق. ● ای بوده در آنچه بوده و هست و بُوَد معبود بر آنچه بوده و هست و بُوَد هر موجودی که هست، فانی گردد هستی تو هر آنچه بوده و هست و بُوَد. حاجی محمد جان قدسی درگذشته 1056 ق. ● ای جان! شبکی چنان‌که من دانم و تو پنهان، شبکی چنان‌که من دانم و تو جان‌بازی من اگر نداری باور آسان شبکی چنان‌که من دانم و تو. محمد باقر خلیل کاشانی درگذشته حدود 1081 ق. ● با من بودی، منت نمی‌دانستم یا من بودی، منت نمی‌دانستم رفتم چو من از میان، ترا دانستم تا من بودی، منت نمی‌دانستم فیض کاشانی درگذشته 1091 ق. ● تن می‌دانم، لیک نمی‌دانم چیست فن می‌دانم، لیک نمی‌دانم چیست اسرار تن و حقیقت عالم فن من می‌دانم، لیک نمی‌دانم چیست. بیدل دهلوی درگذشتۀ 1133 ق. ● منابع: دیوان اوحدی مراغی، ص 444، 454؛ رباعیات جامی، ص 83؛ دیوان قدسی مشهدی، ص 736 – 737؛ دیوان محمد باقر خلیل کاشانی (خطی دانشگاه)، ص 944؛ دیوان فیض کاشانی، ص 414؛ رباعیات بیدل، ص 134 "چهار خطی" 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
کوچک زیباست؟! تأملی در لاغری مجموعه‌ رباعیات امروز ■ رباعی‌سرایان پُرگوی تاریخ ادبیات فارسی را اگر ردیف کنیم، این چند نام در صدر آن‌ها قرار می‌گیرند: - سحابی استرآبادی/ حدود ۶۰۰۰ رباعی - بیدل دهلوی/ حدود ۴۰۰۰ رباعی - عطار نیشابوری/ حدود ۲۲۰۰ رباعی - مولانا/ حدود ۲۰۰۰ رباعی - اوحد کرمانی/ حدود ۲۰۰۰ رباعی - نیما یوشیج/ حدود ۲۰۰۰ رباعی - مجد همگر/ حدود ۱۱۰۰ رباعی مابقی شاعران پُرگو مثل کمال اسماعیل اصفهانی، سنایی غزنوی، اثیر اخسیکتی، شرف شفروه، طالب آملی، مؤمن یزدی، محوی همدانی، ملک قمی و ظهوری ترشیزی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ رباعی دارند. ■ داشتم فکر می‌کردم که اگر این شاعران که در شمار بهترین‌های تاریخ رباعی فارسی هستند، می‌خواستند رباعیات‌شان را به سبک بعضی رباعی سرایان امروز چاپ کنند، چند دفتر شعر می‌شد؟ ■ سبک بعضی رباعی سرایان امروز در چاپ کتاب شعر چیست؟ نخست، ۵۰ رباعی می‌گویند و آن را می‌کنند یک دفتر شعر. آن دفتر را به دو سه قطع و توسط چند ناشر، باز نشر می‌کنند. دوم، ۲۵ رباعی از دفتر پیشین را بر می‌دارند و می‌گذارند کنار ۲۵ رباعی جدید، می‌شود دفتری جدید. سوم، دفتر سوم را نیز به همین شکل سامان می‌دهند. سامان دادن چنین دفتری، بسیار راحت‌تر از دفتر اول است. چهارم، رباعیات آن سه دفتر را که سر جمع می‌شود ۱۰۰ رباعی، در دفتری تحت عنوان مجموعۀ رباعیات گرد می‌آورند. پنجم، آن صد رباعی را می‌دهند به یکی از علاقه‌مندان که از بین آن‌ها، صد رباعی برگزیده، انتخاب کند! بنابراین با ۱۰۰ رباعی، می‌شود پنج دفتر شعر تحویل جامعه داد. ■ سحابی استرآبادی که از رباعی‌سرایان نامدار دورۀ صفوی است، هنوز موفق نشده که تمام رباعیاتش را یک‌جا به چاپ برساند. شاید گفته شود که ارزش چاپ نداشته‌اند. ولی واقعیت این است که چاپ نشده‌های او، بر چاپ شده‌های خیلی از رباعی سرایان ما ارجحیت دارد. اگر سحابی، به اندازۀ جوان‌های ما در چاپ رباعیاتش زبردستی داشت، الآن از او ۱۲۰ دفتر شعر داشتیم که در هر کدام، ۵۰ رباعی جدید عرضه شده بود. اگر از روش تکرار، بهرۀ وافی می‌برد، می‌توانست شمار دفترهایش را به ۲۴۰ دفتر هم برساند. اگر تکنیک گزیده‌کاری را می‌دانست، در کنار این ۲۴۰ دفتر شعر، می‌توانست حداقل ۳۰ – ۴۰ گزیدۀ رباعی نیز بیرون بدهد. اگر کتاب‌هایش را می‌داد به مدیر انتشارات نگاه، مجموعۀ رباعیات او را جداگانه در چندین قطع چاپ می‌کرد! ■ بعضی از اهل نظر می‌گویند علت رواج شعر کوتاه در روزگار ما، کم حوصلگی مخاطب برای خواندن شعرهای بلند است. من می‌گویم وقتی می‌شود ۱۰۰ بیت شعر را در چند قطع و چند چیدمان مختلف چاپ کرد، چرا باید با گفتن غزل و قصیده و مثنوی، وقت با ارزش خودمان و مخاطبان‌مان را بگیریم؟ "چهار خطی" 🍁🍁 C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
به وقتِ ✏️ در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده. شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند.پس از جستجو، به عامل شایعه‌پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت::چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده‌ام. پیرزن گفت:"من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته‌اید. چون هر کسی هرکاری که بخواهد انجام می‌دهد. قاضی رشوه می‌گیرد، داروغه از همه باج‌خواهی می‌کند و به همه زور می‌گوید، کاسب‌ها هم کم و گران‌فروشی می‌کنند، هیچ دادخواهی هم پیدا نمی‌شود. هیچ کس به فکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده‌اند،  لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی!" @arayehha
به وقتِ ✏️ یکی از سران بر سفره ی امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد. امیر علت این خنده رو جویا شد، مرد در پاسخ گفت :" در آیام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم، روزی راه بر کسی بستم، آن بینوا التماس کرد که پولش بگیرم و از جانش در گذرم، اما من مصمم به کشتن او بودم، در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بودند رو کرده و می گوید ":شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است! "اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه ی آن مرد افتادم." امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد کرده و می گوید :"کبک ها شهادت خودشان را دادند." پس از این گفته امیر دستور می دهد سر آن مرد را بزنند. متن از کشکول @arayehha