#نکته_های_آرایه_ی_ی
#حس_آمیزی
❇️ حـس آمیـــــزی:
ترکیب دو یا چند حس در کلام
◀️پنج حس داریم :
👈حس لامسه با نرمی و درشتی...
👈حس بینایی با رنگ و حجم...
👈حس شنوایی با صدا و موسیقی...
👈حس بویایی با بوی عطر ...
👈حس چشایی با طعم شیرینی و شوری...
⬅️ترکیب حس ها
1⃣بینایی+شنوایی: ببین چه می گویم؟
2⃣شنوایی+ چشایی: خبر تلخی بود.
3⃣چشایی+ بینایی: چشیدن روشنی
4⃣بینایی+ لامسه: شب نمناک
5⃣شنوایی+ لامسه: نجوای نمناک
6⃣شنوایی+ بویایی: بشنوی بوی زمستانی
7⃣بویایی+ شنوایی: بوی بهبودی می شنوم.
8⃣شنوایی+ لامسه+ چشایی: شعر تر شیرین
9⃣بویایی+ شنوایی+ چشایی: عطر صدا چشیدن
@arayehha
#نکته_های_آرایه_ی_ی
#تضاد
✳️ آرایهی "تضاد" یکی از آرایههای آساننما و دشوار است. تعریفش معلوم است؛ ولی در مثالها گاه به مشکلاتی برمیخوریم. این ابیات را ببینیم:
۱-بگفتا جان مده، بس دل که با اوست
بگفتا دشمنند این هردو بی دوست
۲-به سینه دل چو تپید از خیال غمزهی تو
کبوتری ست که شاهین همآشیان دارد
۳-عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
۴-پرستش به مستی ست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیارها
۵-بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
❇️ آیا باید دشمن/دوست، کبوتر/شاهین، بپسندید/ناپسند، مستی/هشیار، سخت/سست را در این ابیات تضاد دانست؟
❇️ آیا معنای قاموسی واژهها را باید ملاک متضاد شمردن دو واژه دانست یا کاربرد واژه را در بیت و متن؟ در صورت اخیر، آیا میتوان ضوابطی برای آن تعریفکرد؟ آیا نوع دستوری واژهها را باید درنظرگرفت؟ آیا 'حوزهی معنایی متضاد، بدون تضاد دقیق معنایی' برای پدید آمدن این آرایه کافی ست؟ آیا معنای دوم یا ضعیفتر را در ایهام تضاد، میتوان/باید واجد تضاد دانست؟ آیا بین تضاد و طباق یا مطابقه میتوان مرز دقیقی کشید؟
❇️ این که از پنج بیت فوق کدامها را دارای این آرایه بدانیم، به پاسخ این پرسشها بستگی دارد. باید حتما این شروط و ضوابط تعریف شود تا دچار تناقض نشویم و همیشه در شرایط مشابه بتوانیم به پرسشها و و دانشجویان پاسخ مشابهی بدهیم
@arayehha
#نکته_های_آرایه_ی_ی
#فرق_تمثیل_و_نماد
✳️ نماد و تمثیل از این نظر که هر دو تصویرگر حقایق نامرءی هستند مشترکند و میان جهان مرءی و نامرءی پیوند برقرار میکنند؛ امّا نماد، قلمرو معنایی گسترده و گاه متناقضی دارد.
به سختی میتوان تمثیل را به عنوان یک مفهوم یا ایدهی مبدل واحد در نظر گرفت.
تمثیل، ساختاری از تصویرهاست که معانی متعدّد را بیان میکند.
قلمرو معنی در تمثیل محدودتر از نماد است.
در تمثیل تاکید بر تصویر برای صرف تصویر نیست امّا در نماد چنین است.
❇️ فرق دیگر تمثیل با نماد آن است که تمثیل در یک کلمه شکل نمیگیرد، بلکه مجموعهای از حوادث و عوامل و اشخاص در قالب یک روایت (ولو در حدّ یک جمله) نقش بازی میکنند.
بنابراین تمثیل ترکیبی است از عوامل و عناصر مختلف که روایت به آنها فرم میدهد.
این روایت، تصویری است از یک اندیشه، یک وضعیت، یک پیام یا یک مفهوم انتزاعی که در قالب اعمال و خصلتهای انسانی و حیوانی یا نباتی و یا حتّی جمادات شکل داده میشود.
❇️ فتوحی، محمود. (۱۳۸۵) بلاغت تصویر. تهران.
@arayehha
#نکته_های_آرایه_ی_ی
#انواع_اطناب
1- اِعْتراض:
آوردن یك یا چند جملۀ زاید در میان كلام است كه اگر حذف شود، جملۀ اصلی به حال خود باقی بماند، و شرط است كه متضمّن فایدهای به غیر از رفعِ ابهام باشد. اعتراض، برای القاء مقاصد گوناگون، از جملهَ: تنزیه، تعظیم، دعا، نفرین، تنبیه و ایقاظِ سامع، تخصیص بیانِ سبب، تَهْویل، تفخیم، تأویل و تسكین و اِسكاتِ مخاطب به كار میرود.
2- ایضاح:
آن است كه معنی سخن، ابتدا مُجْمَل و مُبهم، و سپس مشروح و مفصّل بیان شود، و مقصود از آن ممكن است تفخیم، تعظیم، یا تأكید باشد، مانند:
از چــار چـــیز مـگــذر گــر عاقــــلی و زیـــرك
امن و شرابِ بیغَش معشوق و جای خالی
(حافظ)
3- ایغال:
آن است كه شاعر مقصودی را به كمال در بیتی بگوید و چون به قافیه رسد، واژهای مناسب با موضوع بیت بیاورد كه بر زیبایی كلام بیفزاید، مانند:
اخــتیارِ دستِ او جود است جودِ بیریا
اعتقادِ رای او عین است، عینِ بیعیار
(منوچهری)
4- بَسْط:
اطنابی است كه در نتیجۀ فراوانی جملهها حاصل شود.
5- تَتْمیم:
آن است كه كلام به گونهای ایراد شود كه موهمِ خلافِ مقصود نباشد، امّا عبارتی یا واژهای بدان افزوده شود كه نكتهای بلاغی، مانند مبالغه، بر آن بیفزاید، مانند:
خون دل میچكد از این نامه
انـــدكی گــــر ورا بیفشـاری
(فتحعلی خان صبا)
6- تَذْییل:
آن است كه به گونهای جملههای مترادف بیاورند كه معنی، برای آن كه نمیفهمد، روشن و برای آن كه میفهمد، مؤكَّد شود، و معمولاً در مواردی به كار میرود كه تیزفهمان و كندفهمان در یك جا جمع باشند.
7- تَفْریع:
آن است كه پس از اثباتِ حكمی، دربارۀ امری، آن را برای امری دیگر اثبات كنند. بدانگونه كه شاعر وصفی را در خصوص كسی یا چیزی آغاز كند، و سپس با استفاده از صیغۀ نفی در تشبیه تفضیل آن را در همان صفت از كسی یا چیزی دیگر فروتر بداند، مانند:
ســـبز دریـــا «كه برآشوبد و برخیزد موج
كــه زبیمِ غـــــرقش خــــلق بُوَند اندروا»
نه عطا بخشتر از خواجه كه خشنود بود
آن وزیـــــرِ مـــلكِ مشـــرق تـــاجالامـــرا
8- تكرار (یا تكریر):
از روشهای متداول در اطناب است، مانند:
بهار آمد بهار آمد بهارِ مشكبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگارِ گل عِذار آمد
(مولوی)
تكرار داستانها و تكرار مطالب مربوط به بهشت و دوزخ، در قرآن كریم، همه از این قبیل است. تكرار ممكن است به قصدِ تأكید ترغیب، مبالغه، التذاذ، ارشاد، اِستیعاب، اِنذار و نفی تهمت به كار رود و گاه در نتیجۀ تعدّدِ متعلِّقِ آن به وجود میآید، مانند تكرار آیۀ:
« فَبِأَی آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ » (الرحمن)
«پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟
9- تَكْمیل (یا اِحْتِراس):
كلامی است كه نخست، موهمِ معنایی خلاف مقصود گوینده شود و سپس گوینده توضیحی بیاورد كه مقصود اصلی او معلوم شود، مانند:
نمیخواهم كه در چشمم نشینی
كه اینجا هم میانِ مردمــــان است.
10- توشیع:
آن است كه، در اواخر بیت، واژهای مبنی بر دو مصداق بیاورند و سپس دو مصداق آن را (معمولاً به صورت دو اسم معطوف و معطوفٌ علیه) ذكر كنند،
چنانكه مصداق دوم در موضع قافیه قرار گیرد، مانند:
آسایش دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است
با دوســـتان مروّت با دشــــمنان مـــــــدارا
(حافظ)
11- ذكرِ خاصّ پس از عامّ:
آن است كه، به منظور اهمیت دادن به معنی خاصّ، نخست معنی عامّ را ذكر كنند و سپس معنی خاصّ را به آن عطف كنند، مانند:
همه كس طالبِ یار است چه هشیار و چه مست
همه جا خانۀ عشق است چه مسجد چه كِنشت
12- ذكرِ عامّ پس از خاصّ:
آن است كه نخست معنی خاصّ را ذكر كنند و سپس معنی عامّ را به آن عطف كنند، مانند:
بدین زودی از من چرا سیر گشتی؟
نگــــــارا به این زود ســیری چرایی
(فرّخی سیستانی)
13- زیادَت:
آن است كه با افزودن یك یا چند حرف یا كلمۀ زاید، بر معنی تأكید كنند.
سخنور، برای رعایت مقتضای حال، گاه باید به اطناب بگراید و گاه باید از آن دوری کند. استعمال آن، در جایگاه نامناسب خطا و مخل بلاغت است و در جایگاه مناسب، موجب بلاغت میشود.
◀️ علمای بلاغت استعمال اطناب را به منظور فهماندن مطلب، تاثیر بخشیدن در شنونده، و به هنگام سخن گفتن با عامه مردم، عذر آوردن، انذار و ترساندن، برانگیختن و ترغیب کردن، و در مقام برقرار کردن صلح میان دو تن یا دو گروه، نیکو دانسته اند.
❇️ منبع:
دانشنامه زبان و ادب فارسی، زیر نظر: اسماعیل سعادت؛ تهران، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1384، ج1، ص451.
@arayehha