#معنا_شناسی_واژه
#چله
چله، مخفف «چهله»، اغلب بهمعنی دورهٔ چهلروزه از یک رویداد و همچنین روز چهلم وقوع آن است. اما همیشه اینگونه نیست؛ مثلاً چهل روز اول زمستان «چلهٔ بزرگ» نام دارد و دورهٔ بیستروزه از دهم تا سیام بهمن را «چلهٔ کوچک» مینامند. برخی هم آغاز چلهٔ بزرگ را از دهم دیماه میدانند. چلهٔ بزرگ با «جشن یلدا» شروع میشود و پایان آن «جشن سده» است. به برخورد دو چله (چهار روز آخر یکی و چهار روز اول دیگری) «چارچار» گفته شده و روایتها و نامهای دیگری نیز دارد. پایان چلهٔ کوچک را «جشن مادر زمین» دانستهاند که احتمالاً همان «اسفندارمذ» و مقارن با پنجم اسفندماه بودهاست. چلهٔ بزرگ و کوچک را «اَهْمَن» و «بهمن» نیز نامیدهاند. برای روزهای باقیمانده تا نوروز نیز دورههایی همچون «سرماپیرزن» داشتهاند که در برخی روایتها این پیرزن مادرِ اَهْمَن و بهمن بودهاست.
منابع:
دایرةالمعارف فارسی (به سرپرستی #غلامحسین_مصاحب) و شب یلدا
(#علی_بلوکباشی)
@arayehha
#معنا_شناسی_واژه
#برف❄️⛄️
واژهٔ کنونی «برف» از واژهٔ وَفْر wafr یا وَفْرَه wafra در زبان پهلوی گرفته شدهاست. برف در زبان کهن پهلوی به شکلهای سْنیزَگ، سْنیخر و سْنوی snoy نیز آمدهاست که همگی با واژهٔ snow در زبان انگلیسی و Schnee در زبان آلمانی همریشهاند.
اسکیموها تعداد زیادی واژهٔ متفاوت برای انواع «برف» دارند.
❇️ ویکیپدیا.
@arayehha
هدایت شده از یک جرعه شعر🖊️
با آن که دلم از غم هجرت خوناست
شادی به غم توام ز غم افزوناست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!
هجرانْش چنیناست، وصالش چوناست...؟
#رودکی
❉্᭄͜͡💚𝄞
@yekjoreyshaer. 🦋
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
اگر به سمرقند و بخارا نرفته باشید، ایرانیت ( آریایی بودن) شما چیزی کم دارد (علی دهاشی)
علی دهباشی از بخارا میگوید
شهرهای ورارود از جمله بخارا و مرو و سمرقند از بخشهای جداییناپذیر فرهنگ ایرانی هستند. در اشعار شاعران بزرگ ایرانزمین نام این شهرها جاودانه شدهاند. شهرهایی که ورای معماری ایرانی، فرهنگ و آداب ایرانی در آن زنده است. پیوند پررنگ زبان فارسی میان ایران و کشورهای تاجیکستان و ازبکستان، زنده بودن اشعار فردوسی و رودکی و مولانا، آیینها و جشنهای ایرانی از خطوط پیونددهندهی حذفنشدنی ماست.
«حوزهی نوروز» که دربرگیرندهی کشورهای فارسیزبان است تجلی کامل همبستگی فرهنگی این کشورها است که دشمنان خارجی و داخلی نتوانستند پیوند مردمان این سرزمینها را قطع کنند.
@arayehha
هدایت شده از خوبان پارسیگو
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در بِه ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
#رودکی
۴ دی روز بزرگداشت رودکی
(پدر شعر و ادب پارسی)
زندهیاد دکتر باستانی پاریزی، در چنین روزی به دنیا آمد. خواندن این بخش از کتاب «از پاریز تا پاریس) ایشان جذاب است.
معادلهای دلنواز #زبان_فارسی در پاکستان
✅در پاکستان نام های خیابانها و محلات اغلب فارسی و صورت اصیل کلمات قدیم است. خیابانهای بزرگ دوطرفه را #شاهراه مینامند، همان که ما امروز #اتوبان میگوییم! بنده برای نمونه و محض تفریح دوستان، چند جمله و عبارت فارسی را که در آنجاها به کار میبرند و واقعا برای ما تازگی دارد در اینجا ذکر می کنم که ببینید زبان فارسی در زبان اردو چه موقعیتی دارد.
نخستین چیزی که در سر بعضی کوچهها میبینید تابلوهای رانندگی است؛ در ایران ادارۀ راهنمایی و رانندگی بر سر کوچهای که نباید از آن اتومبیل بگذرد مینویسد: #عبور_ممنوع و این هر دو کلمه عربی است، اما در پاکستان گمان میکنید تابلو چه باشد؟ #راه_بند!
تاکسی که مرا به کنسولگری ایران در کراچی میبرد کمی از کنسولگری گذشت، خواست به عقب برگردد، یکی از پشت سر به او فرمان میداد. در چنین مواقعی ما میگوییم: #عقب_عقب، عقب، خوب!؛ اما آن پاکستانی میگفت: #واپس، واپس، بس! و این حرفها در خیابانی زده شد که به #شاهراه_ایران موسوم است.
این مغازههایی را که ما قنادی می گوییم، و معلوم نیست چگونه کلمۀ قند صیغۀ مبالغه و صفت شغلی قناد برایش پیدا شده و بعد محل آن را قنادی گفته اند؟ آری این دکان ها را در آنجا #شیرین_کده نامند.
آنچه ما هنگام مسافرت #اسباب_و_اثاثیه میخوانیم، در آنجا #سامان گویند. سلام البته در هر دو کشور سلام است. اما وقتی کسی به ما لطف می کند و چیزی می دهد یا محبتی ابراز می دارد، ما اگر خودمانی باشیم میگوییم: ممنونم، متشکرم، اگر فرنگی مآب باشیم میگوییم #مرسی اما در آنجا کوچک و بزرگ، همه در چنین موردی می گویند: #مهربانی!
آنچه ما #شلوار گوییم در آنجا #پاجامه خوانده می شود. قطار #سریع_السیر را در آنجا #«تیز_خرام» میخوانند!
جالبترین اصطلاح را در آنجا من برای مادرزن دیدم، آنها این موجودی را که ما مرادف با دیو و غول آوردهایم #خوش_دامن گفتهاند. واقعا چقدر دلپذیر و زیباست. (ص133)
#علیرضا_حیدری
@arayehha
حزن تلخ نویسندهی رمان همسایهها
رمان روایتی از زندگی بود زندگی پسری نوجوان که درگیر ماجرایی سیاسی میشود و اندک اندک ارتباط او با محیط پیرامون به او میفهماند که تضادهای طبقاتی بیعدالتیهای اجتماعی و ...چگونه از استان خوزستان تا همه نقاط کشور دامن میگسترانند و این رمان همسایههاست که نویسنده متواضعش احمد محمود چهارم دی ماه سالروز تولد اوست . نویسنده.ای رئالیست و واقعگرا که در بارهی حمله عراق به ایران هم نوشت و از مصائب جنگ نیز گفت در زمین سوخته ...
اما احمد محمود نویسندهای بود که بسیار آزار دید و رژیم پهلوی به خاطر تفکرش او را سالها در زندان انداخت و چون هیچ توبه نامهای را امضا نکرد سالها در زندان به سر برد...
احمد محمود در زندان بیمار شد و ریهاش عفونت کرد و به خاطر این بیماری هم زود از این دنیا رفت و اما همسایهها و...
رمانی که تو را در نوجوانی با تلخ ترین رویدادهای اجتماعی آشنا میکرد و چه صبور بود قهرمان آن رمان و نویسندهاش ...
داستان یک شهر هم رمانی است که از تلخیهای واقع گرایانه میگوید و هر نویسندهای که در این جامعه از واقعیتها بنویسد. او را به آسانی به حاشیه میرانند و زندگی تلخی برایش رقم میزنند...
اما نویسنده ابدی است همانگونه که شاعر ابدی است همانگونه که انسان ابدی است در جستوجوی رهایی ...
کاش یک روز این جامعه نویسنده را بشناسد احمد محمود را به خوبی بشناسد و برای ادبیات معاصر ایران ارج و قرب قائل شود ... میلاد نویسنده محزون ادبیات معاصر ایران احمد محمود مبارک باد!
دکتر مینو بدیعی
@arayehha
4_6003772605113308480.mp3
8.35M
دانشهای ادبی
۵ دی سالروز درگذشت اکبر رادی
(زاده ۱۰ مهر ۱۳۱۸ رشت -- درگذشته ۵ دی ۱۳۸۶ تهران) نویسنده و نمایشنامهنویس
او در رشته علوم اجتماعی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد و چهارسال بعد فوقلیسانس این رشته را هم تا نیمههای سال دوم رفت و نزدیک پایاننامه آن را رها کرد.
عشق به ادبیات و علاقه روزافزون به تئاتر شاید اصلیترین دلیل این کنارهگیری بود. همزمان، دوره یک ساله تربیت معلم را دید و از سال ۱۳۴۱ معلم شد و دو نمایشنامه "روزنه آبی" و افول را نوشت.
او طی ۳۲ سال تدریس در رشته ادبیات سال چهارم دبیرستان، ادبیات نمایشی انستیتو مربیان امور هنری، نمایشنامهنویسیِ مقطع کارشناسی دانشگاه تهران و نمایشنامهنویسی پیشرفته کارشناسی ارشد دانشگاه هنر را ادامه داد و در سال ۱۳۷۳ به پایان تدریس رسید و بازنشسته شد.
اولین داستان جدی که نوشت «باران» نام داشت که در سال ۱۳۳۸ در مسابقه داستاننویسی مجله اطلاعات جوانان چاپ شد و میانِ بیش از هزار داستان برنده جایزه اول شد.
وی همواره معتقد بود: "تا زمانی که نمایشنامه ایرانی با آدمهای معاصر درد زنده نداشته باشند، بیگمان تئاتر معاصر ملی هم نخواهیم داشت"
نخستین نمایشنامه جدیاش "روزنه آبی" را در زمستان ۱۳۳۸ آماده کرد و بهواسطه آن با شاهین سرکیسیان آشنا شد. سرکیسیان پس از مطالعه نسخه دستنویس "روزنه آبی" تصمیم به اجرای آن گرفت.
از دیگر آثارش:
نگارش داستانهای بلند "افسانه دریا" و "مسخره" نمایشنامه "از دست رفته" (چاپ نشده) داستان "باران" و "جاده "مجله" اطلاعات جوانان" داستان "سوءتفاهم" هفته نامه فردوسی، داستان "کوچه" نمایشنامه مسافران و مرگ در پایی، چاپ در مجله "پیام نوین" نمایشنامه "روزنه آبی" به کارگردانی شاهین سرکیسیان، نمایشنامه "مرگ در پاییز" به کارگردانی عباس جوانمرد، چاپ مجموعه داستان "جاده" نمایشنامه "ارثیه ایرانی" نمایشنامه"افول" نمایشنامه "صیادان" و از دیگر نمایشنامههای او میتوان از "لبخند باشکوه آقای گیل" "در مه بخوان" "آهسته با گل سرخ" "منجی در صبح نمناک" "هاملت با سالاد فصل" " آمیز قلمدون" "شب روی سنگفرش خیس" "آهنگهای شکلاتی" "پایین گذر سقاخانه".
@arayehha