eitaa logo
دانش‌های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
دانش‌های ادبی
بامداد آدینه (ناهیدشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان دیوان حافظ غزل شماره ۹۰    🌷🎹🌺🍃🎼💐🎹💐🎼🍃🌺🎹🌷 ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت حیف است طایری چو تو در خاکدان غم زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت در روی خود تفرج صنع خدای کن کآیینهٔ خدای نما می‌فرستمت تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت معنی لغات غزل: هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سليمان، پوپك. هدهد صبا: (اضافه تشبيهي) نسيم صبا به هدهد تشبيه شده. سبا: نام شهري در يمن كه ملكه آن به نام بلقيس بود و بنا به روايتي، سليمان او را به زني اختيار كرد. طاير: پرنده، مرغ پروازي. خاكدان غم: دنياي خاكي غم‌انگيز. قرب و بعد: نزديكي و دوري. عيان: آشكارا. درصحبت شمال و صبا: به همراهي باد شمال و نسيم صبا. نوا: گروگان. ثنا: درود، تحسين، آفرين. تفرج: سير و گردش. صنع خداي: مصنوع و مخلوق خداي، آفريده خدا. آئينه خداي نما: آيينه‌يي كه خدا را نمايان مي‌سازد. قول و غزل: تصانيف سابق از چهار قسمت تشكيل مي‌شده: ۱- قول يا شعر عربي، ۲- غزل يا شعر فارسي، ۳- ساز يا آهنگ، ۴- نوا يا نغمه‌يي از نغمات موسيقي مثل نغمه اصفهان و غيره. هاتف غيب: فرشته غيب، فرشته‌يي كه از عالم غيب آواز مي‌دهد، آواز دهنده غيبي. @arayehha
معنی غزل شماره ۹۰ (۱) اي نسيم صبا كه به مانند هدهد، پرنده پيامي، تو را به كشور صبا روانه مي‌كنم. ببين كه تو را به چه جاي دوري مي‌فرستم. (۲) حيف از پرنده‌يي چون تو است كه در اين سرزمين غم‌انگيز باشد. تو را از اينجا به كانون وفا و كوي جانان رهسپار مي‌كنم. (۳) در امر عشق مسئله نزديك و دور بودن مطرح نيست من به وضوح تو را مي‌بينم و به سوي تو دعا مي‌فرستم. (۴) هر بامداد و شامگاه كارواني از دعاي خير به همراهي نسيم شمال و صبا به سويت گسيل مي‌دارم. (۵) براي اينكه هجوم سپاه غم تو سبب ويراني ملك دلم نشود جان عزيز خود را به عنوان گروگان به پيش تو مي‌فرستم. (۶) اي كه از ديده دور و در دلم مآوا داري من دعا گوي توام و به سويت درود مي‌فرستم. (۷) با تماشاي صورت خود، از ساخته و پرداخته آفريدگار لذت ببر زيرا براي تو آيينه‌يي مي‌فرستم كه چهره خدا را نمايان مي‌سازد. (۸) براي اينكه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برايت ارسال مي‌دارم. (۹) ساقي بيا. (چرا) كه فرشته عالم غيب به من مژده داد كه با درد بساز. من براي تو دوا مي‌فرستم. (۱۰) حافظ! ذكر خير و ياد تو، جاي سرود مجلس ما را گرفته است. برايت اسب و قبا مي‌فرستم بسوي ما شتاب كن. @arayehha
شرح غزل شماره ۹۰ وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف * خاقاني: اي صبحدم ببين به كجا مي‌فرستمت نزديك آفتاب وفا مي‌فرستمت از ميان غزلهاي حافظ آن كه بيش از همه يادآور داستانهاي قرآني و بازگو كننده اشارات آيات آن داستانهاست يكي غزل شماره ۸۸ : (شنيده‌ام سخني خوش كه پيركنعان گفت) و ديگري اين غزل مورد بحث است. در غزل ۸۸ شاعر به ريزه كاريهاي آيات سوره يوسف نظر داشته و هر خواننده بصير و مطلع به نكات و آيات سوره شريفه يوسف، با خواندن آن مي‌تواند از حال و هواي انديشه و فكر حافظ و تسلط او بر نشانه‌گذاري از معلومات خود در آن غزل به خوبي آگاه شود. اين غزل مورد شرح هم تقريباً تمام ابيات آن متكي به آيه‌هاي قرآني است. تنها شاعر هنرآفرين و بي‌همتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاري مانند حافظ مي‌تواند چنين هنرنمائي كند آن هم در غزلي كه به صورت ظاهر در حكم پاسخ‌نامه‌يي است به نامه شاه شيخ ابواسحاق. شاعر در بيت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد يعني پيك حضرت سليمان به شهر سبا، شهري دور دست، شهري كه محبوب او در آنجاست مي‌فرستد و اين همان كاري است كه سليمان براي بلقيس انجام داد و اين يادآور مضمون و تلميحي است به آية شريفة ۲۸ سوره نمل: اذهب بكتابي هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون. اين نامه را ببر نزد ايشان پس رو بگردان سپس ببين چه جواب مي‌گويند. دربيت سوم با آوردن كلمه‌هاي قرب و بعد يادآور آيه‌هاي ۵ و ۶ و ۷ سوره المعارج مي‌شود. پس صبر كن صبر نيكو. بدرستي كه ايشان آن را دور مي‌بينند. و ما آن را نزديك و با آوردن كلمه (مي‌بينمت عيان) اشاره به آيه ۷ دارد. در بيت چهارم شاعر اشاره به آيه ۱۱ سوره سبا مي‌كند: ولسليمان الريح غذوها شهر و رواحها شهر… و براي سليمان، باد صحبگاهانش ماهي بود و شباهنگاهش ماهي… در اينجا بايد گفت كه تسلط ذهن حافظ كه حافظ قرآن است به مفاد اين آيه و تجسم كلمات غدوها و رواحها در پيش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوي كلمات صبح و شام توجه داده و براي آن مضمون ارسال دعاي خيربوسيله بادصبا و نسيم شمال مي‌سازد زيرا باد صبا و نيسم شمال پيك حضرت سليمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوري بود كه هر روز به اندازه يك ماه و هر شام به اندازه يك ماه طي طريق مي‌كردند. دربيت پنجم شاعر مضموني دارد كه ظاهر آن چنين معنا مي‌دهد: تا ملك دلم از لشكر غم تو خراب نشود جان عزيز خود را به صورت گروگان پيش تو مي‌فرستم اين صورت ظاهر معنا را صورت باطني ديگري در بطن مستتر است. در تفاسير سوره نمل و داستان حضرت سليمان و بلقيس و از فحواي آيات اين سوره شريفه كه بصورت موجز بيان شده برمي‌آيد كه با رسيدن نامه سليمان به بلقيس و دعوت او به دين توحيدي و مشورتي كه بلقيس با سران و بزرگان لشكر خود كرد و به هنگام اخذ تصميم نهايي گفت ما با پادشاهان در نمي‌افتيم و آيه ۳۴ سوره نمل بازگو كننده نظريه بلقيس و علت انصراف او از جنگ با سليمان است: قالت ان الملوك اذا خلوا قريه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و كذلك يفعلون. بلقيس گفت به درستي كه هرگاه پادشاهان در قريه‌يي وارد شوند آن را به تباهي مي‌كشند و عزيزان اهل آن را ذليل مي‌گردانند و از اينگونه كارها مي‌كنند. و تصميم به رفتن نزد حضرت سليمان گرفت و نفس عمل حضور يافتن بلقيس در دربار پادشاهي كه او را به جنگ تهديد كرده بود چنين معنا مي‌دهد كه او خود را در اين معامله گروگان كرد و به همين دليل حافظ در بيت پنجم مي‌فرمايد: (جان عزيز خود به نوا مي‌فرستمت). در بيت ششم حافظ خطاب به محبوب خود مي‌فرمايد (اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل) و تلميحي است به آيه ۲۰ سوره نمل: و تفقد الطير فقال ما لي لا اري الهدهد ام كان من الغائبين. ‌جوياي‌پرنده شد پس‌گفت‌چيست مرا كه هدهد را نمي‌بينم؟ يا او‌ از ‌غائبين است. شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد مي‌داند كه از نظر سليمان غايب شده و همنشين بلقيس گشته است و بدون شك مضمون غياب هدهد و عبارت آيه شريفه: من‌الغائبين كه در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پيش چشم او جلوه‌گري بوده است براي محبوب خود يعني شاه ابواسحاق مسافر و غايب از نظر، مضمون ساخته است.
از مضمون و معناي بيت هشتم چنين برمي‌آيد كه يكي از وظايف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاه‌شجاع تنظيم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجراي آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا كه آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهاي حافظ اكثراً در اوزاني است كه با دستگاههاي اصلي آواز ايراني تناسب كامل دارد و از آنجايي كه خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسيقي بوده است راز و رمز عمر جاويدان غزل را در توافق آن با اجراي در دستگاههاي موسيقي مي‌دانسته است و از اين رو است كه همين غزل را كه به منزله پاسخ‌نامه شاه است به نحوي ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجراي آن درديار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به ياد دوست خود بيندازند. شاعر در دو بيت آخر غزل، فكري را كه در ضمير باطن خود داشته پياده كرده و چنين مي‌گويد سروش غيبي مرا نويد داد كه با درد فراق خوكن و من به زودي براي تو دوا مي‌فرستم و وصل جانان را نصيب تو مي‌كنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست اي ساقي تو بيا كه دواي اين درد در جام شراب توست. پس از اين حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنين مي‌گويد كه براي مجلس ما سرود و قول و غزل فرستاده‌يي سروده مجلس ما همان ذكر خير تو است و ما هم اشتياق زيارت تو را داريم از اينرو وبراي تو اسب و قبا مي‌فرستم تا هرچه زودتر به سوي من بشتابي. و در ضمن تلميحي است به آيه ۳۵ سوره نمل: و اني مرسله بهديه فناظره بم يرجع المرسلون. و بدرستي كه من فرستنده‌ام به سوي ايشان هديه‌يي و نظر كننده‌ام كه به چه فرستادگان برمي‌گردند. و برابر مفاد تفاسير بلقيس با ارسال اسب و هداياي گرانقيمت و زيورآلات درصدد آزمايش حضرت سليمان برآمد. و اين دعوت غيرمستقيم كه حافظ در دهان طرف مقابل مي‌گذارد و خود را دعوت مي‌كند يكي از چشمه‌هاي رندي شاعر دل آگاه ما را به اثبات مي‌رساند و در غزل بعدي مشاهده خواهيم كرد كه اين تقاضا با صراحت بيشتري عنوان شده است. توضيحاً اين غزل را حافظ در پاسخ‌نامه شيخ‌ابواسحاق سروده و براي او فرستاده است. @arayehha
4_5949348364381324646.mp3
383.2K
فایل صوتی غزل شماره ۹۰ با صدای استاد موسوی گرما رودی @arayehha
4_5803361717320684971.opus
6.59M
حافظ و معنای زندگی/۱ دکتر محمدرضا خالصی کانال ادبیات دانشگاه چالوس @arayehha
همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند به روزگار خسرو اندر، وقت وزارت بُزُرجُمِهر، رسولى آمد از روم. خسرو بنشست چنان‌كه رسم ملوك عجم بود و رسول را بار داد. وی را با رسول بارنامه همى‌بايست كند به بُزُرجُمِهر؛ يعنى كه مرا چنين‏ وزيري است. پيش رسول با وزير گفت: «اى فلان همه چيز در عالم تو دانى‏؟» بُزُرجُمِهر گفت: «نه اى خدايگان‏». خسرو از آن طيره شد و ز رسول خجل گشت. پرسيد كه «همه چيز پس كه داند؟» بُزُرجُمِهر گفت: «همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند. پس تو خويشتن را از جمع داناترين كس‏ مدان كه چون‏ خود را نادان دانستى، دانا گشتى و سخت دانا كسى باشد كه بداند كه نادانست و عاجز كه سقراط با بزرگى او همى‏گويد كه اگر من نترسيدمى كه بعد از من بزرگان اهل خِرَد بر من عيب‏ كنند و گويند: «سقراط همۀ دانش جهان را به‌يك‌بار دعوى كرد»، مطلق بگفتمى كه: «هيچ چيز ندانم و عاجزم. و ليكن نتوانم گفتن‏ كه اين از من دعوى بزرگ باشد». و بوشكور بلخى گويد و خويشتن را به دانش بزرگ در بيتى بستايد و آن بيت اين است: تا بدانجا رسيد دانش من‏ كه بدانم همى‏ كه نادانم‏ پس به دانش خويش غِرّه مشو اگرچه دانا باشى. قابوس‌نامه، تصحیح غلام‌حسین یوسفی، ص ۳۸-۳۹ @arayehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
     بیست و هشتم‌ مهرماه     زادروز «قاآنی» شاعر      تولد :   ۲۸ مهر  ۱۱۸۷  شیراز      وفات: ۱۳ اردیبهشت ۱۲۳۳  تهران @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۲۸ مهر زادروز قاآنی (زاده ۲۸ مهر ۱۱۸۷ شیراز -- درگذشته ۱۳ اردیبهشت ۱۲۳۳ تهران) شاعر او با تنگدستی در اصفهان به‌ تحصیل ریاضی و معارف پرداخت و در شیراز به‌ تدریس عروض و شرح دیوان خاقانی و انوری مشغول شد تا آنکه در سال ۱۲۳۹ شاهزاده حسنعلی‌میرزا، شجاع‌السلطنه، فرزند فتحعلی‌شاه به‌شیراز آمد و او را مورد لطف و مهربانی قرار داد. چون شاهزاده از طرف پدر فرمانروای خراسان شد ، قاآنی را نیز به‌همراه خود به‌ آنجا برد و با حمایت و تربیت شاهزاده به‌تحصیل ریاضی و حساب مشغول شد و بنا به‌ میل و پیشنهاد او تخلص خود را که تا آن زمان حبیب بود به قاآنی، به‌مناسبت نام فرزند شاهزاده، اوکتای‌قاآن، تبدیل کرد. شاهزاده پس از مدتی  به‌حکومت یزد و کرمان منصوب شد و قاآنی هم با او بدانجا رفت و سپس به‌ گیلان و مازندران و آذربایجان مسافرت کرد و پس از فراگرفتن علوم رایج به‌ درگاه فتحعلی‌شاه معرفی شد و مستمری یافت . وی در ادبیات عرب و فارسی مهارت  پیدا کرد و به‌ حکمت نیز علاقه سرشاری داشت و می‌توان گفت شهرت شاعری او لطمه به.شهرت او به‌ عنوان یک حکیم دانشمند زده‌ است. او را در حکمت، همپایه ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و در شرعیات  همپایه مرتضی انصاری شمرده‌اند. از این رو فتحعلی‌شاه او را «مجتهدالشعراء» لقب داد. هنگامی که محمدشاه بر تخت نشست، او به‌حلقه شاعران دربار پیوست و از شاه لقب حسام‌العجم گرفت. در سال ۱۲۵۹ق قصد اقامت دائم به‌شیراز بازگشت و چندی بعد به‌تهران آمد و باز به‌ شیراز رفت و در این مسافرت‌ها، همشهریان او ابتدا مقدمش را گرامی داشتند اما رفته‌رفته جمعی از ادبای شیراز به آزارش پرداختند، تا اینکه در سال ۱۲۶۲ق به‌ تهران بازگشت و به‌ دربار ناصرالدین‌شاه پیوست و شاعر رسمی دربار شد و از آن پس به‌طور دایم در تهران اقامت یافت و خانواده‌اش را نیز به‌ تهران آورد. آرامگاه وی در شهر ری، کنار مزار شیخ ابوالفتوح رازی است. @arayehha
   صدشکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را    کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را    دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی    کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را    خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن    آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را    چون مرغ پرد از قفس دیگر نیندیشد ز کس    بیند مدام از پیش و پس هم دانه را هم دام را    قاآنی ار همت کنی دل از دو عالم برکنی    یکباره درهم بشکنی هم شیشه را هم جام را    @arayehha