eitaa logo
دانش‌های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
  بیست و هفتم‌ مهرماه   زادروز «چیستا یثربی» نمایشنامه نویس،     کارگردان، مدرس دانشگاه، منتقد، مترجم،   ناشر و نویسنده تئاتر و سینما @arayehha
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ۲۷ مهر زادروز چیستا یثربی (زاده ۲۷ مهر ۱۳۴۷ تهران) نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان، مدرس دانشگاه، منتقد، مترجم، ناشر و نویسنده تئاتر و سینما او که دکترای روانشناسی تربیتی از کانادا و فوق لیسانس روانشناسی‌ از دانشگاه الزهرا است، فعالیت‌هایش را در حوزه تئاتر از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد و تحقیقات پایان‌نامه‌اش را به مقوله تئاتر درمانی اختصاص داد. وی بیش از ۲۶ نمایشنامه نگاشته و نمایشهایی چون «جمعه دم غروب» «چنگیزخان» «اتاق تاریک» «کارناوال با لباس خانه» «حیاط خلوت» «مهمان سرزمین خواب» «زنی که تابستان گذشته رسید» «سرخ سوزان» «یک شب دیگر هم بمان سیلویا» و «زنی برای همیشه» را کارگردانی کرده است. او تا به‌حال جوایز متعددی را از جشنواره‌های مختلف دریافت کرده و بیشترین تعداد جایزه متن اول را از جشنواره بین‌المللی فجر داشته، بارها داور داخلی یا خارجی تاتر، سینما و کتاب بوده و اجراهای مختلفی در خارج از کشور نیز داشته است. او در سال ۱۳۸۹ نمایش «جنایت و مکافات» را بر اساس رمان «جنایت و مکافات» در جشنواره کلاسیک‌های روسیه در مسکو اجرا کرد که این نمایش در این جشنواره در سه رشته نامزد و موفق شد جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کند. برای فراگرفتن تئاتر از کلاس‌های جهاد دانشگاهی الزهرا، فرهنگسرای نیاوران شروع و در ادامه با کانون تئاتر بانوان همراه شد و به یادگیری اصول اولیه بازیگری ـ کارگردانی پرداخت. وی زیر نظر بانو فهیمه راستکار، دکتر پروانه مژده و ... تاتر را یاد گرفت. در همان موقع «اتاق آینه» را با همکاری بهزیستی راه‌اندازی کرد که از سال ۷۲ تا سال ۷۴. طرح موفقی بود. به گفته خودش: "سوژه از مردم (اغلب مشکلاتشان) و اجرا توسط اعضای گروه بود. کار ما حل مشکلات به وسیله اجرای تئاتر بود. بعد از آن «دادگاه جادویی» را کار کردم و بعد «جمعه دم غروب» و بعد «سرخ سوزان» که در جشنواره سیزدهم فجر به عنوان کار برتر شناخته شد و در جشنواره چهاردهم هم به‌عنوان بهترین متن درباره «زن در عرصه انقلاب» شناخته شد. حالا هم (شهریور ماه ۷۵) مشغول کار روی «پهلوان ریزه» هستم." وی پس از کارگردانی نمایش میهمان سرزمین خواب وقفه‌ای ۸ ساله در کار کارگردانی‌اش داشت که علت آن را اجبار مسئولان وقت مرکز هنرهای نمایشی مخصوصاً آقای شریف خدایی، مبنی بر پرداختن وی به امر نویسندگی نمایشنامه برای در اختیار داشتن نویسنده‌ای توانا در این امر برای این قشر از جامعه هنری عنوان کرده و مجموعه را عامل ممانعت کارگردانی آثار خودش می‌داند. اجرای مجدد جنایت و مکافات به زبان فارسی و به درخواست جشنواره کلاسیک‌های روسیه در اردیبهشت ۱۳۸۵ که در آن مهسا مهجور برنده جایزه شد. وی اخیراً با نوشتن " داستان پستچی " که داستان واقعی زندگی اوست، درفضای مجازی بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. فیلمنامه‌ها: دعوت - به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا عکس دسته جمعی با خانم بزرگ - به کارگردانی سیما تیرانداز کارگردانی: ۱۳۸۲ - جنایت و مکافات - کارگردانی و نویسندگی وی به مناسبت هفته فرهنگی شاعران ایرانی در باکو و به درخواست انجمن نظامی گنجوی - جایزه بازیگر اول برای بازیگر زن نمایش و برگزیده شدن نمایش در جشنواره جمعه دم غروب دادگاه جادویی زنی که تابستان گذشته رسید ۱۳۷۴ - سرخ سوزان ۱۳۷۵ - میهمان سرزمین خواب ۱۳۸۳ - یک شب دیگر هم بمان سیلویا ۱۳۸۳ - بانویی برای همیشه دخترک و مرد مرده جن کوچک عزیز عاشق ابر سفید سارا و کیمیاگر مرگ با ترنم عشق یک بار دیگر به عقب برگرد مهتاب شیزوئید دوست داشتنی خرس نقره‌ای الماسی بلوری سیمین کتاب ها: پستچی شیدا و صوفی معلم پیانو عشق در زمان ما، سه قصه روان‌شناختی او یک زن پری کوچک دریایی زنی که تابستان گذشته رسید زنی از کوچه پشتی اسرار انجمن ارواح کوتاه کردن موی مرده @arayehha
دانش‌های ادبی
بامداد آدینه (ناهیدشید آریایی) دوستان عزیزم به نیکی و شادی هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان دیوان حافظ غزل شماره ۹۰    🌷🎹🌺🍃🎼💐🎹💐🎼🍃🌺🎹🌷 ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت حیف است طایری چو تو در خاکدان غم زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر در صحبت شمال و صبا می‌فرستمت تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب جان عزیز خود به نوا می‌فرستمت ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت در روی خود تفرج صنع خدای کن کآیینهٔ خدای نما می‌فرستمت تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت با درد صبر کن که دوا می‌فرستمت حافظ سرود مجلس ما ذکر خیر توست بشتاب هان که اسب و قبا می‌فرستمت معنی لغات غزل: هدهد: مرغ شانه به سر، مرغ سليمان، پوپك. هدهد صبا: (اضافه تشبيهي) نسيم صبا به هدهد تشبيه شده. سبا: نام شهري در يمن كه ملكه آن به نام بلقيس بود و بنا به روايتي، سليمان او را به زني اختيار كرد. طاير: پرنده، مرغ پروازي. خاكدان غم: دنياي خاكي غم‌انگيز. قرب و بعد: نزديكي و دوري. عيان: آشكارا. درصحبت شمال و صبا: به همراهي باد شمال و نسيم صبا. نوا: گروگان. ثنا: درود، تحسين، آفرين. تفرج: سير و گردش. صنع خداي: مصنوع و مخلوق خداي، آفريده خدا. آئينه خداي نما: آيينه‌يي كه خدا را نمايان مي‌سازد. قول و غزل: تصانيف سابق از چهار قسمت تشكيل مي‌شده: ۱- قول يا شعر عربي، ۲- غزل يا شعر فارسي، ۳- ساز يا آهنگ، ۴- نوا يا نغمه‌يي از نغمات موسيقي مثل نغمه اصفهان و غيره. هاتف غيب: فرشته غيب، فرشته‌يي كه از عالم غيب آواز مي‌دهد، آواز دهنده غيبي. @arayehha
معنی غزل شماره ۹۰ (۱) اي نسيم صبا كه به مانند هدهد، پرنده پيامي، تو را به كشور صبا روانه مي‌كنم. ببين كه تو را به چه جاي دوري مي‌فرستم. (۲) حيف از پرنده‌يي چون تو است كه در اين سرزمين غم‌انگيز باشد. تو را از اينجا به كانون وفا و كوي جانان رهسپار مي‌كنم. (۳) در امر عشق مسئله نزديك و دور بودن مطرح نيست من به وضوح تو را مي‌بينم و به سوي تو دعا مي‌فرستم. (۴) هر بامداد و شامگاه كارواني از دعاي خير به همراهي نسيم شمال و صبا به سويت گسيل مي‌دارم. (۵) براي اينكه هجوم سپاه غم تو سبب ويراني ملك دلم نشود جان عزيز خود را به عنوان گروگان به پيش تو مي‌فرستم. (۶) اي كه از ديده دور و در دلم مآوا داري من دعا گوي توام و به سويت درود مي‌فرستم. (۷) با تماشاي صورت خود، از ساخته و پرداخته آفريدگار لذت ببر زيرا براي تو آيينه‌يي مي‌فرستم كه چهره خدا را نمايان مي‌سازد. (۸) براي اينكه مطربان، تو را از شدت عشق و علاقه من آگاه سازند قول و غزل و آهنگ و نغمه برايت ارسال مي‌دارم. (۹) ساقي بيا. (چرا) كه فرشته عالم غيب به من مژده داد كه با درد بساز. من براي تو دوا مي‌فرستم. (۱۰) حافظ! ذكر خير و ياد تو، جاي سرود مجلس ما را گرفته است. برايت اسب و قبا مي‌فرستم بسوي ما شتاب كن. @arayehha
شرح غزل شماره ۹۰ وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلن بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف محذوف * خاقاني: اي صبحدم ببين به كجا مي‌فرستمت نزديك آفتاب وفا مي‌فرستمت از ميان غزلهاي حافظ آن كه بيش از همه يادآور داستانهاي قرآني و بازگو كننده اشارات آيات آن داستانهاست يكي غزل شماره ۸۸ : (شنيده‌ام سخني خوش كه پيركنعان گفت) و ديگري اين غزل مورد بحث است. در غزل ۸۸ شاعر به ريزه كاريهاي آيات سوره يوسف نظر داشته و هر خواننده بصير و مطلع به نكات و آيات سوره شريفه يوسف، با خواندن آن مي‌تواند از حال و هواي انديشه و فكر حافظ و تسلط او بر نشانه‌گذاري از معلومات خود در آن غزل به خوبي آگاه شود. اين غزل مورد شرح هم تقريباً تمام ابيات آن متكي به آيه‌هاي قرآني است. تنها شاعر هنرآفرين و بي‌همتا و حافظ قرآن و با حافظه سرشاري مانند حافظ مي‌تواند چنين هنرنمائي كند آن هم در غزلي كه به صورت ظاهر در حكم پاسخ‌نامه‌يي است به نامه شاه شيخ ابواسحاق. شاعر در بيت مطلع، باد صبا را به عنوان هدهد يعني پيك حضرت سليمان به شهر سبا، شهري دور دست، شهري كه محبوب او در آنجاست مي‌فرستد و اين همان كاري است كه سليمان براي بلقيس انجام داد و اين يادآور مضمون و تلميحي است به آية شريفة ۲۸ سوره نمل: اذهب بكتابي هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم فانظر ماذا يرجعون. اين نامه را ببر نزد ايشان پس رو بگردان سپس ببين چه جواب مي‌گويند. دربيت سوم با آوردن كلمه‌هاي قرب و بعد يادآور آيه‌هاي ۵ و ۶ و ۷ سوره المعارج مي‌شود. پس صبر كن صبر نيكو. بدرستي كه ايشان آن را دور مي‌بينند. و ما آن را نزديك و با آوردن كلمه (مي‌بينمت عيان) اشاره به آيه ۷ دارد. در بيت چهارم شاعر اشاره به آيه ۱۱ سوره سبا مي‌كند: ولسليمان الريح غذوها شهر و رواحها شهر… و براي سليمان، باد صحبگاهانش ماهي بود و شباهنگاهش ماهي… در اينجا بايد گفت كه تسلط ذهن حافظ كه حافظ قرآن است به مفاد اين آيه و تجسم كلمات غدوها و رواحها در پيش چشم او، ذهن خلاق شاعر را به سوي كلمات صبح و شام توجه داده و براي آن مضمون ارسال دعاي خيربوسيله بادصبا و نسيم شمال مي‌سازد زيرا باد صبا و نيسم شمال پيك حضرت سليمان و به فرمان او بودند و سرعت آنها طوري بود كه هر روز به اندازه يك ماه و هر شام به اندازه يك ماه طي طريق مي‌كردند. دربيت پنجم شاعر مضموني دارد كه ظاهر آن چنين معنا مي‌دهد: تا ملك دلم از لشكر غم تو خراب نشود جان عزيز خود را به صورت گروگان پيش تو مي‌فرستم اين صورت ظاهر معنا را صورت باطني ديگري در بطن مستتر است. در تفاسير سوره نمل و داستان حضرت سليمان و بلقيس و از فحواي آيات اين سوره شريفه كه بصورت موجز بيان شده برمي‌آيد كه با رسيدن نامه سليمان به بلقيس و دعوت او به دين توحيدي و مشورتي كه بلقيس با سران و بزرگان لشكر خود كرد و به هنگام اخذ تصميم نهايي گفت ما با پادشاهان در نمي‌افتيم و آيه ۳۴ سوره نمل بازگو كننده نظريه بلقيس و علت انصراف او از جنگ با سليمان است: قالت ان الملوك اذا خلوا قريه افسدوها و جعلوا عزه اهلها اذله و كذلك يفعلون. بلقيس گفت به درستي كه هرگاه پادشاهان در قريه‌يي وارد شوند آن را به تباهي مي‌كشند و عزيزان اهل آن را ذليل مي‌گردانند و از اينگونه كارها مي‌كنند. و تصميم به رفتن نزد حضرت سليمان گرفت و نفس عمل حضور يافتن بلقيس در دربار پادشاهي كه او را به جنگ تهديد كرده بود چنين معنا مي‌دهد كه او خود را در اين معامله گروگان كرد و به همين دليل حافظ در بيت پنجم مي‌فرمايد: (جان عزيز خود به نوا مي‌فرستمت). در بيت ششم حافظ خطاب به محبوب خود مي‌فرمايد (اي غايب از نظر كه شدي همنشين دل) و تلميحي است به آيه ۲۰ سوره نمل: و تفقد الطير فقال ما لي لا اري الهدهد ام كان من الغائبين. ‌جوياي‌پرنده شد پس‌گفت‌چيست مرا كه هدهد را نمي‌بينم؟ يا او‌ از ‌غائبين است. شاعر، محبوب خو را به مانند هدهد مي‌داند كه از نظر سليمان غايب شده و همنشين بلقيس گشته است و بدون شك مضمون غياب هدهد و عبارت آيه شريفه: من‌الغائبين كه در ذهن شاعر حافظ قرآن و در پيش چشم او جلوه‌گري بوده است براي محبوب خود يعني شاه ابواسحاق مسافر و غايب از نظر، مضمون ساخته است.
از مضمون و معناي بيت هشتم چنين برمي‌آيد كه يكي از وظايف حافظ دردربار شاه ابواسحاق و شاه‌شجاع تنظيم برنامه قول و غزل و آهنگ و ساز در دستگاه مناسب و اجراي آن توسط هنرمندان و مطربان بوده و چه بسا كه آواز آن را هم خود به عهده داشته است. غزلهاي حافظ اكثراً در اوزاني است كه با دستگاههاي اصلي آواز ايراني تناسب كامل دارد و از آنجايي كه خود، صاحب لحن و آواز و عالم به علم موسيقي بوده است راز و رمز عمر جاويدان غزل را در توافق آن با اجراي در دستگاههاي موسيقي مي‌دانسته است و از اين رو است كه همين غزل را كه به منزله پاسخ‌نامه شاه است به نحوي ساخته و پرداخته تا مطربان بتوانند با اجراي آن درديار غربت هم دل شاه را شاد و هم او را به ياد دوست خود بيندازند. شاعر در دو بيت آخر غزل، فكري را كه در ضمير باطن خود داشته پياده كرده و چنين مي‌گويد سروش غيبي مرا نويد داد كه با درد فراق خوكن و من به زودي براي تو دوا مي‌فرستم و وصل جانان را نصيب تو مي‌كنم و چون درد فراق همچنان پا برجاست اي ساقي تو بيا كه دواي اين درد در جام شراب توست. پس از اين حافظ از زبان محبوب خود و خطاب به خود چنين مي‌گويد كه براي مجلس ما سرود و قول و غزل فرستاده‌يي سروده مجلس ما همان ذكر خير تو است و ما هم اشتياق زيارت تو را داريم از اينرو وبراي تو اسب و قبا مي‌فرستم تا هرچه زودتر به سوي من بشتابي. و در ضمن تلميحي است به آيه ۳۵ سوره نمل: و اني مرسله بهديه فناظره بم يرجع المرسلون. و بدرستي كه من فرستنده‌ام به سوي ايشان هديه‌يي و نظر كننده‌ام كه به چه فرستادگان برمي‌گردند. و برابر مفاد تفاسير بلقيس با ارسال اسب و هداياي گرانقيمت و زيورآلات درصدد آزمايش حضرت سليمان برآمد. و اين دعوت غيرمستقيم كه حافظ در دهان طرف مقابل مي‌گذارد و خود را دعوت مي‌كند يكي از چشمه‌هاي رندي شاعر دل آگاه ما را به اثبات مي‌رساند و در غزل بعدي مشاهده خواهيم كرد كه اين تقاضا با صراحت بيشتري عنوان شده است. توضيحاً اين غزل را حافظ در پاسخ‌نامه شيخ‌ابواسحاق سروده و براي او فرستاده است. @arayehha
4_5949348364381324646.mp3
383.2K
فایل صوتی غزل شماره ۹۰ با صدای استاد موسوی گرما رودی @arayehha
4_5803361717320684971.opus
6.59M
حافظ و معنای زندگی/۱ دکتر محمدرضا خالصی کانال ادبیات دانشگاه چالوس @arayehha
همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند به روزگار خسرو اندر، وقت وزارت بُزُرجُمِهر، رسولى آمد از روم. خسرو بنشست چنان‌كه رسم ملوك عجم بود و رسول را بار داد. وی را با رسول بارنامه همى‌بايست كند به بُزُرجُمِهر؛ يعنى كه مرا چنين‏ وزيري است. پيش رسول با وزير گفت: «اى فلان همه چيز در عالم تو دانى‏؟» بُزُرجُمِهر گفت: «نه اى خدايگان‏». خسرو از آن طيره شد و ز رسول خجل گشت. پرسيد كه «همه چيز پس كه داند؟» بُزُرجُمِهر گفت: «همه چيز همگان‏ دانند و همگان‏ هنوز از مادر نزاده‏اند. پس تو خويشتن را از جمع داناترين كس‏ مدان كه چون‏ خود را نادان دانستى، دانا گشتى و سخت دانا كسى باشد كه بداند كه نادانست و عاجز كه سقراط با بزرگى او همى‏گويد كه اگر من نترسيدمى كه بعد از من بزرگان اهل خِرَد بر من عيب‏ كنند و گويند: «سقراط همۀ دانش جهان را به‌يك‌بار دعوى كرد»، مطلق بگفتمى كه: «هيچ چيز ندانم و عاجزم. و ليكن نتوانم گفتن‏ كه اين از من دعوى بزرگ باشد». و بوشكور بلخى گويد و خويشتن را به دانش بزرگ در بيتى بستايد و آن بيت اين است: تا بدانجا رسيد دانش من‏ كه بدانم همى‏ كه نادانم‏ پس به دانش خويش غِرّه مشو اگرچه دانا باشى. قابوس‌نامه، تصحیح غلام‌حسین یوسفی، ص ۳۸-۳۹ @arayehha