💎 #امام_خامنهای (مدظله ):
💭خیال نکنید اگر چهار نفر که سابقه انقلابی دارند از کاروان انقلاب کنار رفتند، انقلاب غریب است
👌🏻 این انقلاب تا آخر هست و به مهدویت وصل خواهد شد و هرکس پیاده شود باخته است.
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🕯 #حکمت ۲۱۵🕯
📼الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ.
⚠اختلاف، تصميم گيرى و تدبير را نابود مى كند.
💥ثمره شوم اختلاف
⚠همه مى دانيم اختلاف سرچشمه همه بدبختى هاست. هيچ قوم و ملتى نابود نشدند مگر بر اثر اختلاف و هيچ جمعيتى پيروز و كامياب نگشتند مگر در سايه اتفاق.
2⃣كلام حكيمانه بالا دو تفسير مى تواند داشته باشد: نخست اين كه گاه مى شود عده اى مى نشينند و بر سر موضوع مهمى تصميم گيرى مى كنند; ولى ناگهان فرد يا افرادى نظر مخالفى ابراز مى كنند و تصميم گيرى پيش گفته را به هم مى زنند و كار ابتر مى ماند. همان گونه كه در داستان جنگ صفين، على(عليه السلام) و جمعى از دوستان خبير و آگاه اصرار داشتند كه جنگ به مراحل نهايى رسيده و آن را تا پيروزى ادامه دهند و غائله را ختم كنند; ولى مخالفت افرادى ناآگاه و جاهل و بى خبر اين تصميم را بر هم زد و مسلمانان با عواقب بسيار دردناك آن روبرو شدند.
◼تفسير ديگر اين كه اختلاف سبب مى شود كه رأى گيرى هيچ گاه به جايى نرسد و تدبيرها عقيم بماند. جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد كه اختلاف هم مانع از تصميم و تدبير باشد و هم اگر تدبير و تصميم صحيحى منعقد شد، آن را بر هم بزند. روشن است براى انجام هر كار مهمى احتياج به فكر و انديشه و تدبير و تصميم گيرى صحيح است و اين كار تنها در فضايى ممكن است كه اختلاف در آن نباشد، بلكه تمام كسانى كه در آن تصميم گيرى شركت دارند هدفشان رسيدن به نقطه واحد و حتى الامكان دور از هر گونه خطا و اشتباه باشد.
🌬اما گاه يك نغمه مخالف كه يا بدون مطالعه اظهار شده و يا از غرض و مرضى ناشى گشته مى تواند تمام تصميم ها و تدبيرها را به هم بريزد.
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🎉 #چهل_سال_افتخار 🎉
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی📡مدافعان انقلاب📡
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
🌳☘ #نگرشهای_ناب ☘🌳
🕳 کینه ورزی همچون
ذغال داغی میماند
که با هدف پرتاب کردن به سمت فرد دیگری
در دست خود نگه داری؛
این تو هستی که میسوزی.🔥
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🎉 #چهل_سال_افتخار 🎉
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی📡مدافعان انقلاب📡
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
هدایت شده از قرآن کریم(صفحه به صفحه)
طبق رسم هر شب 👈قرائت صفحه ای از قرآن(صفحه 262)
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
قرائت جهت تعجیل در ظهور امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر فرزانه و هدیه به ارواح طیبه شهدا
هدایت شده از قرآن کریم(صفحه به صفحه)
4_6003548339100975129.mp3
901K
🎙صوت ترتیل صفحه (262) قرآن باصدای دلنشین استاد منشاوی
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿
🕊 #مژه های_سوخته
📖 روایتی اززندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
✔قسمت ششم
💎 همان سال های اول زندگی در قوچان، اقاجان رفت سربازی. عزیزه که یوسف راحامله بود نزدیک زایمان رفت مشهد که پیش پدر مادرش باشد.حاج مامان و حاج بابا پذیرای دخترشان بودند تا اینکه یوسف صبح روز اول دی ماه 1325نزدیک اذان صبح به کمک قابله ای درخانه به دنیا آمد. تاسربازی اقاجان تمام شود عزیزه در مشهد ماند و یوسف یک ساله شد. خانه شان در قوچان، حیاط داشت بایک حوض یک درخت توت بزرگ که روی بیشتر از نصف حیاط سایه می انداخت.
🕳 چاه عمیقی کنار حوض بود که آبش تابستانها سرد بود و عزیزه میوه های تازه ای را که اقاجان از سرکوچه می خرید تویش آویزان می کرد تا خنک بمانند.زیر درخت توت،تاب بزرگی از داربستی آویزان بود.تاب سه نفر یا بیشتر جا داشت.
کنج حیاط راه پله ای سنگی بود که ازبالابه اشپزخانه وپذیرایی راه داشت وازپایین به انباری.انباری درازی که یک گوشه اش دیگ ودیگچه ها هیزم اماده ،روی هم چیده بودند وطرف دیگرش سالها بعد شدازمایشگاه شیمی بچه ها.
ازخانه تا مغازه ی اقاجان راهی نبود؛پیاده 5دقیقه.اماآقاجان بادوچرخه می رفت.
🚲گاهی بعدازاینکه مغازه را می بست راه می افتاد توی شهروسری به دوست وفامیل می زد.کمی هم برای خانه خریدمی کرد.نان تازه می گرفت.
توی قوچان دوچرخه زیاد بود و موتور کمتر، البته حالا دیگر اینطور نیست. ماشین از هر دو بیشتر شده.عموجان یوسف،کنار مغازه اقاجان فروشگاهی داشت که توی ان هم دوچرخه می فروخت هم موتورهای سخت جان ویغور روسی که می گفتند میتوانند یک تراکتور بزرگ را یدک بکشند...
🔹بهشان می گفتند "ایژ" آبی رنگ گنده بودند و روی باک ، اسم شان را با حروف درشت نقره ای نوشته بود. موتورهای دیگر هم داشت؛ "یاماها" پرشی 125 سی سی که گل گیرهای شان بلند و کشیده بود و وقتی پرگاز می رفتند صدای زنبور می دادند.
عموجان می گفت :《دوچرخه بخر》با هرکسی توی مغازه اش می رفت و موتورها را قیمت می کرد اول خوب گرم می گرفت و روی صندلی چوبی پای دخل می نشاندش. یک استکان چای بهش می داد و سرصحبت را باز می کرد که 《موتوربرای چیته؟》بعد اگرطرف موتور را برای کشاورزی و رفت و آمدش به روستا می خواست که هیچ ، اگرنه دوچرخه ی خودش را توی پیاده رونشان می داد و آن قدر از فایده دوچرخه می گفت که نرم نرم از خرید موتور منصرفش کند. می گفت دوچرخه بخر، هم سالمتر است هم عمده پولت می ماند. از هرسه نفر مشتری دوتا را با دوچرخه راهی میکرد.
✏ ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿