🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد
🏢هشتم شهریور 1360، ساعت3 بعد از ظهر جلسه ای در اتاق جلسات ساختمان نخست وزیری در خیابان پاستور برگزار شد؛ جلسه شورای امنیت ملی که محمدعلی رجایی، رئیس جمهور و محمد جواد باهنر، نخست وزیر در جلسه حضور داشتند و افراد دیگر جلسه فرمانده ژاندارمری ، نماینده ستاد مشترک ارتش (تیمسارکتیبه) معاون وزیر کشور (سرورالدینی) نماینده اطلاعات نخست وزیری (خسرو تهرانی) قائم مقام سپاه پاسداران (کلاهدوز )معاون نیروی زمینی (سرهنگ وصالی) و فرمانده عملیات ستاد مشترک (سرهنگ صفاپور) بودند که همه دور میز جلسه نشسته بودند.
🎙سرهنگ وحید دستجردی داشت درباره وقایع شهربانی گزارش می داد که مسعود کشمیری وارد اتاق کنفرانس شد ضبط صوت بزرگی اورد و کنار شهید رجایی گذاشت و کیف دستی اش را کنار دیوار بین رجایی و باهنر گذاشت.
📄بعد خم شد و کنار گوش رجایی گفت باید برود گزارش های مربوط به جلسه را بیاورد از اتاق که بیرون رفت توی جلسه صحبت از شلوغی های باختران شد.
👥 بحث بالا گرفت و تقریبا به بن بست رسیده بود و پیش نمی رفت. رجایی از کلاهدوز خواست که توضیح بدهد.
کلاهدوز داشت حرف می زد.
💣چشم در چشم بودند که بمب منفجر شد.
🔥بمب اتش زایی که موج انفجارش همه چیز را به در و دیوار کوبید و اتاق را به اتش کشید.
*▪رجایی و باهنر در دم شهید شدند و سوختند.*
🔥اتاق اتش گرفت و شعله هایش از پنجره های اتاق بیرون زد کلاهدوز که سمت دیگر میز نشسته بود پرت شد طرف در اتاق و از اتاق بیرون افتاد.
🌬توی راه رو همه جا دود و خاک گرفت و تاریک شد.
✊🏻سر و صورتش از خاک سفید شده بود گوشش چیزی نمی شنید دست روی دیوار کشید و راه رو را تا اخر رفت و به پله ها رسید از پله ها پایین امد و دوید بیرون ساختمان صدای الله اکبر مردم می امد که از کوچه های اطراف به دو می امدند.
☎تلفن پیدا کرد و زنگ زد به حسن اقا رب پرست و خبر داد.
درست نمی شنید که حسن چه می گوید.
⁉ فقط توانست بگوید چه خبر شده و گوشی را گذاشت.
📞بعد زنگ زد ستاد و خبرشان کرد.
⏩ادامه دارد......
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و یکم
🚘نیم ساعت بعد بچه ها از ستاد رسیدند با بنز امده بودند.
کلاهدوز را دیدند که سر و صورتش از خاک و گچ سفید بود.
👀چشمش که به ماشین افتاد گفت: 《دیدید گفتم ماشین و محافظ و این حرف ها نیست. دیدید یک بمب گذاشتید و همه را فرستادند روی هوا. همه را سوزاندند. جلو چشمم همه سوختند. حالا هی بگویید بنز و فلان》خیلی ناراحت بود.
🚗سوار ماشین شد و یک راست رفت ستاد مرکزی.
🚿 توی محوطه سر و صورتش را شست.
🔥 مژه هایش سوخته بود. همین طور کمی از ابروها و ریش هایش. پاهایش زخم بود. کم می شنید.
🔥از پله های ستاد بالا رفت و هر کی توی راه از ماجرا می پرسید فقط میگفت《سوختند.》و ادامه نمی داد.
☎رفت نشست توی اتاقش.
گوشی تلفن را برداشت و زنگ زد به خانه.
زهرا برداشت خبر نداشت.
یوسف هم چیزی نگفت .
✋🏻درست هم نمی شنید اما زود سر و ته صحبت را جمع کرد و خدا حافظی کرد.
💣مسعود کشمیری بمب را گذاشت و فرار کرد.
🔍بعد از انفجار خانه اش را در کرج بازرسی کردند.
🔫خانه پر بود از اسلحه و مهمات.
⚰پدر کشمیری بازنشسته شرکت نفت بود که سال 1377 به علت سرطان در انگلستان فوت کرد و همان جا دفنش کردند.
🖊🖊معروف بود که کشمیری همیشه دو تا خودکار توی جیبش دارد.
🖊روی یکی نوشته بود 《بیت المال》و روی دیگری که مال خودش بود نوشته بود 《شخصی》اگر می خواست چیزی بنویسد که شخصی بود خودکار بیت المال را توی جیبش می گذاشت و ان یکی را بر می داشت.
🎓متولد کرمانشاه بود و از دانشگاه تهران لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی گرفته بود.
📝قبل از انقلاب پسر دایی اش ، ابولفضل دلنواز در سازمان مجاهدین خلق عضوش کرد.
✊🏻 اوایل جذبش در سازمان مجاهدین خلق علنی از سازمان حمایت می کرد.
🇮🇷اما نزدیک انقلاب که شد به ظاهر تغییر کرد و حزب الهی و طرفدار جمهوری اسلامی شد و از انقلاب و امام حمایت می کرد.
👔بعد از پیروزی انقلاب همچنان عضو مخفی منافقین بود و اسامی مستعاری همچون 《حنیف》و 《مجیب 》داشت.
🏘خانه هایش در مهر شهر کرج و اریاشهراز بزرگ ترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالای سازمان جلسات شان را در خانه ی او برگزار می کردند.
👩🏻همسرش مینو دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بود که با هم از ایران گریختند.
⏩ادامه دارد.....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و دوم
👨🏻✈هم زمان با فعالیتش در سازمان منافقین عضو کمیته مستقر در اداره ی دوم ارتش شد به سر پرستی محمد کاظم پیروز رضوی مدتی در ضد اطلاعات مرکزی نیروی هوایی نماینده نخست وزیری دولت موقت بود و زیر نظر کمیته اداره ی دوم ارتش فعالیت می کرد با تاسیس معاونت طرح و برنامه ی سپاه مدتی عضو طرح و برنامه شد.
🏃🏻بعد عضو ستاد خنثی سازی کودتای نوژه به نمایندگی کمیته ی اداره ی دوم ارتش شد و با نفوذی که داشت رهبر عملیات کودتا، سرهنگ احسان بنی عامری را فراری داد.
🗣 سازمان بعد از این اقدام به کشمیری دستور ضرورت حضور در نخست وزیری را داد.
🏻کشمیری اول عضو دفتر نخست وزیری در سیستان و بلوچستان شد و بعد به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری در تهران رفت.
💣بمب گذاری اش در دفتر نخست وزیری زمانی بود که در دبیر خانه شورای امنیت کار می کرد و رفتارش طوری بود که خیلی ها به اشتباه فکر می کردند دبیر شورا است.
🏻کشمیری ریش بلند و صورت سرخ و سفیدی داشت.
📿 ادم مومن و نماز شب خوانی به نظر می رسید بعد از دسترسی اش به اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی ، طرحی داد که جای شک و تردیدی در مورد خودش به جا نگذارد.
🔍 با این که خودش بالاترین نفوذی بود یک طرح اطلاعاتی داد با اجرای ان جلو رخنه نفوذی ها را بین مسئولان انقلاب بگیرند و هرچه زودتر ان هایی که هستند را شناسایی کنند.
👌🏻طرح تصویب شد خودش مسئول اجرای طرح شد.
⬆جایگاهش در سازمان منافقین بالاتر رفت و از ان به بعد با مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی_امنیتی سازمان منافقین ارتباط مستقیم داشت.
💣کشمیری پس از انفجار ساختمان نخست وزیری از کشور خارج شد و عده ای معتقدند با مسعود رجوی و مریم رجوی در اردن زندگی می کند.
🔥بمب که منفجر شد مردم از کوچه های اطراف خیابان پاستور دویدند به طرف محل حادثه .
✊🏻همین طور فریاد الله اکبر می زدند و دنبال راهی بودند که بروند توی ساختمان و اتش را خاموش کنند. اتش از طبقه دوم به بیرون ساختمان زبانه می کشید و کمی بعد قسمتی از طبقه دوم فرو ریخت.
🚒ماشین های اتش نشانی و 12 اکیپ اطفای حریق رسیدند و بعد از سه ساعت توانستند اتش را خاموش کنند.
🚁دو فروند بال گرد نظامی توی محوطه نخست وزیری فرود امدند و جسد شهدا را بردند.
💔دو نفر از ماموران اتش نشانی توی ساختمان بودند که سقف روی سرشان امد و مجروح شدند.
🚑 همه مجروحان حادثه را با امبولانس به بیمارستان منتقل کردند.
🔥 سه نفر شهید شده بودند و نه نفر مجروح جسد شهدا ان قدر سوخته بود که به هیچ وجه نمی شد شناسایی شان کرد.
⚠ فقط مشخص بود که رجایی و باهنر بین مجروح ها نیستند و باید دو نفر از سه نفر شهید رئیس جمهور و نخست وزیر باشند.
نیمه شب 8 شهریور سرانجام همسر شهید رجایی جسد شوهرش را از روی دندان هایش شناسایی کرد.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و سوم
🔥ریش یوسف سوخته بود. همین طور مژه ها و کمی از ابروهایش. سرش درد می کرد به متکاها ی توی پذیرایی تکیه داده بود و حسابی دمغ بود.
👥در اخرین لحظه با رجایی رو در رو بود و حالا انگار جا مانده بود.
💣بمب که منفجر شده بود یوسف از روی صندلی به طرف در اتاق جلسه پرتاب شده بود و بیرون افتاده بود.
💼دیده بود که کشمیری کیفش را کنار رجایی گذاشت و شنیده بود که گفت برگه ها جا مانده و رفت برگه ها را بیاورد.
💣💼بمب توی کیف کشمیری بود؛ درست بین رجایی و باهنر.
😓از این که خودش جان سالم به در برده بود ناراحت بود.
💔ناراحت بود که لابد لیاقت همراهی با رجایی و باهنر را نداشته.
🏻توی خودش بود و حرف نمی زد فکر می کرد شاید زهرا راضی به رفتن او نبوده و برای زنده ماندنش دعا کرده است.
🗣صدایش کرد کنارش نشست و برایش حرف زد.
😭انقدر گفت و گفت که چشم های زهرا تر شدند.
📖زهرا از همین می ترسید؛ استخاره هم که خوب امده بود گفته بود سختی هایی دارد که باید صبر کنید و به خدا توکل کنید.
⏱یوسف ادامه داد و می دانست که گیر کارش همین جا در همین لحظه است.
💓همین لحظه که با دیدن اشک زهرا دلش می لرزید و فکر وخیال یتیمی بچه ها و بیوگی زهرا در سرش می چرخید، درست در همین لحظه باید تیر خلاص را بزند و از قید تعلق رها شود یوسف خیسی چشم های زهرا را دید و باز ادامه داد.
😓ان قدر که اشک چشم های زهرا سرازیر شد و با لب های لرزان گفت:《من راضی ام !راضی ام! تو را خدا بس کن 》یوسف ساکت ماند تا زهرا ارام شود. دوباره پرسید.
💗این بار می خواست از دل زهرا مطمئن شود.
💑نیازی به اصرار نبود کافی بود توی چشم های زهرا نگاه کند و دستش را توی دستش بگیرد و فشار بدهد؛ دل و زبان زهرا یکی می شد زهرا اب دهانش را که حالا کمی شور شده بود فرو داد و سرش را تکان داد. رضایتی از سر ناچاری.
⁉ کدام زن است که به از دست دادن شوهری که دوستش دارد راضی باشد؟
👨🏻⚕یوسف موضوع را عوض کرد و حرف دندان پزشکی را پیش کشید.
📝نوبت های قبلی اش را لغو کرده بود و دکتر خودش به خانه زنگ زده بود که این مشتری کجاست؟
پانسمان دندانش داشت می ریخت و زهرا قول داده بود که این هفته هر جور شده یوسف را راهی دندان پزشکی کند.
⁉ یوسف گفت :《 تو از وضعیت دندان های من خبر داری؟》
_ چه طور! باید خبر داشته باشم؟
_ می دانی چند تا پر کرده دارم یا می دانی این بالا یکی از اسیاب ها را کشیده ام؟
یوسف دهانش را باز کرد و دندان هایش را نشان داد گفت:《پر کرده ها را بشمار چند تا پر کرده دارم؟》
👀زهرا سرش را جلو اورد و نگاه کرد و شمرد.
دو تا اسیا ان بالا و یکی هم سمت چپ که خالی بود پانسمان شده بود. یکی از دندان های نیش بالایی هم یک خال سفید داشت که دکتر گفته بود چیز مهمی نیست.
گفت:《دیدم،خوب !》
🔍یوسف می خواست ماجرای شناسایی و تشخیص هویت رجایی و باهنر را تعریف کند که منصرف شد.
گذاشت یک روز دیگر و یک موقعیت دیگر.
جسد سوخته ی رجایی را همسرش از روی دندان هایش شناسایی کرده بود و یوسف فکر کرده بود بد نیست زهرا هم شکل و ترتیب دندان های او را با دقت دیده باشد.
👀یک ماه بعد که یوسف در سانحه هواپیمای سی_130 شهید شد یکی از چیزهایی که شناسایی جسدش را کامل کرد نگاه زهرا به فرم دندان های او بود.
🔥زهرا تایید کرد که این جسم سوخته _ در برگه گواهی فوت نوشته بود سوختگی در حد زغال _ یوسف است.
◼ بعدها هر بار زهرا چشمش به متن گواهی فوت می افتاد.
به کلمه ی زغال که می رسید حالش بد می شد.
🏀یوسف یک بار هم بسکتبال بازی می کرد توپ خورده بود.
🔍این بند انگشت ناصاف هم کمک کرده بود که وقت شناسایی جسد مطمئن باشد.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و چهار
🔫چهارم ابان 1359 عراقی ها خرمشهر را به طور کامل اشغال کردند.
✊🏻تا ان روز مدافعان خرمشهر حدود دو ماه مقاومت کرده و جلو سقوط شهر را گرفته بودند.
⚰در این مدت کوتاه رزمندگان بسیاری شهید شدند.
🏻عده ای از شهدا زن بودند.
🔫عراقی ها بعد از اشغال خرمشهر، ابادان را محاصره کردند.
⛓ارتش عراق می خواست با یک حمله سریع خوزستان را در کم تر از یک هفته بگیرید.
✊🏻اما مردم خوزستان جلوش ایستادند و حرکتش را به سمت ابادان به تاخیر انداختند.
🤕عراقی ها برای اشغال خرمشهر تلفات زیادی داده بودند و از طولانی شدن تصرف شهر خسته شده بودند.
✊🏻نزدیک ابادان که شدند باز با مقاومت مردم رو به رو شده نتوانستند وارد شهر شوند و برگشتند پشت رودخانه بهمن شیر.
🔫روی بهمن شیر پل زدند و چند بار حمله کردند تا وارد شهر ابادان شوند، اما هر دفعه مردم عقب شان می زدند.
🔫 ابادان را محاصره کردند تا مردم خودشان کم کم خسته شوند و از شهر بروند از این جا به بعد جنگ برق اسای عراق به جنگ فرسایشی تبدیل شد و تاثیر نیروهای مردمی در جنگ بیش تر معلوم شد.
✊🏻نیروهای خودجوش مردمی توانستند به غیر از ابادان، جلو تصرف اهواز و سقوط شوش و اندیمشک دزفول را هم بگیرند.
👨🏻💼ان روزها بنی صدر، هم رئیس جمهور بود هم فرمانده کل قوا.
👮🏻غیر از اداره ی کشور ،فرماندهی جنگ هم به عهده ی او بود؛ لباس نظامی پوشید و امد به منطقه.
👮🏻بنی صدر فقط ارتش را به عنوان نیروی نظامی قبول داشت.
⛔از همان ابتدا با دادن سلاح و مهمات سنگین به سپاه مخالفت کرد و بعد از توقف نیروهای عراقی عملیات های ازادسازی را با ارتش شروع کرد.
🗺اولین عملیات ارتش،عملیات غرب دزفول بود.
🗾بنا بود این عملیات را لشکر 21 حمزه انجام بدهد هدف عملیات ازاد سازی غرب رودخانه ی کرخه و انهدام دشمن در ان منطقه بود.
✋🏻صبح 23 مهر 59 که عملیات شروع شد، عراق هیچ واکنشی نشان نداد.
⚠یگان های تانک خودی به تصور ان که پس از عملیات مختل کننده روز گذشته یگان های عراقی، دشمن هنوز نتوانسته پدافندش را سازمان دهی کند.
🔥به سرعت جلو رفتند و به دو کیلومتری خط دشمن رسیدند و یکباره در اتش ضد تانک عراقی ها گرفتار شدند.
◼ عملیاتی که برایش نتایج درخشانی پیش بینی شده بود شکست خورد و یگان های تانک لشکر 21 حمزه خسارت زیادی دیدند.
❌ بنی صدر که خودش به دزفول رفته بود و منتظر یک پیروزی بزرگ بود بلافاصله به تهران برگشت و تا سه ماه بعد اقدام نظامی منسجمی نکرد.
⚠در این سه ماه ارتش چند حمله ی محدود به نیروهای عراقی کرد که بی نتیجه بود.
◼روز سوم ابان 59 در محور ماهشهر _ ابادان عملیاتی برای ازادسازی جاده اهواز _ ابادان انجام شد و تا عصر همان روز کاملا شکست خورد.
🔫عراقی ها 15 تانک از 17 تانکی که در این عملیات شرکت داشتند را از بین بردند.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و پنج
📑بعد عملیات نصر بود که با هدف ازادسازی منطقه غرب کارون و خرمشهر ، در 16 دی 59 در منطقه ی عمومی هویزه اجرا شد. طراحی این عملیات به شیوه ی کلاسیک بود.
🛩نیروی هوایی ، هوانیروز و اتش پشتیبانی توپ خانه را کاملا هماهنگ کرده بودند، اما باز در پایان روز عملیات لشکر 16 با تلفات زیادی عقب نشینی کرد و به مواضع قبلی اش برگشت.
✊🏻عملیات بزرگ تری طراحی کردند با نام عملیات توکل که شکل گسترده تر عملیات ناموفق سوم ابان بود.
📑قرار بود با این عملیات ، دشمن را از شرق رودخانه کارون بیرون برانند و ابادان را از محاصره دراوردند و بعد با ادامه عملیات به سمت غرب، نیروهای عراقی را تا پشت مرز عقب بزنند. تیپ 37 زرهی اماده شد قرار شد نیروهای پیاده ی سپاه و نیروهای مردمی هم به تیپ 37 کمک کنند.
⏰ در اولین دقایق بامداد روز 20 دی ، حمله را اغاز کردند. تا نزدیک ظهر ادامه داشت،اما بعد از یک پیشروی ابتدایی ،نیروها نتوانستند در مواضع شان بمانند و با تلفات زیاد به مواضع قبلی برگشتند.
🔥عراقی ها در این حمله 24 تانک و7 نفربر زرهی ایران را منهدم کردند، ولی نیروهای نامنظم هم که در محور ماهشهر_ ابادان تیم های گشتی و نفوذی گذاشته بودند، توانستند حدود 150 نفر از نیروهای متجاوز را از پا در اوردند.
🔫در اوضاع بحرانی ای که از اسفند 1359 شروع شده بود و تا شهریور 1360 ادامه داشت منافقین، تعدادی از شخصیت های کلیدی کشور را ترور کردند.
⚠ارتش ایران هم عملیات که بتواند ضربه ای اساسی به عراق بزند انجام نداد و جنگ فرسایشی شده بود.
📝 در این شش ماه سپاه پاسداران خودجوش چندین عملیات محدود را طراحی و اجرا کرد.
✅ اخرین و بهترین عملیات سپاه در این مدت ، عملیات کوچکی به اسم 《فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا》بود.
🚫قبل از این عملیات امام بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرده بود و نیروهای سپاه با انگیزه ی زیاد به نیروهای عراق تک زدند و ان ها را کمی به عقب راندند.
بعد از این عملیات کم کم تدبیرهای جدیدی برای مقابله با ارتش صدام اندیشیده شد.
💪🏻مسئولان و فرماندهان به جای اتکا به هواپیما ، توپ ،تانک و دیگر تجهیزات نظامی، استفاده از نیروهای رزمنده ی باایمان، جسور و خلاق را جدی تر گرفتند.
🇮🇷 از همین زمان بود که استراتژی نظامی ایران شکل جدیدی به خود گرفت و جنگ انقلابی با حضور نیروهای مردمی با روحیه شهادت طلبی جای خودش را در جبهه ها پیدا کرد .
✅اولین نتیجه ی استراتژی جدید در مهر 1360 نمایان شد:
👊🏻سپاه و ارتش با اجرای عملیات ثامن الائمه (ع) شکست بزرگی به ارتش عراق وارد کردند و متجاوزان را از ساحل شرقی کارون عقب زدند.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و هشتم
📆تا دی 1359 سپاه خوزستان نیروهای داوطلب رزمنده را سازمان دهی می کرد.
🏭 تا این که در جلسه ی شورای فرماندهی سپاه در تهران تصمیم گرفته شد با تاسیس یک قرارگاه مرکزی در منطقه ی جنوب، همه ی نیروهای سپاه و داوطلبان در ان جا سازمان دهی و به جبهه ها اعزام شوند.
👨🏻✈یوسف کلاهدوز که ان موقع قائم
مقام فرمانده سپاه بود،بعد از جلسه، سید رحیم صفوی را به مسئولیت عملیات سپاه پاسداران برگزید تا فرماندهی عملیات جنوب را به عهده بگیرد رحیم صفوی تا پیش از این فرمانده محور دارخوین بود.
او به اهواز رفت و با استقرار در مجموعه ی گلف(ابتدای جاده ی اهواز_ماهشهر )وبا همکاری غلامعلی رشید و حسن باقری 《ستادعملیات جنوب》را تشکیل
داد.
🔍با تشکیل ستاد،هماهنگی بین نیروها بیش تر شد.کم کم سپاه روی منطقه ی شرق کارون متمرکز شد.
✊🏻 پیش از این امام گفته بود که باید حصر ابادان شکسته شود و سپاه بیش از هر کاری به خواست امام حساس بود.
💪🏻درفروردین 1360 تلاش جدی برای طراحی عملیات جنوب با همکاری و هماهنگی فرماندهان سه محور ، محور دارخوین به فرماندهی شهید حسین خرازی ، محور فیاضیه به فرماندهی شهید احمد کاظمی و محور ایستگاه هفت به فرماندهی جعفر اسدی و مرتضی قربانی و همچنین حسن بنادری مسئول عملیات سپاه ابادان به اسم "طرح عملیات حمزه" اماده شد.
👥 در جلسه ی شورای عالی دفاع که در پایگاه هوایی دزفول با حضور، ابوالحسن بنی صدر (رئیس جمهور) محمد علی رجایی (نخست وزیر)اکبر هاشمی رفسنجانی(رئیس مجلس) ایت الله سید علی خامنه ای و محمد منتظری و اکبر پرورش (نمایندگان امام در شورای عالی دفاع)و قاسمعلی ظهیرنژاد (فرمانده نیروی زمینی ارتش)برپا شد،وقتی فرمانده ستاد عملیات جنوب سپاه سیدرحیم صفوی،طرح عملیاتی حمزه را ارائه کرد و مانور کامل چگونگی شکستن حصر ابادان را توضیح داد، بنی صدر با این طرح مخالفت کرد، اما بعد از بحث و بررسی با نظر موافق ایت الله خامنه ای نماینده ی امام ،طرح سپاه تصویب شد.
📃قرار شد این عملیات با لشکر 77 ارتش که در منطقه مستقر بود هماهنگ شود، اما به دلیل اوضاع بحرانی کشور،این طرح در ان زمان عملیاتی نشد. اواخر خرداد 1360 امام خمینی،بنی صدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد. در تیر 1360 یک بار دیگر طرح سپاه برای اجرای عملیات آفندی در منطقه ی شرق کارون در جلسه ی شورای عالی دفاع مطرح و تصویب شد.
👥 در پی ان جلسات هماهنگی سپاه پاسداران و ارتش تشکیل شد و با پیشنهاد ارتش و پذیرش سپاه، نام این طرح به《طرح عملیاتی ثامن الائمه (ع)》تغییر یافت.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هفتاد و نهم
🏜منطقه ی عملیاتی ثامن الائمه (ع) دشت همواری بود که میدان دید وسیعی داشت. در روز و حتی در شب های روشن هر حرکت نظامی در ان زیر دید دشمن بود.
🌌به همین دلیل تصمیم گرفتند عملیات را در شب تاریک انجام دهند تا دشمن نتواند از نیروهای زرهی اش استفاده کند.
در جلسه ی مشترک سپاه و ارتش تصویب کرده بودند که گردان های ارتش و سپاه با هم ادغام شوند.
👥کنار هر تانک ارتش چند رزمنده از نیروهای سپاه و بسیج که در عملیات فرمانده کل قوا،تجربه ی جنگی داشتند قرار گرفته بودند.
👥 این ادغام در بعضی گردان ها حتی نفر نفر شده بود؛کنار هر ارتشی یک نفر سپاهی یا بسیجی.
⏱زمان عملیات که نزدیک شد عراقی ها افزایش تردد نیروهای خودی و تغییر در حال و هوای منطقه را دیدند و حساس شدند.
⛓ یکی از نیروهای خودی هم اسیر شده بود و عراقی ها توی جیبش مدارکی از منطقه ی عملیاتی پیدا کرده بودند.
💪🏻عراقی ها شروع کردند به تقویت خاکریزها. سه روز قبل از عملیات هم دو خاکریز دیگر زدند و یک گروهان تانک پشت ان گذاشتند.
💥معلوم بود حساس شده اند. ولی فرماندهان هیچ تغییری در طرح مانور ندادند و امیدوار بودند که با اجرای هم زمان عملیات در چهار محور، دشمن را غافل گیرکنند.
🌌فرماندهان سپاه به دلیل تجربه ی عملیات های یک سال گذشته ، عملیات شبانه را ترجیح می دادند.
🚫اما ارتش با این که در روز عملیات های ناموفق کرده بود، نمی پذیرفت در شب عملیات کند.
👀 می گفتند در تاریکی شب نیروها نمی توانند نیروهای خودی را از نیروهای دشمن تشخیص بدهند و همدیگر را می زنند.
🌌عاقبت بعد ازچند جلسه ی طولانی، فرماندهان ارتش زمان عملیات را پذیرفتند؛ تاریکی مطلق در بامداد 5 مهر 1360 برابر با 28 ذی القعده. اسمان بدون ماه بود.
👨🏻✈قرارگاه مشترکی در سه راهی شادگان،کنار جاده ی ماهشهر_ شادگان برپا کردند که یوسف کلاهدوز و سرتیپ ظهیرنژاد (فرمانده نیروی زمینی)از ان جا عملیات را هدایت و فرماندهی کنند.
👨🏻✈فرمانده ستاد عملیات جنوب رحیم صفوی هم فرماندهی محورهای را تقسیم کرد: حسن باقری عهده دار فرماندهی محور دارخوین شد که با کمک حسین خرازی، نیروهای این محور را فرماندهی و هدایت کند.
👨🏻✈غلامعلی رشید فرماندهی محور ذوالفقاری را بر عهده گرفت تا با کمک مرتضی قربانی و جعفر اسدی نیروهای این محور را در ایستگاه 7 و ایستگاه 12 فرماندهی کند.
👨🏻✈رحیم صفوی هم به محور فیاضیه رفت تا به اتفاق احمد کاظمی و یدالله کلهر نیروهای سپاه و بسیج را در این محور فرماندهی کند.
👥گفتنی است فرماندهان تیپ های 1،2،3 لشکر 77 ارتش به ترتیب سرهنگ امینیان، سرهنگ
کهتری، و سرهنگ دوم فرمنش فرماندهی نیروهای ارتشی را در محورهای ذالفقاری، فیاضیه و دارخوین به عهده داشتند.
⏩ادامه داد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هشتاد
💣در هر سه محور،نیروهای خط شکن سپاه و بسیج عملیات را آغاز کردند و بعد با روشنشدن هوا،تانک های لشکر 77وارد عملیات شدند.
✊🏻البته عملیات در محور چهارم یعنی محور ماهشهر_ ابادان قبل از محورهای دیگر اغازشد و نیروهای سپاه و بسیج و نیروهای ژاندارمری به فرماندهی اسحاق عساکره در این محور وارد عملیات شدند.
📞 یوسف کلاهدوز مرتب از قرارگاه با رحیم صفوی تماس می گرفت تا از وضعیت محورهای عملیاتی مطلع شود.
سرتیپ ظهیرنژاد هم با فرمانده لشکر 77 خراسان تماس می گرفت و هدایت لازم را می کرد.
💪🏻 عملیات ثامن الائمه (ع) اولین عملیات گسترده وموفق جنگ بود که سبب شدنیروهای مسلح ایران، ارتش عراق را شکست سختی بدهند وتلفات بسیاری هم از متجاوزان بگیرند. در این عملیات برای اولین بار ارتش و سپاه با هم و با توان مشابه عملیات کردند.
👷🏻👨🏻🚀در شکستن حصر ابادان یگان های مهندسی جهاد سازندگی بسیار فداکاری کردند . واحدهای هوانیروز هم مردانه کوشیدند.
✅از این جا به بعد راهبرد جنگ تغییر کرد وطراحی عملیات های بزرگ آغازشد.ابادان را که ازاد کردند،9 ماه بعد با همین راهبرد عملیات، عملیات بیت المقدس را انجام دادند و خرمشهر را هم ازاد کردند.
⚰پس از پیروزی عملیات ثامن الائمه (ع) به دلیل شهادت سرتیپ فلاحی رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ ظهیرنژاد رئیس ستاد مشترک ارتش شد و سرهنگ صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد.
👥محسن رضایی و صیاد شیرازی به جبهه ها امدند و قرارگاه مرکزی کربلا یعنی قرارگاه مشترک سپاه و ارتش را راه اندازی و فعال کردند.
💪🏻تلاشهای بی وقفه ی این قرارگاه در اماده سازی زمینه ی عملیات ها و فرماندهی و هدایت رزمندگان به پیروزی های بزرگی برای ازادسازی مناطق اشغالی درجبهه های جنوب انجامید.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هشتاد و یکم
💼از کیف یوسف چیزهایی باقی ماند نیمه سوخته .
📔سررسیدش که دران متن تلگراف به فرمانده کل قوا، امام را نوشته بود و موفقیت عملیات را گزارش می داد و جانمازش که جیب کوچکی داشت و مهرش را توی ان می گذاشت ؛ زهرا برایش دوخته بود.
🔐سررسید را یک شیر پاک خورده ای به بهانه ی نمایشگاه اثار شهدا از خانواده اش گرفت دیگر پس نداد. بعدها معلوم شد سررسید خیلی از فرمانده های جنگ که شهید شدند همین طور گم شد؛ احتمالا به خاطر مسائل امنیتی.
📿 جانمازش هنوز هست.فقط کمی گوشه اش سوخته.همین طور مقداری کاغذ که توی کیفش بود و مربوط به اولین اساس نامه ی سپاه بود؛ ان موقع روی تنظیم بندهای اساس نامه خیلی کار می کرد و همیشه همراهش بود.
📻 یک رادیو سونی 5 باند قوی هم داشت که با ان خبرها را می شنید و با زنگ ساعتش اذان صبح بیدار می شد.ضبط کوچک خبرنگاری اش کاملا سوخت و فقط قاب یکی ازکاست ها باقی ماند.
✅عملیات ثامن الائمه (ع)تمام شد. حصرابادان شکست و عراق از پیشروی در خاک ایران بازماند.
🎊 پیروزی شیرینی بود؛ اولین
عملیات موفق در سطح گسترده.
✈عصر روز 7 مهر، پنج فرمانده عملیات امدند اهواز که از ان جا با هواپیما با تهران بروند و با امام دیدار کنند و گزارش عملیات بدهند.
👥بعد از ظهر با یک جیپ اهو به فرودگاه اهواز رسیدند.
کلاهدوز ،فکوری،فلاحی،نامجوی وجهان ارا پیاده شدند و به سالن فرودگاه رفتند.
📞 فکوری با تهران تماس گرفته بود و گفته بود یک هواپیمای فرندشیپ از تهران بیاید و ببردشان فرندشیپ هواپیمای کوچکی است حدود 30 نفر جا دارد.
🎥دو نفر از گزارشگرهای تلویزیون هم توی فرودگاه بودند. رفتند پیش فلاحی و خواستند اگر بشود ان ها را هم با خودشان ببرند که تصاویر عملیات را زودتر به تلویزیون برسانند.
👥فلاحی گفت :《مشکلی نیست؟》
فکوری تعدادشان را شمرد و گفت: 《ما که هشت نفریم.می توانیم شما را هم با خودمان ببریم.》
✈نزدیک عصر، پروازهای عادی را لغو کرده بودند که اسیران عراقی را با هواپیما ببرندعقب فرمانده ها رفتند به یکی ازاتاق های سالن فرودگاه که نماز بخوانند و ناهار بخورند17 و30 دقیقه،یک هواپیماسی_ 130 نشست و کنار سالن توقف کرد.
⚰ در عقب هواپیما اهسته باز شدو تا روی زمین پایین امد چند نفر از پاسدارها، تابوت شهدا را از توی سالن بیرون اوردند و کف هواپیما چیدند.
✈بعد حدود 60 نفر مجروح که توی سالن بودند به صف شدندو با کمک دیگران به طرف هواپیما رفتند. از عقب سوارشدند و میان هواپیما جاگرفتند.
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته
📼روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
📅قسمت هشتاد و دوم
🛬همین موقع یک هواپیما فرندشیپ به باند نزدیک شد. روی باند نشست و از انتهای باند دور زد و به طرف سالن امد.
👨🏻✈ کمی دورتر از سی_130توقف کرد. قرار بود فرمانده هاسوار فرندشیپ بشنوند.
👨🏻گزارشگرهای تلویزیون فرندشیپ را که دیدند از سالن بیرون امدند و دویدند طرفش.
🛩نزدیک که رسیدند دیدند موتور هواپیما خاموش است درهایش بسته. سرگرد کامران فرمانده نظامی فرودگاه ان جا ایستاده بود. صدای شان کردو گفت:《 ان جا نروید ،بروید به ان یکی》و سی_ 130 را نشان داد.
⁉_ مگر قرار نیست با این هواپیما
برویم؟
_ قرار بود. ولی خودشان رفتند
سوار ان یکی شدند. منظورش فرماندهان بود که یک باره عوض این که با فرندشیپ بروند تصمیم گرفتند با سی_ 130 بروند.کسی نفهمید چرا. شاید به چیزی مشکوک شده بودند یا به دلیلی خواسته بودند پیش شهدا و مجروح ها باشند.
🎥به هر حال فرندشییپ برای ان ها امده بود. گزارشگرها وسایل شان را برداشتند و رفتند طرف سی _ 130 و ازدر جلو سوار شدند.
💺از پله ها که بالا رفتند تیمسار فلاحی روی صندلی کنار در نشسته بود.
⁉پرسیدند: تیمسار چی شد؟
مگر قرار نبود با ان یکی برویم؟
فلاحی سرش را بالا داد. با ابروهایش اشاره کرد و اهسته
گفت 《نه ،نه ،بیا با همین می رویم.》
👥فلاحی و نامجو جلو هواپیما کنار هم دیگر نشسته بودند.
🎥 گزارشگرها هم وسایل شان را کنار کابین خلبان گذاشتند و مقابل ان دو روی همان وسایل نشستند.
⚰ وسط هواپیما مجروح ها بودند و پشت سرشان تابوت شهداکه یک نفر روی شان گلاب می پاشید.
🛫هواپیما که راه افتاد در عقب نیمه باز بود. خلبان در را کامل نبست که هوا جریان داشته باشد و جنازه ها بو نگیرد؛ ساعت 6 و 45 دقیقه ی عصر هفتم مهر.
🛫 سی _130از روی باند بلند شد و به طرف تهران چرخید و اوج گرفت. توی هواپیما کسی حرف نمی زد. خسته بودند. فکوری زیپ کاپشین را تا روی سینه اش پایین اورد و سرش را به پشتی صندلی اش تکیه داد و از خستگی خوابش برد.
🚀تنهاصدایی که شنیده می شد صدای موتورهای هواپیما بود. سی _ 130 یک هواپیمای ترابری نظامی است. چهار موتور ملخ دار مستقل داردکه هر کدام سیستم سوخت رسانی و برق جداگانه دارند.
⚠معروف است که امنیت پرواز بالایی دارد. اگر یک یا دو موتورش از کار بیفتد می تواند
با موتورهای دیگر به پرواز ادامه دهد. بال سی_ 130روی بدنه است و موجب می شود پایداری بیش تری در اسمان داشته باشد. طراحی بدنه و بال طوری است که اگر سانحه شد مثل گلایدر روی هوا سر بخورد و خودش را به زمین برساند و فرود بیاید.
🌌هوا تاریک می شد گزارشگر
تلویزیون از توی پنجره چراغ هایی را دید. فلاحی را صدا کرد و به پنجره ی پشت سر او اشاره کرد و گفت:《رسیدیم تیمسار. چراغ های تهران معلوم است.》
⏳فلاحی برگشت و از پنجره بیرون را نگاه کرد و گفت:《نه، هنوزنرسیده ایم. یک مقدار دیگر مانده.》
⏩ادامه دارد....
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿
🔥 #مژههای_سوخته🔥
📜 روایتی از زندگی #شهید یوسف #کلاهدوز
↙ قسمت 3⃣8⃣ (آخرین قسمت)
❗گزارشگر دیگر چیزی نگفت و ساکت نشست.
💡در همان لحظه چراغ های تخم مرغی داخل هواپیما خاموش شد.
🕐چند ثانیه طول کشید که چشم های شان به تاریکی عادت کند.
🚅فکوری زود بلند شد و به طرف کابین خلبان رفت.
🔦با خلبان صحبت کرد چراغ قوه گرفت.
🛬 برگشت و با نور چراغ که پیش می انداخت رفت وسط هواپیما.
🛫 نزدیک بال روی دیواره،دریچه ای را باز کرد و نور چراغ را تویش انداخت.
🖲شروع کرد به امتحان کردن سوئیچ ها.
🔦《چراغ قوه،چراغ قوه》خلبان صدا زد.
🎙گزارشگر که چسبیده به کابین خلبان نشسته بود چراغ قوه خودش را از ساک بیرون اورد و به فلاحی داد《این را بدهید به خلبان》روی شیشه ی چراغ قوه رنگ ابی زده بودند که نورش در منطقه عملیاتی پیدا نباشد.
🔦فلاحی چراغ قوه را گرفت و داد توی کابین خلبان.
🚅 خدمه توی کابین در تلاش بودند تا اشکال برق هواپیما را پیدا کنند.
🛬فکوری وسط هواپیما سوئیچ ها را می زد و به خدمه فرمان هایی می داد.
😔خیلی ها خواب بودند.
😐ان هایی هم که بیدار بودند ساکت نشسته بودند.
⬛هواپیما کاملآ تاریک شده بود.
😑 کسی حرفی نمی زد.
🔋فقط صدای موتورها می امد.
‼توی همین لحظات موتورهایی که تا ان زمان می غریدند یک باره خاموش شدند.
😐توی کابین تاریک بود و حالا کاملا ساکت.
❗هیچ صدایی نبود.
✈هواپیما در تاریکی هوا شناور بود و به سرعت پایین می رفت.
😑فقط صدای نفس ها بود که شنیده می شد.
🛬بعد فکوری برگشت طرف کابین خلبان:《چرخ ها را باز کنید،چرخ ها را باز کنید!》
🏷و با یکی از خدمه هواپیما رفت به جایی که دریچه ای داشت و از ان جا می شد با کمک دست چرخ ها را باز کرد.
⛓ دریچه را برداشتند و طناب های مخصوصی را بیرون کشیدند.
🔸فکوری جلو امد و بالای سر فلاحی ایستاد.
👂🏻 سرش را نزدیک گوش فلاحی برد و چیزی گفت.
❗خیلی اهسته گفت.
‼ اهسته تر از صدای نفس ها.
❌ کسی نشنید.
🏷صحبت فکوری که تمام شد فلاحی سرش را بلند کرد.
🔦 در نور چراغ قوه به صورت فکوری نگاه کرد و بعد لب هایش را کمی جمع کرد و ابروهایش را بالا داد که یعنی《خوب ، هرچه می خواهد بشود، هر طور صلاح میدانید》از وقتی موتورها خاموش شدند تا وقتی هواپیما به زمین رسید حدود سه دقیقه طول کشید.
🔦کسی جایی را نمی دید مگر نور چراغ قوه .
😐 کسی حرفی نمی زد مگر خدمه هواپیماکه حرفهای شان پر بود از اصطلاحات فنی.
😑سکوت بود و تاریکی.
🏷خلبان گفت:《به فرمانده ها بگویید بیایند جلو نزدیک کابین باشند.》
🔸فکر می کرد کابین امنیت بیشتری دارد که البته داشت.
💡 چند نفری که زنده ماندند جلو نشسته بودند یکی توی کابین زنده ماند و دیگری گزارشگر تلویزیون که چسبیده به کابین نشسته بود.
‼گفتند《 نه،لازم نیست پیش مجروح ها بمانیم بهتر است .》
✈ *جلو نیامدند* هواپیما نزدیک تهران در منطقه ای به نام کهریزک به زمین رسید.
🔥با ضربه ای که خورد همه چیز پرت شد بالا.
⚰تابوت های چوبی ریخت روی سر مجروح ها و سر خورد جلو.
❗ هواپیما کمی روی زمین خاکی رفت و به یک برامدگی رسید.
تخته سنگی سینه هواپیما را شکافت و دو تکه اش کرد.
🚄تکه جلو که سر هواپیما بود جلوتر افتاد.
تکه دیگر منهدم شد.
🔥بال ها شکست و سوخت هواپیما بیرون ریخت و منفجر شد.
🔥شعله انفجار به اسمان رفت؛ فرماندهان، مجروح ها ، خدمه ، جنازه ها،... همه سوختند.
⚘ ═════🌺═════ ⚘
🌷شادی روح شهدا صلوات🌷
✋🏻پایان✋🏻
. 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒
📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡
🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺
📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻
🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi
📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿