eitaa logo
در مسیر بندگی
757 دنبال‌کننده
6هزار عکس
206 ویدیو
39 فایل
این کانال یکی از ارکان موسسه فرهنگی ارزشی مدافعان انقلاب است ، که از تشکیلات بسیار قوی برای تهیه ، تایپ ، تزیین و کارشناسی مطالب استفاده شده است. انتقاد و پیشنهاد: @defenseasvatan تبادل : @Seyedemad313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥 🔥 📜 روایتی از زندگی یوسف ↙ قسمت 3⃣8⃣ (آخرین قسمت) ❗گزارشگر دیگر چیزی نگفت و ساکت نشست. 💡در همان لحظه چراغ های تخم مرغی داخل هواپیما خاموش شد. 🕐چند ثانیه طول کشید که چشم های شان به تاریکی عادت کند. 🚅فکوری زود بلند شد و به طرف کابین خلبان رفت. 🔦با خلبان صحبت کرد چراغ قوه گرفت. 🛬 برگشت و با نور چراغ که پیش می انداخت رفت وسط هواپیما. 🛫 نزدیک بال روی دیواره،دریچه ای را باز کرد و نور چراغ را تویش انداخت. 🖲شروع کرد به امتحان کردن سوئیچ ها. 🔦《چراغ قوه،چراغ قوه》خلبان صدا زد. 🎙گزارشگر که چسبیده به کابین خلبان نشسته بود چراغ قوه خودش را از ساک بیرون اورد و به فلاحی داد《این را بدهید به خلبان》روی شیشه ی چراغ قوه رنگ ابی زده بودند که نورش در منطقه عملیاتی پیدا نباشد. 🔦فلاحی چراغ قوه را گرفت و داد توی کابین خلبان. 🚅 خدمه توی کابین در تلاش بودند تا اشکال برق هواپیما را پیدا کنند. 🛬فکوری وسط هواپیما سوئیچ ها را می زد و به خدمه فرمان هایی می داد. 😔خیلی ها خواب بودند. 😐ان هایی هم که بیدار بودند ساکت نشسته بودند. ⬛هواپیما کاملآ تاریک شده بود. 😑 کسی حرفی نمی زد. 🔋فقط صدای موتورها می امد. ‼توی همین لحظات موتورهایی که تا ان زمان می غریدند یک باره خاموش شدند. 😐توی کابین تاریک بود و حالا کاملا ساکت. ❗هیچ صدایی نبود. ✈هواپیما در تاریکی هوا شناور بود و به سرعت پایین می رفت. 😑فقط صدای نفس ها بود که شنیده می شد. 🛬بعد فکوری برگشت طرف کابین خلبان:《چرخ ها را باز کنید،چرخ ها را باز کنید!》 🏷و با یکی از خدمه هواپیما رفت به جایی که دریچه ای داشت و از ان جا می شد با کمک دست چرخ ها را باز کرد. ⛓ دریچه را برداشتند و طناب های مخصوصی را بیرون کشیدند. 🔸فکوری جلو امد و بالای سر فلاحی ایستاد. 👂🏻 سرش را نزدیک گوش فلاحی برد و چیزی گفت. ❗خیلی اهسته گفت. ‼ اهسته تر از صدای نفس ها. ❌ کسی نشنید. 🏷صحبت فکوری که تمام شد فلاحی سرش را بلند کرد. 🔦 در نور چراغ قوه به صورت فکوری نگاه کرد و بعد لب هایش را کمی جمع کرد و ابروهایش را بالا داد که یعنی《خوب ، هرچه می خواهد بشود، هر طور صلاح میدانید》از وقتی موتورها خاموش شدند تا وقتی هواپیما به زمین رسید حدود سه دقیقه طول کشید. 🔦کسی جایی را نمی دید مگر نور چراغ قوه . 😐 کسی حرفی نمی زد مگر خدمه هواپیماکه حرفهای شان پر بود از اصطلاحات فنی. 😑سکوت بود و تاریکی. 🏷خلبان گفت:《به فرمانده ها بگویید بیایند جلو نزدیک کابین باشند.》 🔸فکر می کرد کابین امنیت بیشتری دارد که البته داشت. 💡 چند نفری که زنده ماندند جلو نشسته بودند یکی توی کابین زنده ماند و دیگری گزارشگر تلویزیون که چسبیده به کابین نشسته بود. ‼گفتند《 نه،لازم نیست پیش مجروح ها بمانیم بهتر است .》 ✈ *جلو نیامدند* هواپیما نزدیک تهران در منطقه ای به نام کهریزک به زمین رسید. 🔥با ضربه ای که خورد همه چیز پرت شد بالا. ⚰تابوت های چوبی ریخت روی سر مجروح ها و سر خورد جلو. ❗ هواپیما کمی روی زمین خاکی رفت و به یک برامدگی رسید. تخته سنگی سینه هواپیما را شکافت و دو تکه اش کرد. 🚄تکه جلو که سر هواپیما بود جلوتر افتاد. تکه دیگر منهدم شد. 🔥بال ها شکست و سوخت هواپیما بیرون ریخت و منفجر شد. 🔥شعله انفجار به اسمان رفت؛ فرماندهان، مجروح‌ ها ، خدمه ، جنازه ها،... همه سوختند. ⚘ ═════🌺═════ ⚘ 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷 ✋🏻پایان✋🏻 . 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺 ✒تهیه شده در موسسه فرهنگی ارزشی✒ 📡 〖 مدافعان انقلاب 〗 📡 🌸🌸 🌼🌼 🌺🌺 📌با ما در این مسیر قدم بگذارید👇🏻 🖇 http://eitaa.com/dar_masir_bandegi 📿 💎 📿 💎 📿 💎 📿