#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#غزل
🔹جنّة النعیم🔹
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
تو از عشیرهٔ عشقی، تو از قبیلهٔ قبله
که عطر، مرقدت از جنّة النعیم گرفتهست
گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی
سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفتهست
همیشه سفرهٔ دل باز کردهام به حضورت
که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفتهست
همیشه عبد حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفتهست
بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت
به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفتهست
مَلَک غبار، ز قبر تو تا نَرُفته نرَفته
در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفتهست
چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟
که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفتهست
کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفتهست
📝 #علی_انسانی
#حضرت_عبدالعظیم علیهالسلام
#غزل
🔹بُستان شیعه🔹
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
رونق نداشت گلشن ایران بدون تو
سرسبز شد همین که سلام تو را شنید
این خاک زیر پای تو بُستان شیعه شد
وقتی دلیل محکم گام تو را شنید
هر کس که برد توشهای از بوستان علم
فقه تو را شناخت، کلام تو را شنید
هر جا دلی پرید به شوق نگاه دوست
آوازۀ کبوتر بام تو را شنید
از شرم، روی گندم ری سرخ شد دمی
کز تو حدیث قتل امام تو را شنید...
📝 #علیمحمد_مؤدب
اگر که دیده خونبار من امان می داد
کنار خاک تو شرح دلم ٬ زبان می داد
تو بوده ای همه ره را و دیده ای که چسان
دلم به بوته عشق تو امتحان می داد
رهین منت اشکم که بر رخم می ریخت
گل خزان زده را آب٬ باغبان می داد
به هر زمان که سراغ تو٬ دختر تو گرفت
جواب طفل تو را با سنان سنان می داد
اگر عزیز تو نسپرده بود جان در شام
کنار خاک تو چون می رسید٬ جان می داد
نخواستم که بَرَد پی٬ به طشت و چوب و لبت
ولیک طفل تو٬ بر من٬ تو را نشان می داد
اگر که چاک گریبان من، زبان می داشت
خبر زسوختن مغز استخوان می داد
چو دید دسترسی بر سرت مرا نبود
به جای من٬ به لبت بوسه٬ خیزران می داد
#علی_انسانی
بِسْمِ الله الرَّحْمَٰنِ الرَّحيمِ
🔹سفر🔹
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
📝 #علی_انسانی
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#وداع
کبوترمن مپر زلانه مبرصفارا زآشیانه
زجوجه هایت چرابریدی روی زلانه چراشبانه
مزن شرارم مبرشکیبم تمام،دردم تویی طبیبم
میان دشمن ببین غریبم مکن کناره ازین میانه
کتاب عمرم ورق ورق شدغروبگونه رخ شفق شد
چه شدکه دست توبیرمق شدکه موی زینب نکرده شانه
زمن توخود راجدانکردی زچنگ دشمن رها نکردی
نشان گرفتی به سینه امانشان ندادی به من نشانه
کسی چه داندچه کرده دشمن چه گشته باتوچه کرده بامن
توراکشانده میان کوچه مرانشانده به کنج خانه
گل لبت ناشکفته بهتر رخ تو ازمن نهفته بهتر
حدیث کوچه نگفته بهترکه باشد این قصه محرمانه
به قلم استاد حاج #علی_انسانی
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل
🔹سفر🔹
جان بر لب من آمد و جانان به بر من
ای مرگ برو عمر من آمد به سر من
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران
ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست
بهتر که نداند چه شده با جگر من
ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید
دانست که برگشت ندارد سفرِ من
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا
ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او
زین روست به در دوخته شد چشم تر من
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ
گیرید ز داغ دل لاله خبر من
📝 #علی_انسانی
#ویژه شهادت حضرت امام رضا علیه افضل الصلوات المصلین
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
#غزل
🔹آینۀ روشن
علی که آینۀ روشن خدای تو بود
همیشه آینهاش روی حقنمای تو بود
حدیث قدسی لولاک معتبر سندیست
که هرچه کرد خدا خلق، از برای تو بود
به خشت خشت سرایت بهشت حسرت بُرد
که توتیای ملک گردِ بوریای تو بود
ملک حضور تو را در نماز عاشق بود
ولیک شیفتهتر از ملک، خدای تو بود
ز پا نشست علی تا تو راه میرفتی
که دید دوش حسین و حسن عصای تو بود
نگاه بیرمقت با علی سخن میگفت
زبان دردِ دلت در نگاههای تو بود
به خانۀ دل او، نور داد و دلگرمی
جوابِ گرمِ سلامی که با صدای تو بود
ز گریهات همه هستی به گریه میافتاد
همین نه شهر مدینه پر از نوای تو بود
📝 #علی_انسانی
꧁ ღ ╭⊱ꕥ ꕥ⊱╮ ღ ꧂
موضوع : #تخریب_بقیع
اين جا شرف، از قدر، بر افلاك دارد
در هر قدم صد بذرِ غم اين خاك دارد
اينجا، زيارتگاه رندان جهان ست
در اين صدف صد گوهر تابان جهان ست
هر كس عجين با عشق حق باشد گِلِ او
در هر كجا باشد بوَد اينجا دل او
اينجا، تن جان جهان پنهان به خاك ست
ميعادگاه عاشقان سينهچاك ست
اينجا، بقيع و بقعه، دلهاي كباب ست
نور چراغش، روز ها هم آفتاب ست
هرروزه مِهر، از مِهر، اينجا خاك بوس ست
قنديل، شبها ماه چرخ آبنوس ست
اينجا، رواق لالههاي باغ داغ ست
روشن، ز اشك چشم مردم، چلچراغ ست
خواهم زبانِ گفتن و گوشِ شنیدن
اما "شنیدن کی بود مانند دیدن"
پر خون شده تا قبر زهرا دیده، دیده
از غم فزونتر گرید از نادیده، دیده
اینجا به روی خاک اگر سر میگذارند
اولاد زهرا مادری گمکرده دارند
این جا چراغ آل طاها گشته خاموش
مادر گرفته چار فرزندش در آغوش
خیزید ای سادات و اینجا را بگردید
دنبال قبر مخفی زهرا بگردید
اینجا که دارد از غم حیدر حکایت
زهرا حمایت کرده با جان از ولایت
اینجا در بیت الشرف آتش گرفته
خونین دل شاه نجف آتش گرفته
اینجا رخ خورشیدچون شب گشته نیلی
در کوچه پیش طفل، مادر خورده سیلی
اینجا عدو با کینه با او رو به رو شد
دیگر مپرس از من چه با او از عدو شد
آید به گوش از بیت الاحزانش فغانش
آنجا که دشمن قطع کرده سایبانش
آنجا که رفته سینه و بازو شکسته
در بین ره گه ایستاده گه نشسته
اینجا گرفته دست بر دیوار زهرا
وز درد بوده تا سحر بیدار
اینجا علی تنها تن زهرا به گِل کرد
وز بعد او با چاه شبها درد دل کرد
اینجا علی تا صبح، شبها ناله میکرد
ناله ز داغ یار هجده ساله میکرد
اینجا پدر طفلان خود را خواب میکرد
شمع دل ایتام خود را آب میکرد
اینجا شده اشکش گلاب قبر زهرا
صبر علی افزون شده از صبر زهرا
اینجا جوابی کس نداده بر سلامش
نشنیده کس با گوش جان خود پیامش
دانی دل زائر چرا اینجا شکسته ست
مهدی کنار تربت زهرا نشسته ست
خیزید این جا دامن او را بگیرید
وز او سراغ تربت زهرا بگیرید
اینجاست کز غم جان شیعه بر لب آید
از کوچهها بوی حسین و زینب آید
در این زمین ام البنین ماتم گرفته
ماتم ز داغ صاحب پرچم گرفته
اینجا ز دشت کربلا برگشته زینب
برگشته اما بی بردار گشته زینب
اینجا نشان آورده دختر بهر مادر
پیراهن سوراخ سوراخ برادر
غم سوخت عبدالله را و ساخت اینجا
خود دید زینب را ولی نشناخت اینجا
شاعر:
استاد #علی_انسانی
#امام_حسین_مناجات
چشم ها در غم تو اشک فشان ما را بس
از دو بازار،یکی باب دکان ما را بس
برگ زردیم وگر از شاخه فتادیم چه باک
صورتی سرخ ز سیلی خزان ما را بس
گرچه دانم نفروشند به ما یوسف را
لیک جایی به صف مشتریان ما را بس
راه در حلقه عشاق به هرکس ندهند
نگه گوشه چشمی ز میان ما را بس
ما دو تا پنجره داریم سوی سیر بهشت
یک نم اشک به تو، از دو جهان ما را بس
منصب وشوکت و دولت به شهان ارزانی
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس
زخمه هاراهمه درگوشه ی شش گوشه بزن
که دراین شور و نوا جامه دران ما را بس
#علی_انسانی