📛 #داستان_عجیب_و_واقعی
🔞 #طلبه_جوان_و_دختر_زیبا😱
شب، #طلبه_جوانی به نام محمدباقر در اتاق خود در #حوزه_علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه #دختری #وارد #اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشارهکرد که #ساکت باشد
دختر گفت: #شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر گوشهای از اتاق #خوابید
و محمد به مطالعه خود ادامه داد...
از آن طرف چون این #دختر_فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از #حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود افرادش شهر را بگردند.
چون #دختر_جوان به #خواب رفت #نفس_اماره طلبه جوان را #وسوسه کرد ناگهان....😳😰
✅ادامهی این داستان فوق العاده در کانال زیر سنجاق📎 شده است 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7