دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
﷽
راستش را بخواهید گاهی فکر میکنم اگر امام جامعه را جدا کنیم، اغلب اوقات توانایی زنان در مدیریت تنشها توسط مردان یا حتی خودشان نادیده گرفته میشود.
زنی که خوب یادگرفته است برویاند و رشد دهد.
همان زنانی که در دهه ۶۰ چادر به کمر بستن و بسیجی تشکیل دادند برای کارهایی که از توان مردان خارج بود.
مربا و ترشی به جبهه فرستادند برای تحمل روزهای ترش و شیرین جنگ. بخیه روی بخیه زدن برای چسباندن تکههای خرد شده زندگی.
و همان زنان امیدوار،در سکوت شب، دستان خونیشان را شستند برای تکان دادن گهوارههای خاکی.
زنانی که نشد شهید بشوند چون باید زندگی را بعد از پسران و مردانشان از زیر خاک بیرون میکشیدند و میتکاندند تا دوباره جان بگیرد.
حالا سالهاست از آن زمان میگذرد و جنگی سختتر آغاز شده. جنگی که اینبار هم کنش هماهنگ زنان آن را به حرکت در میآورد.
زنانی که برایشان مهم نیست حتما تفنگ داشته باشند. میدانند! میفهمند! که اسلحهشان روزی گلکلم ترشیست و روزی باند و نخ و سوزن. و در یک سالی میشود طلا. میجنگند چون میخواهند حزب خدا باشند نه قهرمان.
تا اینجای کار همیشه درست از آب درآمده! اما مشکل از جایی شروع میشود که نیاز به زنی میشود که خطبههای زهرایی و زینبی را فریاد بکشد.
گویی اینجا دست زنان خالیست و باز هم قرعه این حرکت به دست مردان و منبریان آقا میافتد.
چرا مردانی که باید اینجا در پشت صحنه حامی باشند، یکهو افسار میدان زنانه را در دست میگیرند؟
آیا آنها،حتی بهترینشان، درک بهتری از جوششهای زنانه دارند یا یک خانم؟
مثل این است که این روزها بیشتر از اینکه بانوان مدرس کلاسهای فرزندپروری و فرزندآوری باشند، آقایان با درکی ناقص نسبت به زنانی که مهر مادری در وجودشان به ودیعه گذاشته شدهاست، این صحنه را کارگردانی میکنند و میخواهند به خودِ ما زنان، مادری را آموزش بدهند. غافل از اینکه غریزه مادری چیزیست بس قویتر.
بگذریم..
اگر به ما انگ فمینیسم مذهبی را نمیزنند بگذارید بگویم این تقصیر ماست که خودمان را دست کم گرفتهایم.زنانی که همیشه جنگیدن را خوب بلد بودهاند اما روایت کردن را فراموش کردند و منتظر مردان شدند.
کاش.. کاش.. کاش...
روزی زنی از میان ما برخیزد برای روایت دنیای زنان.زنی که نه یک اَبَرزن مذهبی باشد نه غربزدهای مسلمان.
کاش روزی زنی از میان ما برخیزد و جای خالی آجرهای قصه را پر کند و دیوار زنان را مستقیم تا ثریا ببرد.
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
📌| ضمیمه۱:
بنده حتّی معتقدم بسیاری از مسائل زنانه که موضوعش زنان هستند و مردها درست موضوع را تشخیص نمیدهند، باید خانمها از مجتهد زن تقلید کنند.
🎙| رهبر انقلاب
🗓| ۱۴۰۳/۹/۲۷
📌| ضمیمه۲:
تصویر دوم، بخشی از جنگ امروز زنان برای ارسال وسایل اولیه زندگی برای مسلمانان لبنان است. بلکه از سوز این روزها کاسته شود.
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃 🍃 🪴| ۶۵اُمین کتاب ۱۴۰۳ 📖| پاییز آمد 🖋| گلستان جعفری
══•✼🌸📖🌸✼•══
«پاییز آمد» را وقتی خواندم که پاییز داشت میرفت.
کتاب را با تعریفهای زیاد دوستان از همسایه گرفتم و خواندم.
نتیجه؟
ناامید کننده. مثل بعضی دیگر از کتابهای شهدا!(متاسفانه)
کتاب را دوست نداشتم به دو دلیل:
دلیل اول که مهمتر است را جداگانه در متن مفصلی مینویسم،
ولی دلیل دوم عدم جذابیت کتاب به دلیل نگارش ضعیف است. نگارشی که نتوانسته بود لحظات خاص و حساس زندگی فخرالسادات را دربیاورد و به راحتی عبور کرده بود. بطوری که مخاطب حس عمیقی را تجربه نمیکند.
══•✼🌸📖🌸✼•══
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
══•✼🌸📖🌸✼•══ «پاییز آمد» را وقتی خواندم که پاییز داشت میرفت. کتاب را با تعریفهای زیاد دوستان از همس
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
﷽
🔖| چرا این مدل کتابهارا دوست ندارم!
#دلیلاول
یادم هست بچهتر از حالا که بودم روزی از بزرگی شنیدم «ارزش انسانها به اندازه تلاش و جنگندگی آنهاست.»
یعنی هرجا انسان جنگید، حتی اگر در ظاهر باخت هم بردهاست.
اصلا یکی از دلایل من برای خواندن کتابها، دیدن همین سعی آدمهای واقعی و خیالی داستانهاست. آدمهایی که در برابر موانعِ بلند و کوتاهی قرار میگیرند و نویسنده مقاومت یا تسلیم شدنشان را روایت میکند.
حالا شما فرض کنید ما کتابی را باز کنیم که شخصیتهای قصه، نیاز زیادی به جنگیدن و به دندان گرفتن زندگی ندارند.
چرا؟ چون همه چیز خوب است.
یک همسر همراه و مهربان، یک زندگی عاشقانه و بدون تنش.
وقتی کتابی را میخوانیم و برای مخدوش نشدن قهرمان داستان اصلا ویژگی بدی از آن نمیگوییم این باعث میشود که مخاطب خود را کیلومترها از قهرمان دور ببیند و همذاتپنداری شکل نگیرد. و این عین خیانت است به داستان.
مخاطبی که ازدواج کرده میداند که زندگی مشترک دعوا دارد، دلخوری دارد، قهر دارد و مجموع این تلخی و شیرینیهاست که رشد زن و مرد را فراهم میکند.
یادم هست روزی خاطرات همسر امام(ره) را میخواندم. جایی خانم از بحثهایی که با امام داشتند میگویند. شجاعت همسر امام در بازگو کردن این بخش از خاطرات همیشه برایم ستودنی بودهاست.
البته ایشان فقط دعوا را نگفتند. بلکه تلاششان را برای ساختن زندگی هم میگفتند. تعریف میکردند که چگونه این مشکلات را حل میکردند. بدون بزرگنمایی و اغراق.چیزی که منِ عاشق امام هم کاملا لمسش میکنم. این است که امام و همسرشان را یک الگو میکند. آدمهای معمولی ای که سعیشان باعث رشدشان شد.
حالا ما شهدا را روایت میکنیم بدون گفتند این مسائل ساده. و این بیشتر از اینکه سازنده باشد، حسرت آفرین و فانتزی ساز است.
حسرت آفرین برای منِ متاهلی که زندگی خودم را با آنها مقایسه میکنم و فانتزیساز برای پسر و دختر نوجوانی که تصور میکنند زندگی متاهلی همیشه همینقدر شیرین و زیباست.
کاش شهدا را جوری روایت نکنیم که هرچقدر قد بلندی کنیم دستمان به آنها نرسد..
کاش جوری روایت کنیم که بیشتر تکیهمان بر روی جنگیدن انسانها باشد نه خصلتهای ذاتیشان.
🪴ضمیمه۱:
میدانم میدانم که حتما میگویید: خب اینها زندگی زناشوییشان خوب بوده است و مشکلاتشان در جای دیگری بوده است(مثلاً مرگ فرزند و شهادت همسر).
اصل حرف را خیلی قبول دارم ولی وقتی بزرگنمایی کتاب روی زندگی شهید و همسرشان است طبیعتاً آن بخشها بیشتر به چشم مخاطب میآید.
🪴ضمیمه۲:
این را قبول دارم که مقصر بخشی از این کژتابیها راوی است که خوب سختی ها را نشان مخاطب نمیدهد و به گفتن ساده اکتفا میکند. و بخشی هم تقصیر مخاطبیست که از آدمها انتظار سفید یا سیاه خالص را دارد.
مخلصکلام را دوباره تکرار میکنم:
اینگونه روایتها بیش از اینکه رشد دهنده باشد حسرت آفرین و فانتزی ساز است. بیاید روی تلاش آدمها مانور بدهیم نه خصلت مادرزادیشان
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
ـــــــــــــــــــــــ
خیلی دوست دارم نظرتون رو درباره چند متن آخر کانالِ «درحال مرمت» بدونم و باهم گفتگویی داشته باشیم.
اگر مایلید؛ من اینجا چای به دست، میبینمتون:
@apgh_50
و اگر دوست دارید در فضای ناشناس صحبت کنیم، اینجا منتظرتون هستم:
https://harfeto.timefriend.net/17352045522133
هدایت شده از حامد کاشانی
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ گذر همه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می افتد...
تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت | صفحه یوتیوب
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
▪️ گذر همه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می افتد... تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل میکشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را
پس میکشم به وزن و قوافی خمار را
گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل
شد صرف نحوه نگهت گفتوگوی چشم
گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم
تا میدرم لباس بپا کن شرار را
با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته
یاران گذاشتند، همه کسب و کار را
آدم فقط کشید ز عشق تو بار را
ما سائل توایم و اگر مست کردهایم
انگشتر عقیق تو را دست کردهایم
ما عیش خود چنان چه شد و هست کردهایم
بیت تو را اجاره دربست کردهایم
ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را
این دستپاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
ای آفتاب روز غدیرت شرابساز
ای ذرّه های خاک درت آفتابساز
ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گُل روت خار را
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط
آسی بکش که باز ببازم قمار را
کس نیست این چنین اسد بیبدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
مردان طواف جز سر حیدر نمیکنند
سجده به غیر خادم قنبر نمیکنند
دانی که من نفس به چه منوال میزنم
چون مرغ نیمکشته پر و بال میزنم
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم
لبلبکنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم
وز آه خود کشم به بخارا بخار را
راضی نشد به عرش و به دلها سوار شد
اینگونه شد که حضرت پروردگار شد
سجده کنید حضرت پروردگار را
با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس
بیخود نیافت بلبل نام هزار را
دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار
دادی چو بر گدای مدینه انار را
یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست
با من ندارباش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست
در کربلا بکار برایم تو دار را
احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد
ای نازم این فرشته حیدرشمار را
#محمد_سهرابی