هدایت شده از حامد کاشانی
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ گذر همه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می افتد...
تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت | اینستاگرامِ سایت | صفحه یوتیوب
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
▪️ گذر همه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می افتد... تلگرام | ایتا | بله | روبیکا | آپارات | سایت
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل میکشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را
پس میکشم به وزن و قوافی خمار را
گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل
شد صرف نحوه نگهت گفتوگوی چشم
گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم
تا میدرم لباس بپا کن شرار را
با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته
یاران گذاشتند، همه کسب و کار را
آدم فقط کشید ز عشق تو بار را
ما سائل توایم و اگر مست کردهایم
انگشتر عقیق تو را دست کردهایم
ما عیش خود چنان چه شد و هست کردهایم
بیت تو را اجاره دربست کردهایم
ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را
این دستپاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
ای آفتاب روز غدیرت شرابساز
ای ذرّه های خاک درت آفتابساز
ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گُل روت خار را
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط
آسی بکش که باز ببازم قمار را
کس نیست این چنین اسد بیبدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
مردان طواف جز سر حیدر نمیکنند
سجده به غیر خادم قنبر نمیکنند
دانی که من نفس به چه منوال میزنم
چون مرغ نیمکشته پر و بال میزنم
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم
لبلبکنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم
وز آه خود کشم به بخارا بخار را
راضی نشد به عرش و به دلها سوار شد
اینگونه شد که حضرت پروردگار شد
سجده کنید حضرت پروردگار را
با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس
بیخود نیافت بلبل نام هزار را
دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار
دادی چو بر گدای مدینه انار را
یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست
با من ندارباش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست
در کربلا بکار برایم تو دار را
احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد
ای نازم این فرشته حیدرشمار را
#محمد_سهرابی
____
از همون اولین لحظه رویت هلالماه رجب، هدف و مسیر این سه ماه طلایی رو نشونمون دادند.
به امید اینکه برکتش جاری بشه توی تمام سال...
شیعه چقدر خوشبخته آخه ...🪴
#الحمدللهکماهواهله
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
﷽
میگویند هر امتی را پرچمداریست که با آن شناخته میشوند.
چشمهایم را میبندم!
به آن لحظهای فکر میکنم که در صحرایی که ابتدا و انتهایش مشخص نیست، همه دست بر دهان به اطراف چشم میچرخانند.
گروهی را پشت مردی میبینم،
تمام شیران عالم گِردش را گرفتهاند. خیلشان عجیب است، چنان همدیگر را در آغوش گرفتهاند که بعید نیست گوشت و پوستشان به هم گره بخورد.
صفهای آخرشان عجیبتر است.آنهایی که از شدت گریه توان راه رفتن ندارند.انگار همهی آبهای خلقت، در چشمشان اشک شده. همانهایی هیچوقت علمدارشان را ندیده بودند، گرچه الان هم نمیتوانند از جا برخیزند و خوب نهایت آرزویشان را ببینند، گویی ندیده مجنون شدن بر پیشانیشان تا ابدالدهر حک شده بود.
آری، هر امتی را امامیست
و بهترینشان قسمت آنها شد.
و چه خوشبختند..
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
﷽
زنانِ زیادی را میشناسم که:
در دانشگاه میگویند کاش در دوران نوجوانی مهارتهایی را یاد میگرفتیم؛
یا در دوران متاهلی میگویند کاش در مجردی برای یکسری مسائل بیشتر وقت میگذاشتیم؛
یا بعد از تولد اولین فرزندشان میگویند کاش در اوايل ازدواج، کتابها و مطالعات بیشتری داشتم.
یا زمانی که چند فرزند دارند حسرت زمانهای هدر رفته تکفرزندی را میخورند.
انگار همهی ما دوست داریم فقط یکقدم به عقب برگردیم تا جای پایمان را در گذشته سفتتر کنیم.
اما کمتر کسیست که به «آن» فکر کند. به همین لحظاتِ کوچکی که حسرت گذشته نمیگذارد اهمیتشان را درک کنیم.
حقیقت تلخ این است که ما آدمهای معمولی، گذشته درخشانی نداریم. کارهایی کردیم که شاید فقط با استغفارِ واقعی بتوانیم ردش را از لباسمان پاک کنیم. ولی حقیقت دیگری هم وجود دارد که تا زمانی که جان از بدنمان کوچ کند، وقت داریم!
بهقول استادِ عزیزی؛ رشد لزوما با کارهایخاص و ویژهای شروع نمیشود، بلکه تغییر از اتفاقات سادهای رقم میخورد که ما باید در آن شرایطِ معمولی، کار واجبی را انجام میدادیم. خیلی وقتها مشکل ما در ندیدن همین «سادههای آدمساز» است.
از همین الانِ ساده آینده خوب یا بد شکل میگیرد.
گرچه تعریفم از آینده آنی نیست که لزوما در این دنیا لمس شود.
#آخرینجمعهماهرجب
_
خورشید داشت به انتهای آسمان میرسید و آدمها تمام سنگفرشهای صحن را پر کرده بودند.
صدایش را از بین جمعیت شنیدم.
_حاجی خوشبهحالت...حاجی ...
صدایش نه شورِ جوانی را داشت نه سنگینیِ پیری.
کفشهایش را روی پیشخان کفشداری گذاشت و سرش را خم کرد تا خادم بهتر بشنود.(من که ندیدمش ولی قاعدتاً باید این کارها را کرده باشد!)
_حاجی گفتم خوشبهحالت..شاید امروز کفشهای امامزمان(عج) رو جفت کرده باشی...حاجی...
دیگر صدایش را نشنیدم...
°
شنیده شده در حرم شاهعبدالعظیم در غروب جمعه ماه رجب°
دَر حالِ مَرِمَّت🏚🌱
ـــــــــــــــــــــــ خیلی دوست دارم نظرتون رو درباره چند متن آخر کانالِ «درحال مرمت» بدونم و باهم
همیشه بعد از انتشار متنها،
دوست دارم حسی رو که خواننده توی شیارهای مغز یا رگهای قلبش درک میکنه رو بدونم؛
چه در جهت موافق چه مخالف
چه از لحاظ اصل حرفم چه از لحاظ نوع بیان حرفم...
شنیدن و دیدن نوع نگاه آدمها به موضوعات یکسان برای من خیلی جالبه
پس بیاین بهم بگید روایتهای شخصیتونو از متنها🪴
#ناشناس
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
﷽
سالهاست از ائمه در هیات و روضههایمان فقط زندانی بودنشان را گفتیم.
از اینکه چقدر آدمهای خوبی بودند و رو به رویشان پر بود از آدم های بد. گرچه حتی در تبیین و توصیفِ درست از خوببودن هم گاهی عاجز بودهایم.
دانه دانه زخمهایشان را شمردیم و برایشان اشک ریختیم و شعر سرودیم که گریه میکنیم تا زخمهای تنشان التیام یابد.
بعدش چه شد؟
رفتیم خانهیمان و چلو گوشت یا مرغی بر بدن زدیم و تخت خوابیدیم!
البته از جنبه هنرمندانه این حرکت هم نباید غافل شد؛
تبدیل این همه پتانسیلِ حرکت به سکونِ تَر(سکونی که همراه با اشک باشد) خودش یک هنر است که ما قلههایشان را فتح کردیم.
ما سالهاست برای امامان ضعیف و درمانده و غیرسیاسی گریه میکنیم!
اما روزی خواهد آمد -انشالله-که برای آن کوههای استوارتر از هر کوه، آن قدرتهای عظیم، آنانی که نگذاشتند آب خوش از گلویِ حاکمانِ ظلم پایین برود، جور دیگری گریه خواهیم کرد.
گریههای که خواب شب را از ما بگیرد تا بلکه راهی بیابیم که مثل آنها شویم.
کاش روزی نویسندگان و شاعرانِ ما آن چهارده نورِ عزیزکرده را طور دیگری روایت کنند.
سخت است، میدانم.اما خوشبهحال آن دستِ بر قلمی که این کار قسمت او شود.
چه مبارک دستی ...
چه زیبا قلمی...
📌بعد از خطخطی۱:
خدا بهحق بابالحوائج و صاحب امروز، به زندگی و زیست ما برکت دهد.
📌بعد از خطخطی۲:
مثل همیشه منت بگذارید نظرتان را درباره متن اینجا یا اینجا برایم بنویسید.
#امامکاظمع🏴