وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها میکند پر هایش سفید
اما قلبش سیاه میشود...
علی شریعتی
@darjostojuyearamesh
2915
🥇آیا میدانید در گاو بازی به چه کسی جایزه اول تعلق میگیرد؟!
💢به کسی که نسبت به حمله گاو، بهترین جاخالی ها را داده...
نه به آن کسی که با گاو درگیر شده!
✅در زندگی هم وقتی گاوی به سمت شما می آید حتما کنار بکشید! درگیری با گاوهای زندگی بی فایده است...!
🔸@darjostojuyearamesh
2917
شیخ ابوالحسن خرقانی گفت:
جواب دو نفر مرا سخت تکان داد.
اول:
مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت:
ای شیخ، خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد.
دوم:
مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
@darjostojuyearamesh
2918
🍁مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟
🍁لقمان جواب داد آرى.
🍁او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟
🍁لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
🍁آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو.
🍁لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى.
🍁گفت چه كارى؟
🍁لقمان گفت فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط.
🍁اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى.
📚 منابع:
۱. البداية و النهاية، جلد ۲، صفحه ۱۲۴
۲. تفسير ابن كثير، جلد ۶، صفحه ۳۳۷
@darjostojuyearamesh
2919
🌺 #امام_علی(ع)
هيچ ثروتى چون عقل نیست و هيچ فقرى چون نادانى نيست.
هيچ ارثى چون ادب و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.
حکمت ۵۴ نهج البلاغه
@darjostojuyearamesh
2922
#داستان
#پند
#امام_علی
علی را حلال کنید
روزى در كوچههاى كوفه به تنهائى راه مى رفت، همانند همه مسلمین در كمال سادگى با نرمى و آرامش و همه جا را زیر نظر داشت، چون مسئول بود و نقش رهبریت جامعه را ایفا مى كرد، در راه زنى را ملاحظه فرمود كه مشك آب بر دوش و ازنفس افتاده، به آرامى نزدیك آمد و آن زن را خسته و رنجیده خاطر یافت، مشك آب را بدوش گرفت تا زن مقدارى استراحت كند، در راه جویاى احوال آن زن شد؟ زن عرضه داشت: شوهرم در یكى از جنگها در سپاه على بن ابى طالب شهید شد، حال من و چند كودك یتیم، بدون سرپرست مانده و آهى در بساط نداریم.
امام على علیه السلام برگشت و آن شب را تا سپیده صبح به ناراحتى گذراند. صبح زنبیل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بین راه، كسانى از حضرت درخواست مى كردند زنبیل را بدهید ما حمل كنیم .
حضرت مى فرمود:
- روز قیامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گیرد؟
به خانه آن زن رسید و در زد. زن پرسید: كیست ؟
حضرت جواب دادند:
كسى كه دیروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن!
زن گفت: خداوند از تو راضى شود و بین من و على بن ابیطالب خودش حكم كند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود: نان مى پزى یا از كودكانت نگهدارى مى كنى؟
زن گفت: من در پختن نان تواناترم، شما كودكان مرا نگهدار!
زن آرد را خمیر نمود. امام على علیه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت. با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:
از خدا بخواهید كه على را ببخشد.
خمیر كه حاضر شد امیرمۆمنان علیه السلام تنور را هیزم كرد و شعله ور ساخت و چهره مبارك خود را نزدیك مى آورد و به خود خطاب مى كرد: یا على آتش دنیا را مى بینی چه سوزان است! بدان كه آتش آخرت بسیار سوزان تر است.
در این میان یكى از زنان همسایه که امام را می شناخت، وارد شد و به مادر كودكان نهیب زد: واى بر تو! می دانى این آقا كیست؟! این پیشواى مسلمین و زمامدار كشور، على بن ابى طالب علیه السلام است .
زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت: یا امیرالمۆمنین! از شما خجالت مى كشم، مرا ببخش !
اما حضرت با تواضع و فروتنى زیادى فرمودند: شما ببخشید كه تا كنون مشكلات شما را حل نكرده بودم، از درگاه خدا بخواهید كه على را مورد عفو و بخشش خود قرار بدهد. (بحارالانوار، ج 41، ص 52)
منبع بیتوته