تو بلد بودی!
بلد بودی کاری کنی بین گریه قَهقَهه بزنم، با وجود بیخوابی تا خود صبح حرف بزنم، با تموم خستگی چندساعت قدم بزنم، با یه موزیک غمگین برقصم، وسط گریه لبخند بزنم، با سر درد عمیق بخوابم، توی اوج ناامیدی ادامه بدم؛ و وقتی همه جا تاریکه روشنایی رو پیدا کنم و به سمتش برم... تو تنها کسی بودی که منو بلد بودی...
استاد ریاضیمون حاصل اینه که گفته میخوام مجری شم ، خونواده ش گفتن ریاضی بخون در کنارش مجری گری رو ادامه بده
وقتی چنلای مورد علاقه م به این تبادلای زنجیره ای ملحق میشن ، احساس میکنم بهم خیانت شده
هدایت شده از
99 درصد مواقعی که میگم « نه بابا اوکیه ناراحت نشدم» مث سگ ناراحت شدم و فقط به نظرم بیان کردن ناراحتیم چیزی رو حل نمیکنه.
ʜʏᴘᴏᴘʜʀᴇɴɪᴀ