دلم میخواست یه جایي باشه ك آدم بره هر
چی غمُ غصه داررو داد بزنه تا بلکه آروم شه.
و غصه نخوره، یه جایي باشه ك آدم بره و تا
هر چی دلش بخواد فقط بلند بلند از آدمای
بیوفاي دورش هست گریه کنه و شکایت کنه
وگرنه کي تو این اینطور دووم میاره ؟
کی میتونه تا آخرین عمرش هی بغضاشو
قورت بده و شروع کنه به شمردن اینك اونروز
چقدر اذیتش کردن، تا کي باید به هندزفری و
به آهنگاش برایِ تسکین درداش پناھ ببره ؟
هر آدمی نیازمند یه کوه بزرگِ ، کوهي ك فقط
برا کسایي باشه ك از زندگی خستهن و نیاز
دارن جایی درداشونو داد بزنن .
اینطور شاید بشه گفت زندگی قابل تحملتر
میشه .
تا وقتي بودي همهچیز به رنگ صورتیِ
آبيِ آسماني بود، زرد بودُ بنفش روشن .
وَ بویِ شکوفهي هلو رو میداد .
𝗹𝘂𝗺𝗶𝗻𝗼𝘂𝘀.
تا وقتي بودي همهچیز به رنگ صورتیِ آبيِ آسماني بود، زرد بودُ بنفش روشن . وَ بویِ شکوفهي هلو رو میدا
ولي الان ك ترکم کردي و رفتي، حتی
اسمتم ك میارن، بغض و فکر من رو محاصره
میکنه و منم عاجز از دفاع کردن، عقبنشینی
میکنم و تسلیم .