درمحضرقرآن 📖 واهل بیت ع #فقط_به_عشق_علی
🛍 زیارت روز پنجشنبه 🛍 🔰زیارت امام حسن عسکرى علیه السلام در روز پنج شنبه 🔶اَلسَّلامُ ع
پرش به دعا،زیارت و عهد روز پنجشنبه .التماس دعا 🍃💕🍃
☀️🌲
🌲
♨️ #خاطره یک خبرنگار فرانسوی از تفاوت غذای امام و پاپ
🔻ناهار امام یک غذای ایرانی به اسم آبگوشت بود و این همان غذایی بود که در آن روز دیگران هم از آن استفاده میکردند ، آیتاللّه خمینی بر سر سفره ای که به غیر از ایشان همسر ، پسر ، عروس و نوه هایشان بودند، نشسته و بعد از بر زبان آوردن نام خدا مقدار کمی غذا خوردند. مدت ناهار خوردن ایشان دقیقاً هفت دقیقه و چهل ثانیه بود و بعد بلافاصله به اتاق کارشان رفتند.
🔻من دو سال پیش یک بار موفق شدم ناهار خوردن «پاپ» را هم به چشم ببینم ، مجموعه غذاهایی که برای ایشان تدارک دیده بودند بر روی میزی به طول دوازده متر و به عرض دو و نیم متر چیده شده بود. هیچ نوع غذای ایتالیایی نبود که بر روی این میز نباشد و آن وقت حضرت پاپ بر سر این میز به تنهایی ناهار خود را میل کردند ، مدت ناهار خوردن ایشان یک ساعت و پنجاه دقیقه بود و بعد باقی غذای ایشان، آن طور که من فهمیدم، به کلی معدوم شد.
📚 به نقل از: #خبرنگار یک روزنامه فرانسوی - اطلاعات هفتگی - شماره ۱۹۲۴
. @darmahzareghoran
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
⬅️ رباخواران بدانند!
🔸بار سنگین گناه ربا
🔸️ربا، قبیح تر از زنا با محارم!
✅ #استاد_انصاریان
⬅️ متن و صوت کامل کلیپ در لینک زیر👇
➡️ goo.gl/Ts41mK
. @darmahzareghoran
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شب جمعه باید رفت کربلا
🔻با دیدن این کلیپ و هدیه آن به هر مشتاق کربلا، راهی کربلا شوید ...
#تصویری
. @darmahzareghoran
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶شعرخوانی شنیدنی و بامزه یک دختر بچه در تلویزیون
🔸ما میتونیم با هم بریم دشمنو نا امید کنیم
🔹میون دنیا دوباره ایران رو سفید کنیم...
. @darmahzareghoran
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
🍃درمحضرقرآن واهل بیت ع🍃
🔴تشرف شیخ طه نجف(ره) به محضر آقا امام زمان (عج) "قسمت اول"
🍀« روزی شخصی در محضر آقای سید حسین بحرالعلوم نوه آیت الله سید علی بحرالعلوم نویسنده کتاب برهان الفقه
بوده اند.
✨سید حسین بحرالعلوم در اتاقی نشسته و از میهمانان و مراجعین استقبال می نمود.
💥 در این بین یک مرتاض مسلمان هندی وارد شد،وقتی که این مرتاض خودش را به آقای بحرالعلوم معرفی نمود چنین گفت: « من می توانم هر سؤالی را که از غیبیات داشته باشید با قلم و کاغذ جواب گویم و از آنان نیز خبر دهم ».
❄️در همان وقت سؤالاتی را مردم از او می نمودند و او به وسیله حساب و ریاضی جواب می داد.
☘در این موقع آقای بحرالعلوم به آن مرتاض رو نموده و گفتند:
« سؤالی دارم که گمان می کنم نتوانی آن را جواب دهی ».
❓مرتاض گفت: « آن سؤال چیست؟ »
ایشان فرمودند: « این سؤال خیلی سخت است و خارج از قدرت شما می باشد ».
🔅 مرتاض گفت: « هر چند که سخت باشد من سعی می کنم جواب آن را بیابم. سؤال چیست؟
🔆ایشان فرمودند:
« حال که شما اصرار می کنی بگو ببنیم، در این لحظه می توان مولا و آقایمان و کسی که به وجودش، زمین آرامش و استقرار دارد و مردم به میمنت او روزی می خورند یعنی حضرت حجت ابن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بیابیم؟ ».
♻️مرتاض گفت:
بله می توانم به این سؤال جواب بدهم.
سپس شروع کرد به یافتن جواب از طریق محاسبات پیچیده ریاضی. البته اول در جواب گفتن معطل نمود تا آنجا که آقای بحر العلوم به او گفت:
« به شما نگفتم نمی توانید جواب این سؤال را بگویید ».
مرتاض در جواب گفت: « کمی صبر کنید شاید بتوانم جواب را بیابم ».
❇️سپس بعد از مدتی مرتاض گفت:
« مسأله آنطوری که شما فکر می کنید نیست، ولی من در فکرم که شیخ طه نجف کیست؟ ».
💠ایشان فرمودند: « شیخ محمد طه نجف یکی از مراجع تقلید معروف ما در نجف اشرف می باشد ».
مرتاض گفت:
« آن کسی که از او سؤال می کردید الان در منزل شیخ طه و در نزد ایشان می باشد ».
🔰اینجا بود که ایشان و اطرافیانشان به سرعت به طرف منزل آیت الله شیخ محمد طه نجف روانه گشتند.
💠در مسیری که می رفتند به یک سه راهی رسیدند که یکی از این راهها به طرف منزل شیخ محمد طه منتهی می شد.
🔆وقتی که این گروه به سه راهی رسیدند از راهی که به سوی منزل شیخ بود
🌼 شخصی به شکل صحرانشینان عراقی، ولی دارای وقار و سکینه ای خاص که از صورتش هیبت و عزت نمایان بود بیرون آمد...
✍ادامه دارد...
. @darmahzareghoran
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯
⭕️ چگونه با امام زمان دیدار کنیم؟
⚘در «تهران»، استاد روحانیای بود که «لُمعَتین» را تدریس میکرد. مطّلع شد که گاهی از یکی از طلّاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارقالعادّه دیده و شنیده میشود.
⚘روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود و نویسندگان، چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و وی هرچه میگردد، آن را پیدا نمیکند و به تصوّر آنکه بچّههایش برداشته و از بین بردهاند، نسبت به بچّهها و خانواده عصبانی میشود. مدّتی بدین منوال میگذرد و چاقو پیدا نمیشود و عصبانیّت آقا نیز تمام نمیشود.
⚘روزی آن شاگرد بعد از درس، به استاد میگوید:
آقا! چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشتهاید و فراموش کردهاید. بچّهها چه گناهی دارند! آقا یادش میآید و تعجّب میکند که آن طلبه چگونه از آن اطّلاع داشته است.
⚘از اینجا دیگر یقین میکند که او با اولیای خدا سر و کار دارد، روزی به او میگوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت میشود، میگوید: آقای عزیز! مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید. به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عج) مشرّف میشوید؟
⚘استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد میگوید: عزیزم! این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند، چند دقیقهای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
⚘مدّتی میگذرد و طلبه چیزی نمیگوید و استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد، جرئت نمیکند از او سؤال کند، ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر استاد تمام میشود و روزی به وی میگوید: آقای عزیز! از عرض پیام من خبری نشد؟ میبیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا میکند. استاد میگوید: عزیزم! خجالت نکش. آنچه فرمودهاند، به حقیر بگویید؛ چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین).
⚘آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید: آقا فرمود: «لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم. شما تهذیب نفس کنید؛ من خودم نزد شما میآیم.»
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجلفرجهم💐
. @darmahzareghoran
╰━═━⊰🍃🌹🍃⊱━═━╯