#حکایت
💠 انفاق امام على(ع)
🔹چهار درهم نصيب على(ع) شد، يك درهمش را شب و يك درهمش را روز و يك درهم را در پنهانى و درهم ديگر را آشكار به راه خداوند صدقه داد، از پى اين واقعيت كه همراه با نّيتى صادقانه و الهى بود اين آيه نازل گشت:
📖[الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ].
🔹كسانى كه [چون على بن أبى طالب(ع)] اموالشان را در شب و روز و پنهان و آشكار انفاق مى كنند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شايسته و مناسب است؛ و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند
🔹پيامبر اسلام(ص) فرمود:
هركس كه مى خواهد آدم را در علمش و نوح را در فهمش و يحيى بن زكريا را در زهدش و موسى را در شجاعت و دليريش بنگرد، پس بايد به على نظر كند .
🔹امام مجتبى(ع) يك روز پس از درگذشت آن حضرت در بين مردم حاضر شد و فرمود: ديروز مردى از ميان شما رفت كه در علم و دانش در سابقين نظير نداشت و در عمل و كوشش در آيندگان نمونه نخواهد داشت، پيامبر او را براى جنگ با دشمنان مى فرستاد، در حالى كه جبرييل در طرف راستش و ميكاييل در طرف چپ او حركت مى كردند، او از جبهه برنمى گشت تا پيروزى را نصيب اسلام مى نمود .
📎برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، نوشته استاد حسین انصاریان
@darmahzareghoran
┄┅─✵💝✵─┅┄
#حکایت
💠 حق مهمان بر مهماندار
🔹ارباب تاریخ نوشته اند: سیصد اسیر از محلى نزد معن بن زائده که از سرداران بزرگ بود آوردند. معن به کشتن همه آنان فرمان داد. جوانى در میان اسیران که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود گفت: اى امیر! تو را به خدا سوگند مى دهم ما را مکش تا هریک آبى بیاشامیم.
🔹معن گفت: همه را آب دهید. چون اسیران آب خوردند، جوان گفت: اى امیر! اکنون همه ما مهمان تو شدیم و اکرام مهمان جزء وظایف بزرگان است. معن گفت: راست گفتى و فرمان داد همه را آزاد کردند.
🔹راستى همانگونه که امیرالمومنین(ع) خبر داده، بسیار بسیار بعید است که خداى مهربان مهمان خود را که از سفره مادى و معنوى او استفاده کرده به عذاب بسوزاند.
📎برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#حکایت
💠 نصيحت امام سجاد (عليه السلام) به دلقكى بيكار
📝 امام صادق (عليه السلام) روايت مى كند: دلقكى بيكار در مدينه بود كه اهل مدينه از دلقك بازى و سخنانش به خنده مى آمدند. روزى به مردم گفت: اين مرد مرا خسته و درمانده كرد ( منظورش حضرت على بن الحسين (عليه السلام) بود ). آن گاه به مردم خطاب كرد كه هيچ كارى از كارهاى من او را به خنده نياورده و به ناچار بايد ترفندى به كار گيرم تا او را بخندانم !
📝 امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد: روزى على بن الحسين (عليهما السلام) در حالى كه دو نفر از غلامانش او را همراهى مى كردند از منطقه اى عبور مى كردند، آن دلقك به سوى حضرت آمد و رداى مباركش را از پشت سرش ربود، دو خدمتكار حضرت او را دنبال كردند و ردا را از دستش گرفته به جانب حضرت آوردند و به دوش مباركش انداختند.
📝 حضرت در حالى كه خود را از چشم انداز آن دلقك پنهان مى داشتند و ديده از زمين برنمى گرفتند به دو خدمتكارش فرمودند: اين چه اتفاقى بود كه رخ داد ؟ گفتند: مردى دلقك است كه مردم مدينه را مى خنداند و از اين راه نان مى خورد ! امام فرمود: به او بگوييد واى بر تو ! براى خدا روزى است كه در آن روز ، بيكاران و بيعاران زيان مى كنند.
📎برگرفته از کتاب داستان های عبرت آموز اثر استاد حسین انصاریان
🕯🏴
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#حکایت
💠 حاجت غلام در حرم حضرت امام رضا(ع) روا شد
💬ابوالحسن محمّد بن عبداللّه هروى مى گويد:
🔹مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت امام رضا عليه السلام آمد، خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند.
🔸ارباب بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند، ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد، غلام سر از سجده برداشت و گفت: لبيك اى مولاى من!
🔹به غلام گفت: مى خواهى آزادت كنم؟ گفت: آرى، گفت: تو در راه خدا آزادى و فلان كنيز من هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا عليه السلام را هم به اين برنامه شاهد گرفتم.
🔸غلام گريست و به خدا و به حضرت رضا عليه السلام سوگند ياد كرد كه من در سجودم جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوى خدا برايم معلوم شد!
📎برگرفته از اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين نوشته استاد حسین انصاریان
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
#حکایت
💠 حفظ آبروى مسلمانان توسط امام حسن عسکری (علیه السلام)
📝 عصر حكومت طاغوتى متوكل (دهمین خلیفه عباسى) بود، او امام حسن عسكرى علیه السلام را به جرم دفاع از حق ، در شهر سامره به زندان افكنده بود، اتفاقا در آن سال بر اثر نیامدن باران ، قحطى و خشكسالى همه جا را فرا گرفته بود، زمین هاى كشاورزى خشك شده بود و دامها تلف شده بودند، مسلمانان سه روز پى در پى براى نماز استسقاء (طلب باران ) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد.
📝 ولى روز چهارم، جاثلیق (روحانى بزرگ مسیحی) به همراه مسیحیان بیرون رفتند و دعا كردند و در آن روز باران آمد.
📝 مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولى باران نیامد، همین موضوع باعث سرشكستكى مسلمین و آبروریزى شد، عده اى در حقانیت دین اسلام شك كردند، گفتگو و بگو مگو در این باره زیاد شد، و بنابراین بود كه روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان براى دعا بروند، اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران مى آمد، آبروى مسلمانان در نزد مسیحیان ، بیشتر مى رفت ، و شرمنده و خوار مى شدند.
📝 متوكل ، بیاد امام حسن عسكرى علیه السلام كه در زندان بود، افتاد دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند، متوكل به آن حضرت گفت : اى ابومحمد، دین جدت (اسلام) را دریاب.
📝 امام حسن عسكرى علیه السلام به همراه چند نفر از خدمتكاران نیز بیرون رفتند، آنگاه آن حضرت به یكى از غلامانش فرمود: «تو نیز به میان جمعیت مسیحیان برو، هنكامى كه جاثلیق براى دعا دستهایش را به سوى آسمان بلند كرد، خود را به كنار او برسان ، و در میان دو انگشت دست راستش ، چیزى هست ، آن را بگیر و بیاور».
📝 آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول كنار جاثلیق ایستاد و همین كه او دستهایش را به طرف آسمان براى دعا بلند كرد، غلام بى درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانى كه سیاه رنگ بود، برداشت ، آن روز مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا كردند، باران نیامد، و آسمان صاف و آفتابى شد. و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوكل از امام حسن عسكرى علیه السلام پرسید: این استخوان چیست ؟
📝 ایشان فرمودند: «این استخوان از قبر پیغمبرى برداشته شده است ، و هر گاه استخوان بدن پیامبرى آشكار گردد باران مى آید».
📝به این ترتیب در آن روز، آبروى از دست رفته مسلمین ، بجاى خود آمد، و عزت و سر بلندى اسلام در نزد مسیحیان ، حفظ گردید.
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
🗞 #حکایت
🔘 عاقبت شخص توبه کننده
🔸در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى و لهو و لعب گذرانده بود و براى آخرت آنچنان که باید، اندوختهاى آماده نکرده بود. خوبان و نیکان، پاکان و صالحان از او دورى جستند، در حلقه نیک نامان راه نداشت، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست، عرضه داشت:
🔹یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ.
🔸 پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند: او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟
💠جواب شنید: خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم💠
📎 برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
4_5956441391201519039.mp3
4.93M
▫️به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم...
#حکایت نجات یافتن معجزه وار مردم سامرا از مرض وبا با "ختم همگانی زیارت عاشورا" و هدیه کردن آن به مادر امام عصر علیه السلام.
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@darmahzareghoran
┗━━━🍂━━
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
📚#حکایت
همسر ملانصرالدين از او پرسيد: فردا چه مي كني؟گفت: اگر هوا آفتابي باشد به مزرعه مي روم و اگر باراني باشد به کوهستان مي روم و علوفه مي چينم.
⇇✨همسرش گفت: بگو ان شاءالله
ملا گفت: ان شاءالله ندارد فردا يا هوا آفتابيست يا باراني!!
از قضا فردا در ميان راه به راهزنان رسيد و اورا گرفتند و كتك زدند و هرچه داشت با خود بردند . ملا نه به مزرعه رسيد و نه به كوهستان رفت. به خانه برگشت و در زد. همسرش گفت: كيست؟
ملا گفت: ان شاءالله كه منم!
✨همیشه ان شاءلله بگویید
حتی در مورد قطعی ترین کار ها✨
✨خداوند در قران می فرماید:
«و لا تقولن لشی ء انی فاعل ذلک غدا* الا ان یشاء الله؛»
هرگز درباره چیزی نگو فردا چنین می کنم* مگر اینکه بگویی اگر خدا بخواهد»
🍃🍂
@Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
#حکایت
هنگامی که برادران یوسف می خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید. برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می خندی؟
یوسف گفت:
فراموش نمی کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم:
کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت. روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم...
خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او حتی بر برادرانم تکیه نکنم....
🍃🌺🍃
@Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
#حکایت
✍️گویند: شبی ابراهیم ادهم همۂ تاج و تخت و پادشاهیاش را برای رسیدن به خدا از دست داد و درویشی بیاباننشین شد. تابستانی روزی گرم به میدان شهر رفت تا او را شاید کسی برای لقمهای نان به کارگری برد. آنقدر گرسنگی بر تن خود داده بود که بسیار لاغر و نحیف شده بود و کسی او را برای کارگری هم نمیبرد. جوانی دلش به حال او سوخت او را با خود به مزرعهاش برد و بیل به دستش داد تا زمین را شخم زند، ابراهیم از فرط گرسنگی و ضعف زمین خورد ولی از خدای خود شرم کرد که لقمهای نان از او بخواهد. جوان گرسنگی او را چون دید، لقمهای نان به او داد و چون ابراهیم قوّت گرفت به سرعت کار کرد.
🌘نزدیک غروب، جوان دستمزد او حاضر کرد اما ابراهیم نگرفت و گفت: دستمزد من لقمهای نان بود که خوردم و تا دو روز مرا سرپا نگه میدارد. جوان گفت: با این حال نحیف در شگفتم در حسرت این باغ من نیستی؟
⁉️ابراهیم گفت: به یاد داری بیست سال پیش این باغ را چه کسی به تو هدیه داد؟ آن کس امیر لشگر من و تو سرباز او بودی و این باغ یکی از دهها هزار باغهای ابراهیم ادهم بود و من ابراهیم ادهم هستم.
🍃بدان! زمانی پادشاهی داشتم ولی خدا را نداشتم، هر چه سرزمین فتح میکردم سیر نمیشدم چون میدانستم برای من نیست و روزی کسی که مرا سرنگون میکند همۂ آنها را از من خواهد گرفت. نفسام هرگز سیر نمیشد. اکنون که همۂ باغ و ملک و تاج و تخت را رها کردهام و خدا را یافتهام، هر باغ و کوهی را که مینگرم آن را از آنِ خود میدانم.
💢بدان! هر کس خدا را داشته باشد هر چه خدا هم دارد از برایِ اوست و هر کس خدا را در زندگیاش ندارد، اگر دنیا را هم فتح کند سوزنی از آن، مال او نیست.
🍃🌺🍃
@Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
✨ #حکایت
❇️ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﻪ ﻗﺎﺑﻠﻤﻪ ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺭﻭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ
ﻭ ﺩﺭ آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺖ؛
1️⃣ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻫﻮﯾﺞ
2️⃣ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ
3️⃣ﻭ ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﯾﺨﺖ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺳﻪ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺩ
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ :
ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ ﻭ ﭼﺎﻟﺶﻫﺎ ﻭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛
ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﮑﺴﺎﻥﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛
🚼ﺑﻌﻀﯽﻣﺜﻞ ﻫﻮﯾﺠﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺳﺨﺖﻭ ﻣﺤﮑﻤﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭﺧﺮﻭﺵ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺷﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﺎﺯﻧﺪ.
♿️ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ اند ،
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻝ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﺭﻭﺗﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻞﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﻣﺎ :
ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺳﺨﺖ
ﻭﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ .
🚹ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﺎﺯﻧﺪ ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﺩﺍﺩﻩ ؛
ﻣﻌﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻃﻌﻢ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ،
ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺶ ﺣﯿﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ .
🤲الهی همیشه تو زندگیتون موفق، پیروز و تاثیرگزار باشید
#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
🌸⃟🕊🍁჻ᭂ࿐✰
🔺@Darmahzareghoran
❣الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
🔸نشسته بود بین راه برای گدایی.
پیرمردی از راه رسید.
قَسَمش داد کمکش کند.
پیرمرد گفت:
من چیزی در بساط ندارم.
اما چون قسمم دادی، دست خالی ردت نمیکنم.
از الان، من بردهی تو!
من را ببر بازار بردهفروشان.
مرا بفروش، پولش مال تو.
قبول کرد.
حضرت خضر را برد بازار تا بفروشد...
#حکایت
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت اول: سفری به عمق تاریخ 👇
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5773841612526326039.mp3
11.8M
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت اول: سفری به عمق تاریخ
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5776093412340009915.mp3
12.55M
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت دوم: رویایی سرنوشتساز
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت سوم: شاهزاده در لباس اسیری 👇
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5780738247671943035.mp3
13.77M
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت سوم: شاهزاده در لباس اسیری
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5782990047485627914.mp3
11.32M
🔸آخرین عروس، داستان زندگی حضرت نرجس سلام الله علیها.
🔘 قسمت آخر: رمز نجات
#حکایت
#حضرت_نرجس_سلام_الله_علیها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5895293696995231451.mp3
7.09M
▫️اللّهم عجّل لولیّک الفرج بعدد فضائل مولانا امیرالمومنین علیهالسلام
#حکایت زیبایی از #فضایل بی انتهای #مولای عوالم، حضرت #علی_بن_ابیطالب علیهماالسلام
#امیرالمومنین_علیه_السلام
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5958405368076832692.mp3
4.74M
▪️نابینایی که با دست خودش شفا گرفت!
📚مدینة المعاجز، ج۲، ص۷۴
#حکایت
#امیرالمومنین_علیه_السلام
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
🔘 #حکایت شنیدنی شفا یافتن یک خانم فرانسوی، از برکت زیارت اربعین
🎧 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید↶
https://eitaa.com/elteja_tales/518
#عمود_آخر
#اربعین_مهدوی
🔊 #برسد_دست_اربعینی_ها
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا♡)
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨👇
4_6032970007539880737.mp3
4.25M
🔘 #حکایت شنیدنی شفا یافتن یک خانم فرانسوی، از برکت زیارت اربعین
#عمود_آخر
#اربعین_مهدوی
🔊 #برسد_دست_اربعینی_ها
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5994293955888418812.mp3
4.79M
▪️#حکایت زیبایی از مقام "مرحوم دربندی" در بهشت از برکت گریه و بیقراری برای امام حسین علیهالسلام
📚 جرعهای از کرامات امام حسین علیهالسلام، ص۳۶.
#صباحا_و_مساء
#امام_حسین_علیه_السلام
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5769269589774963089.mp3
5.5M
🔘چرا به او میگویند کریم اهلبیت؟
▪️#حکایت بهتآوری از مهربانی #امام_مجتبی_علیه_السلام
عضویّت در قصّههای مَهدوی(اِلتجا)
@Elteja_tales
🍃
@Darmahzareghoran
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨
4_5960729997650957296.mp3
7.47M
▪️به یاد مادر
عنایت عجیب امام صادق علیهالسلام به بانویی که از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها یاد کرده بود.
📚 المزار الكبير، ص ۱۳۷.
#حکایت
#مسجد_سهله
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج
#دعایفرجفراموشنشود.
.