eitaa logo
در مسیر رشد
372 دنبال‌کننده
511 عکس
293 ویدیو
20 فایل
کانال رسمی ارتباطی گروه تبلیغی پژوهشی«فُلْکِ حَصین» فلک حصین مجموعه ای است از روحانیونی با سابقه تبلیغ و تدریس در دانشگاه،اردوهای جهادی، راهیان نور و دوره های تشکیلاتی و... جهت درخواست دعوت از اساتیدبه ادمین مراجعه فرمایید https://eitaa.com/admin4575
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 🔅بعد از ۶ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما ! ✍️ بچه‌های تفحص دنبال ۳شهید بودند که بعد از یک هفته جستجو آنها را پیدا کردیم؛ به پدر و مادرهایشان اطلاع داده بودند که فرزندانشان شناسایی شده‌اند. مادری آمده بود و طوری ناله می‌زد که تا به حال در عمر ۴۶ ساله‌ام ندیده بودم؛ دخترش می‌گفت «مادرم از ۲۵سال است که حالش همین طور است»؛ ناگهان رفت داخل اتاق، مقابل ۳شهید ایستاد؛ گفتم «با ایشان کاری نداشته باشید» تا رفتم دوربین بیاورم؛ این مادر، یکی از شهدا را بغل کرد و دوید سمت مسجد؛ به بچه‌ها گفتم «بگذارید ببرد». 🔸هنوز هویت۳ شهید شناسایی نشده بود شروع کرد با او به صحبت کردن؛ دلتنگی‌های ۲۵ساله‌اش را به او گفت؛ از تنهایی‌های خودش؛ از اینکه پدرش فوت کرده؛ خواهر و برادرانش ازدواج کرده اند و از اینکه چه سختی‌هایی که نکشیدند و اینکه که شما را به ما می‌خواستند، بفروشند به یک میلیون و دو میلیون تومان. می‌آمدند به ما می‌گفتند ماشین می‌خواهید، خانه می‌خواهید یا زمین. 💬 این مادر بعد از ۶ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما... به او گفتم «مادر چطوری فهمیدید، این بچه شماست؟» او گفت «همان موقعی که رفتم و در را باز کردم، دیدم پسرم در مقابلم با همان چهره ۲۵سال پیش که به منطقه فرستادمش، با همان تیپ، با همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت مادر منتظرت بودم». ▪️صبح روز بعد، وقت نماز مادر به رحمت خدا رفت؛ زمانی که ما بعد از فوت مادرش رفتیم شناسایی را انجام دادیم. پلاکش را در قفسه سینه‌اش پیدا کردیم و تا اطلاعات را وارد رایانه کردیم دیدیم مادر درست گفته بود!!!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 وقتی مادر پا به قتلگاه فرزند می گذارد... 🎤روایت جانسوز سید حسین آقامیری از قتلگاه فکه @darmasirroshd
ازدل خاک فکه،شهيدي يافتند ,در جيب لباسش برگه اي بود: «بسمه تعالي.جنگ بالاگرفته است. مجالي براي هيچ وصيتي نيست. تاهنوزچندقطره خوني دربدن دارم،حديثي ازامام پنجم مينويسم: «بتوخيانت ميکنند،تومکن. توراتکذيب ميکنند،آرام باش. توراميستايند، فريب مخور. تورانکوهش ميکنند، شکوه مکن. مردم شهر ازتوبدميگويند،اندوهگين مشو. همه مردم تورانيک ميخوانند، مسرورمباش آنگاه ازماخواهي بود»… ديگر نايي دربدن ندارم 🔶؛خداحافظ دنیا 🔶"یازهرا @darmasirroshd
🌹 مگر عشق را جز در هجرت و فرقت وغربت می توان آموخت؟! عاشقان عاشق بلایند!!! (شهید سید مرتضی آوینی) @darmasirroshd
روایتگری فکه-ترابیان .mp3
5.67M
🎧 روایت حجت الاسلام ترابیان از فکه و کانال کمیل ⬅️همراه با صوت اذان و مداحی شهید ابراهیم هادی 🌴این پادکست رو فقط تو خلوتت گوش بده @darmasirroshd
قبل از رسیدن به گودال قتلگاه فکه باید از یادمان و محل شهادت سید مرتضی آوینی عبور کرد و صد افسوس که اکثر کاروان ها با غفلت تمام از کنار مقتل آوینی عبور می کنند بدون اینکه از آوینی بشنوند و راه تا خدا رفتن را بیاموزند. مقتل شهید آوینی، فقط محل شهادت او نیست بلکه نماد یک تفکر و اندیشه متعالی و سبک زندگی ذیل نظام ولی حق جامعه است. در مقتل آوینی باید از خصوصیت بارز آوینی سخن گفت و درس آموخت، خصوصیتی که پای رهبر انقلاب را به تشییع پیکر او در خیابان های تهران باز کرد. آوینی پیش از انقلاب،متفکری کاملا غرب زده به حساب می آمد؛کسی که معماری و هنر خوانده است و ظاهر روشن فکری دارد، سبک زندگی روشن فکری غربی دارد،علاقه ای هم به اسلام و انقلاب ندارد. قبل از انقلاب مرتضی آوینی چنین آدمی است. خودش می گوید که بعد از انقلاب شروع می کند به بازخوانی فضایی که در آن حضور داشته است.اگر نیهلیسیم و پوچ گرایی را در مقاله《آخرین دوران رنج》نقد می کند،دارد خودش را نقد می کند.چون خودش فی الواقع نیهیلیست بوده و آن فضا را درک کرده است. او ده سال را در این فضا سپری کرد و پس از آن در صدد نقد این دوره برآمد. خصوصیت بارز آوینی این بود که از راه طی شده بازگشته بود و به حکم کریمه 《و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله》؛اول به طاغوت کافر شد و سپس به امام ایمان آورد. بر خلاف خیلی که میان ایمان به خدا و ایمان به طاغوت جمع کرده اند! انقلابی است ولی از آمریکا نفرت ندارد. برخی گمان می کنند که آوینی سال 72در فکه تمام شده است! این طور نیست.آوینی مزیتی داشت که سبب شد بسیاری بعد از او تحت تاثیرش باشند؛اما با کمال تاسف باید اقرار کنیم که جنبه هنری و سینمایی و رسانه ای آوینی حجابی بر اندیشه او شده است. آوینی در مسائلی که امروز با آن درگیریم؛در حوزه فرهنگ،اقتصاد، انسان شناسی،سینما و رسانه و.... مثل پارتیزان ها نیروی واکنش سریع بود و سریعا به تحولاتی که اطراف او را گرفته بود،واکنش نشان می داد،که اکثر این مباحث در کتاب《توسعه و مبانی تمدن غرب》از او به یادگار مانده است. @darmasirroshd
❇️ اولین کتابی که سیره و زندگی شهدا رو خوندم کتاب سلام بر ابراهیم بود چه قدر مجذوب رفتار شهید شده بودم...ایمانشون،رفتارشون همشون من رو مشتاق کرده بود که سفر پیششون برم . . . . از چی بگم؟،از اینکه شهدا زنده ان،یا اینکه همیشه حواسشون به ماها هست صدای یکی از بچه ها می اومد که تو اتوبوس میگفت رفقا میخوایم بریم کانال کمیل دل تو دلم نبود من کجا؟کانال کمیل کجا؟ سریع وسایلم رو جمع کردم تا زودتر برسم انگار رو هوا معلق بودم و چیزی متوجه نمیشدم فقط میخواستم خودمو برسونم نردیک و نزدیک تر میشدیم قلبم با شدت زیادی کوبیده میشد به سینم لحظه رسیدن به یار عجب حال و هوایی دارد... باورم نمیشد دارم رو خاکی راه میرم، که شهید هادی روی این خاکا راه رفته تو هوایی نفس میکشم که شهید نفس کشیده اشک امونم رو بریده بود تمام دردهامو تو قلبم نگه داشتم تا بتونم اخر سالی به اقا ابراهیم بگم تا قلبم یه کم سبک تر شه...گفتم گفتم گفتم تا روحم آروم گرفت پاشدم دو رکعت نماز خوندم به نیت تمام رفقایی که التماس دعا گفتن عهدمو محکم تر بستم قولامو جدی تر گفتم با کوله باری از گناه اومده بودم اما دعوتم کرده بود آخ شهدا گاهی نگاهی به این دل پر گناه ما... ✍
تو سرمای کردستان... تو دل کوه... ابراهیم ول کن نبود... هر چقدر بهش اصرار کردیم انگار نه انگار... رفتم جلوشو گرفتم و گفتم: +ابراهیم! بیخیال نمیشی؟ این عراقیه! مجروحم که هست راه نمیتونه بره... چجوری اینو ببریم از کوه پایین؟ ولش کن بیا بریم... ابراهیم یه لبخندی زد و: -میندازیم رو کولمون برادر... من این بنده خدا رو اینجا تنها نمیذارم... *حاجی ولمون کن ما خودمون کلی وسیله داریم زورمون نمیرسه اینو بلندش کنیم دیگه... این تا مقر زنده نمیمونه... کلی راه داریم تا مقر... یه تیر خلاصی بزن راحتش کن... -عزیز دل برادر... من این بدنو ساختم واسه همین موقع ها دیگه خودم میارمش پایین برین کنار یاااا علــــی... ابراهیم یه یاعلی گفت و مجروح عراقی رو انداخت رو کولش و راه افتاد... بعضی از بچه ها میگفتن ابراهیم دیوونس چرا الکی خودشو خسته میکنه ... اما خلاصه راه افتادیم... اون شب تا صبح تو راه بودیم و نزدیک صبح رسیدیم به مقر... عراقیه هم زنده موند و رسید به درمانگاه... اون روزا گذشت ... بعدا شنیدیم اون عراقیه توبه کرده و رفته تو گردان توابین... یه روز هم خبر شهادتشو یکی از اون بچه ها( که اون شب میگفت: ابراهیم دیوونس) بهم رسوند... اره رفیق... چند بار مسیر زندگی یکیو عوض کردی؟ چنتا دل رو تونستی امام حسینی کنی؟ شهیدانه زیستن یعنی زندگی مثل ... این یه قضیه از هزاران اتفاق زندگیشه... و ابراهیم یکی از هزاران شهید انقلاب... میدونم سخته... ولی میشه ... @darmasirroshd
ابراهیم هادی-تاجیک.mp3
2.31M
🎧روایت برادر جواد تاجیک از عنایت شهید ابراهیم هادی به یک جوان ⬅️ واقعه ای که دو سال پیش اتفاق افتاد. @darmasirroshd
...در مقابل یک شهید ایستاده ای...! @darmasirroshd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 بشنو... برای تو نوشته است... برای تو که الان کنج اتاقت، گوشه خانه ات ، ماتم گرفته ای و به خراب شدن تعطیلات عیدت بخاطر ... و به نزدیک شدن مرگت فکر می‌کنی... می‌شنوی...؟ ✍...عطش همه را هلاک کرده است... @darmasirroshd