eitaa logo
دارالاحکام
243 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
208 فایل
برای ارتباط با ادمین کانال به آیدی زیر مراجعه کنید @ahkamrooz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جوابی داد عالی بود 😅🤣🤣🤣 「 🔎」 ┌─┈┈┈┈┈┈┈┈┈╼ س۱۵۲.اگر معاینه و درمان منوط به نظر و لمسِ حرام باشد، جایز نیست زن به پزشک مرد مراجعه کنند، مگر در صورتی که مراجعه به پزشک زن حاذق و متخصّص غیرممکن و یا خیلی سخت باشد.[احکام پزشکی] └─┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈⦾ •┈┈••✾✾••┈┈• https://eitaa.com/abasaleh313EAr 🍀✨🍀✨🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 شیوۀ نماز خواندن معذور 💠 سؤال: شخص معذوری که می توانسته بر روی میز سجده کند اما از روی جهل، مهر را با دست بلند می کرده و به پیشانی می گذاشته است؛ آیا نمازهایی که به این نحو خوانده را باید قضا کند؟ ✅ پاسخ: این کار صدق سجده نمی کند؛ لذا باید نمازها را قضا کند. https://eitaa.com/abasaleh313EAr 🍀✨🍀✨🍀
14.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📻 ❓ آیا رضایت همسر اول برای ازدواج دوم واجب است؟ ✔️ حجت‌الاسلام طباطبایی نماینده پاسخ می‌دهند. https://eitaa.com/abasaleh313EAr 🍀✨🍀✨🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶امام موسی صدر رحمة الله علیه : ✍ من حسینیه را حسینه نمی دانم مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با فارغ التحصیل کند https://eitaa.com/abasaleh313EAr •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستان کوتاه💐💐💐 نصف دو برادر، با هم در مزرعه‌ی خانوادگی کار می‌کردند. یکی از آنها، ازدواج کرده بود و خانواده‌ی بزرگی داشت و دیگری، مجرد بود. شب که می‌شد، دو برادر، همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می‌کردند. یک روز، برادر مجرد، با خودش فکر کرد و گفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم؛ ولی او، خانواده‌ی بزرگی را اداره می‌کند. بنابراین، شب که شد، یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه، به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال، برادری که ازدواج کرده بود، با خودش فکر کرد و گفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته‌ام؛ ولی او، هنوز ازدواج نکرده و باید آینده‌اش تامین شود. بنابراین، شب که شد، یک کیسه پر از گندم برداشت و مخفیانه، به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سالها گذشت و هر دو برادر، متحیر بودند که چرا ذخیره‌ی گندمشان، همیشه با یکدیگر مساوی است؟ تا آن که در یک شب تاریک، دو برادر، در راه انبارها، به یکدیگر برخوردند. آنها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند، کیسه‌هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند. هزار داستان، ج ۲، ص ۱۷۰. https://eitaa.com/abasaleh313EAr 🍀✨🍀✨🍀