eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
734 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
11 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
⚘سید ³¹³⚘: ‍ ♦️♦️♦️♦️♦️ ⭕️ اکثر ایمانها، آلوده به شرک است ✍ ، درجات مختلف دارد، و ایمانِ خالص که هیچگونه شرکی در آن نباشد، کم است. قرآن می‌فرماید: 📖 وَ مَا یُؤْمِنُ أَكْثرَُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ (یوسف/۱۰۶) 👈 اکثر آنها كه ایمان مى‌‏آورند، ایمانشان آمیخته با شرك است، و مشرک هستند. 👈 البته منظور از در این آیه، شرکِ خفی است نه شرکِ آشکار. یعنی شخص، افراد دیگری غیر از خدا را در عالم کاره‌ای بداند. 👈 همه کارها فقط به دست خداست، و غیر از خدا همه وسیله هستند. اگر کسی غیر از این فکر کند، این شرک است. 🔹 امام رضا (ع) فرمودند: "شرک در این آیه به معنای کفر و بت پرستی نیست، بلکه منظور توجّه به غیر خداوند است." 🔹 مالک بن عطیه می‌گوید از امام صادق (ع) پرسیدم، منظور از شرکِ اکثریت مومنین که در این آیه آمده است چیست؟ 🔹 امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان می‌گوید: ❌ «اگر فلانى نبود من نابود می‌شدم»، ❌ «اگر فلان كس نبود من به فلان ناراحتى مبتلا مى‏‌شدم»، ❌ «اگر فلانى نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین می‌رفتند». او با این اندیشه، اشخاص را موثر در زندگى خود مى‌‏بیند، و براى خدا در رازقیت و در تاثیر، شریك قرار می‌دهد. 🔹 عرض كردم: این چنین بگوید چطور؟ «اگر خداوند به وسیله فلانى بر من لطف و منّت نمی‌گذاشت، من نابود مى‏‌شدم» آیا باز هم اشكالى دارد؟ 🔹 حضرت فرمود: اگر اینگونه بگوید مانعى ندارد. https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 📚نمرود و پشه نمرود همچنان با مرکب و ، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد. خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای ، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت: اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از و و و ، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد. نمرود خیره سر این نصایح را به باد گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم. فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن. نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است. ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند. در حالی که نمرود و نمرودیان، سر کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند. شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست... در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد. 📚 منبع : حیوه القلوب، ج 1 ص 175 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز خُمسی ندارند! 👷‍♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی 😔 پس از خواندن این داستان از خودم کشیدم! ✍حجت الاسلام حدائق یک شب در دفتر (ص) بودم. یک آقای وارد مسجد شد. یک پای این بنده‌ی خدا لنگ می‌زد و روی زمین می‌کشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمی‌توانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک می‌خواهد. دفتر هم شلوغ بود. 🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است. 🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر می‌آیم و می‌خواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید. 🔻حدود یک ساعت و خرده‌ای نشست تا دفتر شد. نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند می‌‎شد و دوباره می‌نشست و همین‌طور ادامه داد. قیافه هم، قیافه‌ی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت: 🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم. 🔻هفت فرد تحت تکفل من است (این‌ها را که می‌گفت، من فکر کردم از من می‌خواهد). 🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کرده‌ایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده، 🔻در جنگ با تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمه‌فلج» شده است. 🔻آمده‌ام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف. 🔻 کاری که از من برمی‌آید بساط‌فروشی و است. 🔻یک مقدار وسایل می‌آورم و مردم هم می‌خرند و از درآمد و عواید این‌ها برای خانواده در مزارشریف می‌فرستم. (تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، از ما می‌خواهد). 🔹گفت: من آمده‌ام حساب خمسم را بکنم. تا این را گفت، من تعجب کردم. 🔻آی شیرازی‌ها! آی ایرانی‌ها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را سر صراط بیاورند، باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمه‌فلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله! 🔸گفتم: شما چه داری؟ 🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست. یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و .... (همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش می‌کنم. 170 هزار تومان وسایل زندگی‌ام است و 180هزار تومان سرمایه‌ام هست و روی هم 350 هزار تومان. 🔸گفتم: این وسایل‌های زندگی‌ات را که نمی‌خواهد حساب کنی، فقط سرمایه‌ات را حساب می‌کنیم. 🔹 گفت: نه! را حساب کنید. من تا حالا نمی‌دادم، از الآن می‌خواهم همه را حساب کنید و بشوم! 🔸گفتم: شما می‌شود 70هزار تومان. دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگری‌ای که پوشیده بود (الله اکبر)، 70 هزار تومان پول‌های دسته‌کرده را روی میز گذاشت. 🔸گفتم: این‌ها از پول‌های سرمایه‌ات هست؟ 🔹گفت: بله. 🔻گاهی اوقات می‌گوییم: «خدا» ولی، «خدا» را به اندازه‌ی هم قبول نداریم (در عمل). رو به قبله می‌ایستیم ولی بعضی‌هایمان، شعار می‌دهیم. 🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگی‌ات را می‌خواهی چه کار کنی؟ 🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره می‌کردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد می‌دهد. (معرفت را ببینید!) 🔸گفتم: دست به دست می‌کنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز. 🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟ 🔻یاد مرگ، جلوی را می‌گیرد. 🔻چرا بعضی، با این‌که ندارد، ولی دریایی دارند و دل را به دریا می‌زنند؟ 🟢 چون با خدا هستند. پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود: « خمس مالتان را بدهید تا رزق شما شود، 🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده، آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)  🔺نپرداختن خمس، در کنار👇 و نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است. 💚امام صادق علیه السلام فرمود: «اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»، سپس فرمود:« امّا خوردن مال همان حقّ ما است که از ما و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)  ❤️ امام زمان علیه السلام فرمود: «لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً» خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم» مال ما را بشمارد! 🔰و در روایت دیگر فرمود: ما این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه» (وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)  💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: « مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛ و آنان ناپاک شده و سبب آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷) 📚 پایگاه الشیعه 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂