⚘سید ³¹³⚘:
♦️♦️♦️♦️♦️
⭕️ اکثر ایمانها، آلوده به شرک است
✍ #ایمان، درجات مختلف دارد، و ایمانِ خالص که هیچگونه شرکی در آن نباشد، کم است. قرآن میفرماید:
📖 وَ مَا یُؤْمِنُ أَكْثرَُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ (یوسف/۱۰۶)
👈 اکثر آنها كه ایمان مىآورند، ایمانشان آمیخته با شرك است، و مشرک هستند.
👈 البته منظور از #شرک در این آیه، شرکِ خفی است نه شرکِ آشکار. یعنی شخص، افراد دیگری غیر از خدا را در عالم کارهای بداند.
👈 همه کارها فقط به دست خداست، و غیر از خدا همه وسیله هستند. اگر کسی غیر از این فکر کند، این شرک است.
🔹 امام رضا (ع) فرمودند:
"شرک در این آیه به معنای کفر و بت پرستی نیست، بلکه منظور توجّه به غیر خداوند است."
#اصطلاحات_غلط
🔹 مالک بن عطیه میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم، منظور از شرکِ اکثریت مومنین که در این آیه آمده است چیست؟
🔹 امام فرمودند: مقصود مثل این حرفهایی است که گاهی انسان میگوید:
❌ «اگر فلانى نبود من نابود میشدم»،
❌ «اگر فلان كس نبود من به فلان ناراحتى مبتلا مىشدم»،
❌ «اگر فلانى نبود خاندان من، اهل و عیالم از بین میرفتند».
او با این اندیشه، اشخاص را موثر در زندگى خود مىبیند، و براى خدا در رازقیت و در تاثیر، شریك قرار میدهد.
🔹 عرض كردم: این چنین بگوید چطور؟
«اگر خداوند به وسیله فلانى بر من لطف و منّت نمیگذاشت، من نابود مىشدم»
آیا باز هم اشكالى دارد؟
🔹 حضرت فرمود: اگر اینگونه بگوید مانعى ندارد.
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
📚نمرود و پشه
نمرود همچنان با مرکب #سلطنت و #غرور، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار #حجت را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد.
خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای #نصیحت، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت:
اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای #ابراهیم علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از #ظلم و #ستم و #شرک و #استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد.
نمرود خیره سر این نصایح را به باد #مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای #نیروی_نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای #سپاه هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.
فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.
نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است.
ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند.
در حالی که نمرود و نمرودیان، سر #مست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند.
شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی #قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و #وحشت زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست...
در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و #توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد.
📚 منبع : حیوه القلوب، ج 1 ص 175
#تکبر
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🔴 قابل توجه دوستانی که هنوز #سال خُمسی ندارند!
👷♂کارگر افغانی و اهل حساب و کتاب خمسی
😔 پس از خواندن این داستان از خودم #خجالت کشیدم!
✍حجت الاسلام حدائق
یک شب در دفتر #مسجدالنبی(ص) بودم.
یک آقای #افغانی وارد مسجد شد. یک پای این بندهی خدا لنگ میزد و روی زمین میکشید. آمد و روی صندلی نشست. روی صندلی هم که نشست، یکطرفه نشسته بود یعنی نمیتوانست درست بنشیند. در ذهن من آمد که این آقا، یک #کمکی میخواهد. دفتر هم شلوغ بود.
🔸اشاره به او کردم که شما اول بیایید تا به کار شما رسیدگی کنم، چون ظاهراً، نشستن برای شما سخت است.
🔹گفت: اگر اجازه بدهید، من آخرین نفر میآیم و میخواهم کسی در دفتر نباشد. گفتم: هر جور مایل هستید.
🔻حدود یک ساعت و خردهای نشست تا دفتر #خلوت شد.
نشستن هم برایش زحمت بود یعنی بعد از یک مدت، بلند میشد و دوباره مینشست و همینطور ادامه داد. قیافه هم، قیافهی کارگری و خیلی هم ساده بود. همه که رفتند، نوبت به این آقا رسید،آمد و گفت:
🔹من اهل مزارشریف افغانستان هستم. پدر و مادر پیری دارم که در افغانستان هستند. همسر و چهار فرزند هم دارم.
🔻هفت فرد تحت تکفل من است (اینها را که میگفت، من فکر کردم از من #کمکی میخواهد).
🔹گفت: دروازه اصفهان با چند نفر، یک اتاقی را کرایه کردهایم و محل خوابمان آنجاست. پای من هم که آسیب دیده،
🔻در جنگ با #روسها تیر به نخاع من اصابت کرده و نخاع من آسیب دیده و پای من «نیمهفلج» شده است.
🔻آمدهام اینجا کار کنم و هفت سر عائله دارم در مزارشریف.
🔻 کاری که از من برمیآید بساطفروشی و #دستفروشی است.
🔻یک مقدار وسایل میآورم و مردم هم میخرند و از درآمد و عواید اینها برای خانواده در مزارشریف میفرستم.
(تا اینجا، احتمال من این بود که این بنده خدا، #کمکی از ما میخواهد).
🔹گفت: من آمدهام حساب خمسم را بکنم.
تا این را گفت، من تعجب کردم.
🔻آی شیرازیها! آی ایرانیها! خدا شاهد است که اگر این کارگر افغانی را
سر #پل صراط بیاورند،
باید سر پایین بیندازیم؛ آدمِ نیمهفلج، آدمِ غریب، هفت سر عائله!
🔸گفتم: شما چه داری؟
🔹گفت: کلّ زندگی من در شیراز، 350هزار تومان هست.
یک تشک، بالش، پتو و چهار تا ظرف، یک قابلمه، دو تا لیوان و ....
(همه را حساب کرد) و حدود تقریباً 180هزار تومان پول دارم که با این پول، جنس خرید و فروش میکنم.
170 هزار تومان وسایل زندگیام است و 180هزار تومان سرمایهام هست و روی هم 350 هزار تومان.
🔸گفتم: این وسایلهای زندگیات را که نمیخواهد حساب کنی،
فقط سرمایهات را حساب میکنیم.
🔹 گفت: نه! #همه را حساب کنید. من تا حالا #خمس نمیدادم،
از الآن میخواهم همه را حساب کنید و #پاک بشوم!
🔸گفتم: #خمس شما میشود 70هزار تومان.
دیدم دست کرد در جیب شلوار کارگریای که پوشیده بود (الله اکبر)،
70 هزار تومان پولهای دستهکرده را روی میز گذاشت.
🔸گفتم: اینها از پولهای سرمایهات هست؟
🔹گفت: بله.
🔻گاهی اوقات میگوییم: «خدا» ولی،
«خدا» را به اندازهی #پولمان هم قبول نداریم (در عمل).
رو به قبله میایستیم ولی بعضیهایمان، شعار میدهیم.
🔸گفتم: آقای عزیز! گذران زندگیات را میخواهی چه کار کنی؟
🔹گفت: مگر خدا ندارد که بدهد؟ مگر تا حالا خودم این هفت عائله را اداره میکردم که از این به بعد، نتوانم؟ همه را خدا دارد #روزی میدهد.
(معرفت را ببینید!)
🔸گفتم: دست به دست میکنم و خُرده خُرده خمست را بپرداز.
🔹گفت: از کجا معلوم زنده بمانم و بتوانم بپردازم؟
🔻یاد مرگ، جلوی #غفلت را میگیرد.
🔻چرا بعضی، با اینکه #چیزی ندارد، ولی #همّت دریایی دارند و دل را به دریا میزنند؟
🟢 چون با خدا هستند.
پ ن:❤️امام کاظم علیه السلام فرمود:
« خمس مالتان را بدهید تا رزق شما #حلال شود،
🔺سپس فرمود: این کلام سختى است که جز افراد با ایمانِ امتحان شده،
#تحمّل آن را ندارند.»(وسایل،ج۹،ص۴۸۴)
🔺نپرداختن خمس، در کنار👇
#شرک و #قتل نفس، از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده است.
💚امام صادق علیه السلام فرمود:
«اکبر الکبائر سبع: الشرک والقتل واکل اموال الیتامى و عقوق الوالدین و قذف المحصنات و الفرار من الزحف وانکار ما انزل اللّه»،
سپس فرمود:« امّا خوردن مال #یتیمان همان حقّ ما است که از ما #ربوده و خوردند.»(وسایل،ج۹،ص۵۳۶)
❤️ امام زمان علیه السلام فرمود:
«لعنه اللّه والملائکه والناس اجمعین على مَن استحلّ من مالنا درهماً»
#لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر کسى که «یک درهم»
مال ما را #حلال بشمارد!
🔰و در روایت دیگر فرمود:
ما #دشمن این گونه افراد هستیم. «و نحن خصمائه»
(وسایل،ج۹،ص۵۴۰و۵۴۱)
💚امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« مردم بخاطر اینکه «حقّ ما» را نمى دهند؛
#غذا و #آمیزش آنان ناپاک شده و سبب #هلاکت آنان مى شود.(وافی،،ج۱۹،ص۳۳۷)
📚 پایگاه الشیعه
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂