eitaa logo
درونیـ ـات...🌱
221 دنبال‌کننده
473 عکس
22 ویدیو
0 فایل
• نمی‌دانم، اطلاعی ندارم! • @F_Tohidy
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 چون فرزندان اسماعیل بسیار شدند و ایشان را در مکه جای نبود،چند قوم از ایشان از مکّه رحلت کردند و برفتند و جای دیگر مُقام گرفتند. و هر قومی که از ایشان می‌رفتند سنگی از حَرَم با خود می‌بردند و آن جایگاه که مُقام می‌کردند آن سنگ ها می‌نهادند و آن را می‌پرستیدند و به جای خانهٔ کعبه آن را طواف می‌کردند. چون آن قوم‌ها درگذشتند،فرزندانِ ایشان را زیادت مبالغت می‌کردند و آن سنگ‌ها را به جای کعبه همی‌پرستیدند. و بعد از مدّتی دیگر، زیادت تر از آن مُبالغه نمودند و بدعت های دیگر به دست آوردند و بدان سنگ‌ها که پدرانِ ایشان از مکه آورده بودند اِختِصار نمی‌کردند و هرکسی، چنان که او را خوش آمدی، سنگی از صحرا برگرفتی و آن را پرستیدی. و بعد از آن، تَغَیُّرها و تبدیل‌ها زیادت از آن به دست آوردند و دینِ اسماعیل را به کلی منسوخ کردند و باطل. | قاف | .
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲🏻🌿 خدایا! چنین مباد که در بهار، طبیعت بی جان، جامهٔ نو بپوشاند و ما مدعیان جان، همچنان در رفتار کهنهٔ خویش بمانیم [سیدمهدی شجاعی] @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻 _نوشتن سخته؟ نه همیشه ولی بعضی اوقات مثل پهن کردن روح روی تخت کالبدشکافی میمونه. مثل جدا کردنِ رنگ های قاطی شده‌ی خمیربازی، تشخیص احساساتی که سفت همو بغل کردن. مثل واضح کردن یک تصویر تار. و این گاهی درد داره. @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🤲🏻 خدایا! به یأس بگو رهایمان کند، به خستگی بگو که دست از سرمان بردارد و به شیطان بگو که ما از آن توایم، امید نبندد. [سیدمهدی شجاعی] @daroniyat
Javad-Zabihi-Dua-Mojir.mp3
زمان: حجم: 12.2M
خودم هروقت دلم می‌گیره 🌱«دعای مجیر»🌱 رو گوش می‌دم. این هم هدیهٔ من به شما. موقع گردش مجازی، پیاده‌روی و... خیلی عالیه. @masture
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
. رواق اردو زبان‌ها بوی‌ حمام می‌دهد،هوایش دم دارد،خیلی که شلوغ شود تند و تیز‌ تر می‌شود،گاهی هم میزبان عروس و داماد‌هاست ، بله‌های غرقِ حیا ریخته بر تار و پود فرش هاش هربار نمی‌دانم چه می‌شود که می‌آیم این رواق، شده جای دوست‌داشتنی‌ام. کیف می‌کنم از رنگ و لعاب لباس ها،«ه» و «ر» های غلیظ‌، عطر ادویه و نگاه ‌های پر حرف. بعد از نماز آقایی شبیه گاندی پشت‌میکروفن می‌رود، مداحشان هست اسمی را می‌آورد که تمام حسگرهایم به آن حساسند : عباس فیلم می‌گیرم،مداح بعدی می‌خواند، کلماتش خوش‌آهنگ است ،تار دل را‌ می‌لرزاند. چندتایی عکس بدون چهره می‌گیرم، می‌نشینم جلوی یکی‌شان صورتش مچاله و اخموست، با سوالی‌ترین حالت ممکن می‌گویم : پیکچر؟ «ر» را پر تشدید می‌گویم مثل خودشان،گوشی را از دستم می‌کشد بیرون تا از من عکس بگیرد _نو نو، می از یو تند تند به سمتش اشاره می‌کنم، متوجه که می‌شود صورتش باز می‌شود، تمام رخ می‌چرخد سمتم و می‌خندد، چشم‌های ریزش بیشتر. حواس بقیه شان جمع عکاسی‌ام می‌شود من هم خوشم آمده می‌روم سراغ نفر بعدی هنوز پ پیکچر را نگفتم انگشتش را در هوا تکان می‌دهد: _نِهی نِهی گوشی را غلاف می‌کنم _اوکی بغل دستی‌اش یکی می‌زند تخت کله‌‌ی سوژه و اشاره می‌کند که بیا از من بگیر ،از رنج ته چشم‌هاش می‌گیرم _تنکیو زل می‌شوم به پیچ و تابِ طرحِ رنگ رنگِ شالِ زنی _پیکچر؟ نگاهم می‌کند _یو وری بیوتیفول خون می‌دود به لپ‌هایش،پر شال را می‌کشد به صورت و ریز ریز می‌خندد نگاه منتظرم را که می‌بیند رضایت می‌دهد،گونه هاش رنگ دارد هنوز. من را به هم نشان می‌دهند و حرف می‌زنند،دارم مجلس را بهم می‌زنم پا تند می‌کنم و می‌روم سر‌جایم کنارم زنی نشسته،چادرش دشت گل های قرمز‌ است، نگاهامان هی گره می‌خورد بهم، گوشی را بالا می‌‌آورم _پیکچر؟ سر تکان می‌دهد،از نیم رخ و نگین بینی‌اش می‌گیرم می‌خواهد عکس ها‌را ببیند،نشانش می‌دهم،بی هوا می‌پرسد _کن یو‌ اسپیک انگلیش؟ از دهنم می‌پرد: _قلیل خنده می‌آید پس لب‌هام،می‌خورمش متعجب نگاهم می‌کند،هرچه فکر می‌کنم معادلِ کَم یادم نمی‌آید ،انگشت شصت و اشاره ام را به هم نزدیک می‌کنم می‌پرسد: ایرانی؟؟ _نعم دیگر می‌ترکم از خنده،مغزم رگ به رگ شده دست به دامان مترجم گوگل می‌شوم و در حد گپ چند کلمه‌ای کمکم می‌کند موقع رفتن برایش می‌نویسم : (برایم دعا کن) سایت ترجمه می‌کند : (میرے لئے دعا کرنا) لب‌هاش هلال می‌شود و چشم ها را به هم فشار می‌دهد. @daroniyat