eitaa logo
درونیـ ـات...🌱
221 دنبال‌کننده
473 عکس
22 ویدیو
0 فایل
• نمی‌دانم، اطلاعی ندارم! • @F_Tohidy
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 امام حسن (علیه السلام) چون به مسجد می‌رفت وقتی که نزد در می‌رسید سر را به سوی آسمان بلند می‌کرد و می‌گفت: «إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ، يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي‏ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم» پروردگارا مهمان تو، جلو در خانه ات ايستاده است. اى نيكوكار، بنده تباه كار و بدرفتار به درگاهت شتافته، از زشتی‌هايى كه مرتكب شده به خاطر زيبايی‌هايى كه در نزد توست، درگذر وببخش، اى بخشنده كريم. [منتهی الآمال] @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از [نگاه ِ تو]
‌ ‌ ‌قم که بودیم سر و ته‌مان را می‌زدند حرم بودیم. دنبال بهانه می‌گشتیم که بپریم توی سرویس‌های دانشگاه و بیست دقیقه بعدش توی رواق‌های حرم بنشینیم دور هم و گپ بزنیم، بخندیم، گریه کنیم، درس بخوانیم، غر بزنیم، برنامه بریزیم، سبک بشویم و برگردیم خوابگاه. ‌ ‌ ‌توی سفر یک روز و نیمه‌ام به مشهد، یاد گعده‌های قم افتادم. دلم لک زده بود که توی رواق‌های حرم با یک رفیق بنشینم و گپ بزنم. آرزویم خیلی زود برآورده شد. فاطمه آمد. البته آن موقع فاطمه نبود؛ فقط خانم توحیدی‌ خالی بود. یکی از رفقای مجازی مبنا که به برکت حلقه‌های کتابخوانی و برگزاری ماراتن‌، چندباری چند جمله‌ای بینمان رد و بدل شده بود. ندیده دوستش داشتم. وقتی دیدمش، برایم دوست‌داشتنی‌تر شد. با فرشته‌ کوچولوهایش، علی و حسنا آمد. برایم کتاب صراط را هم هدیه آورده بود. توی رواق کتاب یکساعت گپ زدیم و از دل آن گپ و گفت، یک ایده قشنگ درآمد که قرار است به لطف امام رضا و کرامت امام حسن، همین روزها استارت بخورد ان‌شاءالله.‌‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌@F_Tohidy@daroniyat @Negahe_To‌
درونیـ ـات...🌱
‌ ‌ ‌قم که بودیم سر و ته‌مان را می‌زدند حرم بودیم. دنبال بهانه می‌گشتیم که بپریم توی سرویس‌های دانشگ
اولین بار پشت قاب گوشی در ماراتن کتاب دیدمش،کنار شمعدانی ها، هیچ فکر نمی‌کردم خیلی زود جنس این دیدن و گپ و گفت مجازی‌مان، حضوری شود. ولی خب داستان تازه بعد از اتفاق زاده‌ می‌شود. درست لحظه‌ای که تنها بودن در مسیر آزارم می‌داد و ناامیدی ذره ذره به پاهایم زنجیر می‌شد فاطمه معجون تجربه و لبخند و چشم هاش را برداشت و آمد مشهد، باهم نشستیم زیر آینه کاری‌های حرم، دو غریبه که مبنا آشنا‌شان کرد. برایم حرف‌هایی زد که باید، فاطمه آمده بود که یک هُل محکم بدهد من‌ را، زیر آینه‌هایی که می‌خواندند : تو یکی نه‌ای هزاری... @MoHoKh @Negahe_To‌ ؟ @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲🏻🌙 «وَالحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی» سپاس خدایی را سزاست که از من بی‌نیاز است اما با من دوستی می‌کند و به من محبت می‌ورزد. [ابوحمزه ثمالی] @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙 سوگند به خدايى كه تمام صداها را مى‌شنود، هر كس دلى را شاد كند، خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد كه به هنگام مصيبت چون آب زلالى بر او باريدن گرفته و تلخى مصيبت را بزدايد چنان كه شتر غريبه را از چراگاه دور سازند [نهج البلاغه/حکمت 257] @daroniyat
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا