.
دقیق نمیدانم چند ساله هست،یعنی بود
دخترک در عکس را میگویم
حرف میزده لابد،فلسطینیها به بابا چه میگویند؟ کودکانهاش را به مرد میگفته و دست ها را آویزان گردنش میکرده.
رد خاطره مانده روی نگاهِ مرد، به دست ها،به همین پنج انگشت کوچکی که صاف و بیجان افتاده روی سینه.
زخمها نوازش میشده با همین دست ها،همین لب ها غنچه غنچه مینشسته روی گونههایش .
حالا چطور باور کند که دیگر ندارد این مرهم را؟
قلب کودک در یک دقیقه ۶۰ تا ۱۴۰ بار میزند،با هر تپش صد و چهل تُن امید میریخته به جان بابا، حالا مرد هی سر میچسبانَد به سینه و سکوت گوش را که نه ولی خراش داده جگرش را
موها ولی هنوز پر از عطر است،
عطر زیتونِ به خون غلطیده.
#القدس_لنا
#باباها_دختریاند
@daroniyat
📖🔖
پنجاه صفحهی اول را که خواندم دیگر دلم نمیخواست ادامه دهم. ماشینِ زمانِ روایت،کم بنزین و بیفرصت و عجول بود. بیمقدمه استارت را زد و پس و پیش،قصه را ریخت روی دایره.
بعد اما به کمیت لنگ ماشین زمان عادت کردم و نمک گیر صحبتهای حاج خانم جنیدی شدم،برایم گفت از بالا و پایین زندگی، از پدر و حاج احمد و لاله هایش.
حاج خانم برای دفاع از وطن بهترین لالهها را از دامنش چیده، چشم بسته به همهٔ خون دل هایی که پای بزرگ کردنشان خورده و تقدیم کرده.
بعد هم ننشسته به تماشای پرپر شدنشان دچار هر ابتلایی که شده جنگیده با نفس، یا علی گفته، و دوشادوش همسرش فعالیت کرده،شده امام جمعه دوم،رفته رختشورخانه،حوزه علمیه ساخته و هر کوچک و بزرگی که از دستش بر میآمده انجام داده.
«مگر چشم تو دریاست» نقلِ زندگیِ خانوادهٔ جنیدیست
یکی از خانواده هایی که برای چهل میلیونِ همان زمان و تک تک نفسهای این زمان ایثار کردند.
چقدر مدیونیم ما !! 🇮🇷
کاش خیلی بهتر روایت میشد.
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش
@daroniyat
☁️📖
خداوند به مادر حال عجیبی داده است. اگر بشود ناخن را از گوشت دست جدا کرد، میشود مادر را از فرزندش جدا کرد. هیچ مادری نمیتواند ببیند بچهاش حتی در خواب یک آه بکشد. با خودش میگوید حتما دارد خواب بدی میبیند. سریع بیدارش میکند.
فقط خداست که میتواند محبت بین مادر و فرزند را بفهمد. همانطوری که امام حسین دست ولایتیاش را روی قلب حضرت زینب گذاشت، با خودم میگویم خدا خودش دستش را روی قلب مادر شهدا گذاشته است.
شک ندارم. هیچ شکی ندارم. وگرنه چطور میشد با این همه مصیبت هنوز هم زنده ماند و توی این دنیا راه رفت!
[مگر چشم تو دریاست]
#تیکه_کتاب
@daroniyay
🤲🏻☁️
خداوندا!
آنچه را از حقیقت به ما شناساندهای،
تحملش را نیز ببخش.
و آنچه را که در نیافتهایم،
شناخت و معرفتش را بر ما ارزانی دار.
[دعای افتتاح]
#مناجات
@daroniyat
.
📚#قافِ_جان
ابلیس بجَست،گریخته و سیاهگشته و سوختهشده، تا به کوهِ اَبوقُبَیس آمد و بانگی بکرد و تا جمله شیاطین جمع آمدند از هر ناحیتی. و گفتند:«ای مهتر ما، تو را چه بوده است؟»
ابلیس گفت:«این زن ما را هلاک کرد.»
ایشان گفتند:«حال چیست؟»
گفت:«اینک محمّدِ مصطفا میآید! پس از او ما را هیچ حیاتی بنماند. دینها و کیشها بگردانَد و لات و عُزّا را باطل کند و هرجا در عالَم که ما رویم، وَحدانیّتِ حق آشکارا بینیم. و او را امّتی باشد که خدای مرا از برای ایشان به لعنت کرد و ایشان وحدانیّت ظاهر گردانند.»
ایشان گفتند:«ای مِهتَر، تو دل خوش دار! که خدای فرزندانِ آدم را بر هفت طبقه آفریده است و مردم که پیش از این بودند سخت تر از اینان بودند و مال و تجمّل بیشتر داشتند و ما آنچه خواستیم با ایشان کردیم. از اینان نیز عاجز نباشیم که طبقهٔ هفتماند!»
ابلیس گفت:«شما چگونه بر ایشان قادر باشید؟ که ایشان را خصلتهای پسندیده بسیار خواهد بود: امر به معروف کردن و نهی از منکر.»
عفریتان گفتند:«ما عالمان را از راهِ علم درآییم و جاهلان را از روی جهل و دنیاداران را از روی دنیاداری و زاهدان را از راهِ زُهد و آن که ریا کند از جهتِ ریا.»
ابلیس گفت:«ایشان عصمت جویند به خدای و توکّل بر خدای کنند.»
عفریتان گفتند:«اگر ایشان اعتصام جویند به خدای،ما در میان ایشان هواها آوریم که ایشان را گمراه کند و بُخل و ظلم بر طبعِ ایشان مسلّط کنیم که ایشان لابد هلاک شوند.»
ابلیس بخندید.
#استغاثه
#دشمن_قسم_خورده
@daroniyat