بسمالله الرحمن الرحیم
#خود_افشایی
داشتند طلا جمع میکردند. دست بردم سمت گردنم.
پلاکم را لمس کردم که موج داشت و من را یاد صدفهای لب ساحل میانداخت
و
گفتم این جور کارها را نباید احساسی انجام داد.
برگشتم خانه
همان روز،
همسرم پیام داد: برو طلاهایت را وزن کن ببین چقدر میشود. رفتم طلا فروشی و از همان جا برایش پیام فرستادم.
با خودم گفتم: خب برای همسرت که بیچون و چرا طلاهایت را میدهی! برای مق/اومت چه؟
به همسرم گفتم: میخواهم طلا برای جبهه بدهم
گفت: روی اینها که رقم به من دادی حساب نکن!
به دوستم پیام دادم؛ هنوز طلا جمع میکنید؟
و پاک کردم. با خودم گفتم همسرم راضی نیست و شاید لازم دارد.
همان شب از گردنم باز کردم و دیگر دوست نداشتم به گردنم باشد اما هنوز توی کمد بود.
با خودم گفتم: نه! یک تکه دیگر نمیشود. باید دقیقا همین را که همان روز توی گردنت بود ببخشی.
و مگر علامه طباطبایی نگفت ارادههای قوی بر باقی ارادهها فائق میآیند؟
پس من میتوانم اراده خودم را بر ارادهی همسرم غلبه بدهم.
داشتم میرفتم خانهی دوستم به همسرم گفتم:
من باید طلا بدم برای مق/اومت
خندید و گفت خانم بفروش پولش رو بده.
گفتم: نه! نفس بخشیدن طلا برای زن مهمه و إلا پول دادن راحته
و بالاخره توگردنیام را رد کردم.
اما با تمام سبکبالی بعدش با اندوه وحشتناکی دمخور شدم.
به پیشتازی به ظاهر عوام در ادراک موقعیت فکر میکردم و
مصلحت اندیشی به ظاهر خواص
و
فهمیدم
که چطور حسین
در فاصله بین #تردیدها و #تصمیمهای آدمهایی شبیه من
کشته شد.
و مگر سلیمان صرد کم کسی بود؟ و مگر کش/ته نشد؟اما بین تردید او تا تصمیمش امامی را سر بریدند.
و آیا دفعه بعد من فرصت تردید دارم؟
مق/اومت دقیقا از همین نقطه آغاز میشود.
تشخیص، تصمیم و انجام...
پن:
امام علی (ع):
الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، وَ الِاسْتِقَامَةَ الِاسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ. إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ...
عمل عمل سپس عاقبت عاقبت پايدارى پايدارى آن گاه صبر صبر پاكدامنى پاكدامنى قطعا براى شما پايانى است، خود را به آن برسانيد...
معصومه امیرزاده