#جامانده
دردهایم اکثرش روزی به درمان می رسد
یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می رسد
فقطاونجاییکہحضرتآقافرمودن:
'' گرچہدوریمبہیادِتوسخن میگوییم...
رؤیای زیارت اربعین...
خواب دیدم که در نجف هستم
بر سَرَم، دستِ لطفِ مولا بود
ابتدای مسیرِ کرب و بلا
جادهای پیش روی رؤیا بود
کوله بار گناه را دادم
عوضش کولهی حرم دادند
پشت من آب ریخت یک مادر
آب نه... اشکهای زهرا بود
دل خود را زدم به جادهی عشق
جاده نه، پلّکانِ عرشِ خدا
پلههایش عمودها بودند
چقِدَر این مسیر زیبا بود
با زبان فصیحِ اَعرابی
یک نفر داد زد: "هِلِبیکُم"
اصلاً انگار همزبانِ همیم
کلماتش عجیب شیوا بود
آن طرفتر بساطِ شوق به پا
چای ایرانی و عراقی بود
شاد میشد هر آنکه لب میزد
غِلظت این متاع،بالا بود
یک پسربچّه آن طرفتر بود
با بساطی شبیهِ کفاشی
واکس میزد به کفشِ زائرها
تکّهای از بهشت،آنجا بود
با تعجّب نگاه میکردم
به کسی که صلیب،دستش بود
وسطِ لشکرِ مسلمانها
کهنه سربازی از کلیسا بود
در مسیر نجف به کرب و بلا
شعبهای از بهشت را دیدم
"موکبِ حضرت امام رضا"
ساحلِ امنِ خستگیها بود
پا به پای مسیر،طی کردم
یک هزار و چهارصد پلّه
تا رسیدم به عرش و دیدم که
گنبد از راهِ دور،پیدا بود
تا پریدم به سمتِ پرچمِ سرخ
با صدای اذان شدم بیدار
دیدم از اشک،بالشم خیس است
چشمها،کاسههای دریا بود
گفتم:آقا چه خوابِ شیرینی
مثل یک قابِ عکسِ رؤیایی
اربعین و من و حرم با هم
روی لبهام،این تقاضا بود...
جان هر کس که دوستش داری
برگهام را بگیر،از دستم
کلّ حاجات را زدم به کنار
همهی خواهشِ من،امضا بود
#اربعین
#ارباب
#جامانده...
از اربعین جاماندم،اما از نگاهت، نه!
از کاروان جاماندم اما از سپاهت نه!
#لبیک_یا_حسین