eitaa logo
درس خارج مدرسه علمیه خاتم الانبیاء
119 دنبال‌کننده
456 عکس
30 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی یکی از نکاتی که در مناظره آقایان الهی راد و زید آبادی مکرراً از جانب آقای زیدآبادی به عنوان تغییر پذیری احکام دین در بستر زمان و تغییر شرایط جامعه و مذاق مردم، مطرح شد مسئله بردگیری و برده‌داری بود. وی چند بار به این نکته اشاره کرد که یکی از احکام اسلام که در صدر اسلام در جنگ‌ها و فتوحات به اجرا در می‌آمد، حکم برده‌گیری بود اما امروزه کسی نمی‌تواند از اجرای این حکم دفاع کند. و این نمونه‌ای از تغییرپذیری احکام اجتماعی و حقوقی و جزایی اسلام است، بر همین اساس می‌توان به تغییر بقیه احکام حقوقی و جزایی اسلام با تغییر شرایط تن داد. در پاسخ به این شبهه باید گفت نمونه‌ای که ایشان مطرح کرد مصداقی برای مدعای وی یعنی تغییرپذیری احکام قطعی اسلام نیست. زیرا در قرآن کریم نسبت به اسرای جنگی پس از پایان جنگ، دو گزینه مطرح شده است یا آزاد کردن به صورت مجانی و رایگان و یا آزاد کردن در برابر پرداخت فدیه، البته در روایات گزینه سوم یعنی برده‌گیری اسرای کفار هم مطرح شده است. نکته مهم این است که هیچ کدام از این سه گزینه به عنوان حکم الزامی و تعیینی اسلام نیست بلکه انتخاب هر یک از این سه گزینه با صلاحدید حاکم شرعی صاحب صلاحیت است. یعنی حاکم شرعی می تواند با مصلحت اندیشی یکی از این گزینه‌ها را انتخاب کند و گزینه‌های دیگر را نادیده بگیرد اگر در روزگاری مانند روزگار ما رسم برده‌گیری وجود ندارد و دشمن هم اسرای مسلمان را برده نمی‌گیرد و امام مسلمین با توجه به مجموعه شرایط، ضرورت و مصلحتی در برده‌گیری نمی‌بیند هیچ دلیل ملزمی برای برده‌گیری وجود نخواهد داشت. بر این اساس آن تلقی آقای زیدآبادی که حکم قطعی اسلام در گذر زمان و تغییر شرایط، دچار دگرگونی شده است فاقد مبنای منطقی است. نیکزاد
باسمه تعالی تفسیر عبارت دعای رجبیه « لاَ فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک، فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ، بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ.» در تفسیر این فقره از دعای رجبیه دو وجه بیان شده است. الف: مرحوم آیت الله مصباح در تعلیقه بر نهایة الحکمه اینگونه معنا می‌کند که این اولیای کرام همانند خداوند واجد همه کمالات هستند جز اینکه آنها به دلیل اینکه مخلوق و معلول ذات حق هستند ممکن الوجودند و دارای فقر ذاتی می باشند به همین خاطر فتق و رتق امور آنها به دست خداست و بدأ و عودشان نیز به سوی خداست. به تعبیر دیگر آنها واجد همه کمالات امکانی می‌باشند برخلاف حق تعالی که واجد همه کمالات واجبی می باشد. ب: آیت الله جوادی در تفسیر این عبارت می فرماید مقصود این است که این بزرگواران در مقام فعل همانند خداوندند یعنی همان گونه که خداوند با مشیت خود هر آنچه بخواهد محقق می سازد آنها نیز با مشیت خود هر آنچه که بخواهند انجام می‌دهند. جمله ذیل عبارت بالا بیانگر این نکته است که آنها در مقام فاعلیت، مستقل نیستند بلکه وابسته و نیازمند به عنایت و مشیت ذات حق می باشند به تعبیر دیگر فاعلیت آنها تجلی فاعلیت الهی است. عبارت دعای مزبور قبل از این عبارت این است: « ...فجعلتهم معادن لکلماتک و أرکاناً لتوحیدک و آیاتک و مقاماتک الّتی لا تعطیل لها فی کل مکان؛ یعرفک بها من عرفک.» این عبارت هرچند با هر دو تفسیر سازگار است ولی به نظر حقیر با تفسیر اول سازگارتر است. ضمناً اگر معنای اول را بپذیریم معنای دوم هم قابل پذیرش خواهد بود به تعبیر دیگر معنای دوم از لوازم معنای اول می باشد. زیرا همانندی با خداوند در مقام صفات، مستلزم همانندی با او در مقام فعل خواهد بود. نیکزاد
بسمه تعالی مرز توحید و شرک در کلام شهید مطهری مرز دقیق توحید و شرک چیست؟ چه نوع اندیشه و نیز چه نوع عملی شرک آمیز است؟ ۱-آیا اعتقاد به موجودی غیر خدا شرک ذاتی است و لازمه توحید ذاتی این است که به موجودیت چیزی غیر از خدا اعتقاد نداشته باشیم؟( نوعی وحدت وجود ) پاسخ: خیر، زیرا پذیرش موجودات دیگر به عنوان مخلوق و فعل خدا و تجلی فیض او نه تنها شرک نیست بلکه مکمل اعتقاد به توحید است. ۲-آیا اعتقاد به نقش و تاثیر مخلوقات و پذیرش نظام علیت در جهان شرک افعالی است؟( نظریه اشاعره و جبریون ) پاسخ: خیر، زیرا با توجه به اینکه مخلوقات در وجود و هویت خود وابسته به ذات پروردگارند، تاثیر و سببیت آنها نیز وابسته به فاعلیت و موثریت او است به تعبیر دیگر فاعلیت آنها در طول فاعلیت خداست نه در عرض آن. اعتقاد به شرک بودن تاثیر اشیا ناشی از این است که ذات آنها را مستقل از خدا دانسته باشیم یعنی ناخودآگاه به شرک ذاتی عقیده داشته باشیم. ۳-آیا اعتقاد به تاثیر مافوق الطبیعی مخلوقات شرک است مانند اماته و احیا و رزق رساندن و برآوردن حاجات با تصرف معنوی و کرامات روحی؟( نظریه وهابیان و جمعی از روشنفکران) پاسخ: خیر، زیرا تفاوتی میان تاثیرات طبیعی و فوق طبیعی از این جهت نیست. در هر دو صورت اگر تاثیر اشیا را مستقل از فاعلیت و مشیت الهی بدانیم شرک است و اگر وابسته به فاعلیت و مشیت خدا بدانیم عین توحید است. اساساً اعتقاد به اینکه تاثیرات مافوق طبیعی منحصراً در قلمرو خداست و تاثیرات طبیعی مشترک میان خدا و خلق است نوعی شرک است زیرا گویا تاثیرات مافوق طبیعی اشیا ناشی از استقلال ذاتی آنهاست. ۴-آیا اعتقاد به تاثیر و نقش آفرینی اموات (حتی انبیا و اولیای الهی)در برآوردن حاجات و درخواست‌ها شرک است؟( نظریه وهابیان و جمعی از روشنفکران ) پاسخ: خیر، زیرا به همان بیان بالا نقش آفرینی مخلوقات اعم از اموات و احیا به دلیل اینکه وابسته به فاعلیت و مشیت و اذن الهی است منافاتی با توحید ندارد. اگر اینگونه گفته شود که مردگان آگاهی و شعور و توانایی ندارند اعتقاد به تأثیر آنها در برآوردن حاجت‌ها و درخواست‌ها غیر معقول و غیرمنطقی است پاسخ می‌دهیم که اولاً غیرمنطقی بودن غیر از شرک آمیز بودن است ثانیا بر اساس آیات روایات، اولیای الهی پس از مرگ، برخوردار از حیات و درک و شعور و توانایی برآوردن حاجات می باشند. مرز دقیق توحید و شرک در اندیشه و فکر، اعتقاد به «از اویی» بودن همه اشیا هم در ذات و هویت و هم در فاعلیت و موثریت است یعنی وابستگی و فقر مطلق همه چیز نسبت به ذات حق. و مرز توحید و شرک در عمل اعتقاد به « به سوی اویی» است. یعنی توجه به هر موجود اعم از توجه ظاهری و معنوی هرگاه به صورت اینکه آن موجود واسطه در درگاه خدا است و به تعبیر دیگر به صورت توجه به یک راه و علامت و نشانه به سوی خدا باشد عین توحید است اما اگر به صورت مقصد و قبله آمال و مستقل از خداوند دیده شود شرک است.( شهید مطهری جهان بینی توحیدی، مبحث مراتب و درجات شرک ) نیکزاد
باسمه تعالی برهانی بر وحدت وجود ( یعنی انحصار وجود حقیقی در واجب الوجود ) مدعا این است که وجود حقیقی منحصر در ذات واجب الوجود است و چیزی غیر از واجب الوجود، وجود حقیقی ندارد و هرچه غیر آن، وجود بالعرض و مجازی است. به تعبیر دیگر اعتقاد به موجودی غیر خدا شرک ذاتی است و لازمه توحید ذاتی این است که به موجودیت چیزی غیر از خدا اعتقاد نداشته باشیم. زیرا حقيقت «وجود» (كه مقيد به هيچ قيدي و مشروط به هيچ شرطي نیست) يا واجب الوجود بالذات است يا ممکن الوجود بالذاتی است که ذاتا امكام عدم و نيستي دارد؛ و یا ممتنع الوجود است. احتمال دوم باطل است؛ زيرا اگر حقيقت «وجود» ممکن الوجود بوده و امكان عدم داشته باشد لازم مي‌آيد كه هر وجودي و از جمله وجود خداوند نیز ممکن الوجود بوده و امكان عدم داشته باشد؛ زيرا حكم هر حقيقتي به همه افرادش سرايت مي‌كند؛ بنابراين اگر حقيقت «وجود»، امكان عدم داشته باشد وجود خداوند هم كه فردي از همين حقيقت "وجود" است، امكان نيستي دارد و ممكن العدم خواهد بود؛ و اين به معني انكار موجوديت واجب الوجود بالذات است و به الحاد و بي‌خدائي منجر مي‌گردد. همچنین به همین بیان احتمال سوم هم باطل است، و گرنه هر وجودی و از جمله وجود خداوند، ممتنع الوجود بالذات خواهد بود که براهین اثبات وجود خدا آن را نفی می‌کند؛ بنابراين بايد پذيرفت كه حقيقت «وجود»، واجب الوجود بالذات است. در این صورت قبول هر گونه وجود ثانی به معنای پذیرش واجب الوجود دوم است زیرا افراد هر حقیقتی مصداقی از آن حقیقت‌اند پس هر وجود دومی نیز باید واجب الوجود بالذات باشد، بلکه کار به همه خدایی منجر می شود ولی ادله توحید آن را ابطال می‌کنند.پس اعتقاد به وجود ثانی شرک ذاتی است.( این برهان از حجه الاسلام عشاقی است) نقد و بررسی پاسخ نقضی: در نقد این برهان می توانیم به سبک همین برهان بگوییم حقیقت وجود یا واجب بالذات است یا ممکن بالذات و یا ممتنع بالذات. فرض سوم مستلزم انکار هر موجود چه واجب و چه ممکن است که خلاف بدیهی است. فرض اول هم قطعاً نادرست است چون لازمه آن این است که همه موجودات را واجب بدانیم در حالی که جمادات و نباتات و حیوانات و انسان‌ها که اصل وجود آنها بدیهی است و آثار امکانی مانند حادث و متحرک و مشروط و وابسته و نسبی بودن در آنها نیز مشهود و بدیهی است قطعاً واجب الوجود بالذات نیستند. (به ویژه اینکه برخی از مصادیق وجود امکانی و فقری با علم حضوری مشهود است مانند نفس انسان و قوا و افعال و انفعالات آن ) با توجه به اینکه گزینه اول و سوم ابطال شد گزینه دوم صحیح خواهد بود. این امر نشان می‌دهد که اساساً استدلال به سبک مزبور باطل است. پاسخ حلی: باید پرسید مراد از حقیقت وجود بدون هیچ گونه قید و شرط چیست؟ اگر منظور حیثیت تقییدیه است بر اساس اصالت وجود همه موجودات چه واجب و چه ممکن، بدون حیثیت تقییدیه موجودند. یعنی حقیقت وجود منهای حیثیت تقییدیه می‌تواند واجب باشد چنان که می‌تواند ممکن باشد. اگر منظور، حیثیت تعلیلیه است مصداق آن تنها واجب الوجود بالذات است، اما این امر منافاتی با وجود ممکنات ندارد. به تعبیر دیگر حقیقت وجود،صرف نظر از این حیثیت می تواند ممکن الوجود باشد. یعنی با توجه به بداهت وجود ممکنات در خارج و معلوم حضوری بودن برخی از آنها چنانکه گذشت، اثبات می‌شود که حقیقت وجود، اقتضای نفی حیثیت تعلیلیه را ندارد. اگر منظور حقیقت وجود بدون داشتن حیثیت تقیدیه و تعلیلیه باشد باز حقیقت وجود به این معنا منحصر در واجب الوجود خواهد بود اما منافاتی با این امر ندارد که حقیقت وجود منهای این لحاظ در ممکنات مصداق داشته باشد. چنانکه وجود آنها چنانکه گذشت بدیهی و برخی از آنها معلوم حضوری است.از این گذشته آیا مستدل محترم به لوازم نظریه خویش اذعان دارد؟یعنی آیا باور دارد که وجود خود او و استدلال و نظریه و اندیشه او و اندیشه مخالفین او وجود حقیقی ندارد، موجود بالعرض و مجازی است؟ نیکزاد
درس خارج مدرسه علمیه خاتم الانبیاء
باسمه تعالی برهانی بر وحدت وجود ( یعنی انحصار وجود حقیقی در واجب الوجود ) مدعا این است که وجود حقیقی
۱-تفاوت اساسی ای که میان نظریه صدرایی تشکیک خاصی و دیدگاه وحدت وجود عرفانی وجود دارد این است که در تشکیک خاصی، وجودات امکانی،همانند وجود واجبی،مصداق بالذات وجود هستند یعنی حکم موجودیت اولا و بالذات بر آنها صادق است،همانگونه که بر وجود واجب چنین است. این در حالی است که در دیدگاه وحدت وجود عرفانی ، کثرات امکانی مصداق بالذات وجود است.در واقع،در نظریه تشکیک خاصی،کثرات امکانی در تحقق خویش به حیثیت تقییدی وجود حق نیازی ندارند، بلکه تنها به واسطه حیثیت تعلیلی وجود حق تعالی موجودند؛درحالی که حق تعالی به این حیثیت نیز در تحقق خود نیازمند نیست؛ زیرا قائم به ذات است. اما در دیدگاه وحدت وجود عرفانی تاکید می‌شود که ممکنات به خودی خود معدوم اند و تنها به واسطه حیثیت تقییدی شانی حق تعالی، مصداق موجودیت قرار می‌گیرند. ۲-در نظام تشکیک خاصی،علت و معلول دو موطن وجودی متمایز دارند که به انفصال علت از معلول می انجامد، ولی در وحدت وجود عرفانی،وجود حق تعالی ، تمام مواطن حتی مرحله وجودات امکانی و شانی را پر کرده است. از این رو،شئون به نفس وجودی ذی شان موجودند بدون اینکه از حق انفصال داشته باشند.بنابراین می توان گفت در نظام علی و معلولی که در تشکیک خاصی بر آن تاکید می شود،ذات علت از ذات معلول منفصل و موطن وجودی اش نیز ممتاز است.علت در مرتبه وجودی معلول حضور ندارد اما آن را ایجاد کرده است.افزون بر این، هم علت و هم معلول هردو مصداق بالذات موجودیت هستند. بنابراین نظریه،علت هرگز به نحو سریانی در معلول موجود نیست،بلکه تنها می توان گفت کمالاتی که در مرتبه معلول وجود دارد،در مرتبه علت به نحو اعلی و اکمل و به صورت اندماجی موجود است.اما در وحدت وجود عرفانی،علیت به معنای فوق در کار نیست و رابطه علیت به رابطه تشان تبدیل می‌شود.رابطه ای که به شان و ذی شان تقوم دارد.در نظریه وحدت شخصی، موطن وجودی شان جدایی از ذی شان نیست.ضمن اینکه در این دیدگاه شان مصداق بالذات عدم و فقط به صورت مجازی و بالعرض مصداق وجود می باشد.در چنین رابطه ای، ذی شان تمام مواطن وجودی را پر کرده است و هیچ موطنی خالی از حضور وی نیست.ذی شان در عین حال که در مقام اطلاقی خویش، به نحو اندماجی تمام کمالات و صفات شئون را دارد،به واسطه ویژگی سریانی خویش،در موطن شئون نیز حضور وجودی دارد. عدم توجه به این بحث،باعث خلط مباحث می گردد، والتفصیل فی محله داداش زاده
4.49M
نقد و بررسی ادله حجیت ظن مطلق در موضوعات خارجیه
🔶ضمن عرض خداقوت به همه طلاب محترم درس خارج ، به اطلاع می رساند شروع مجدد کلاسها در ترم دوم از فردا روز دوشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۲ می باشد. ♦️طلاب محترم تا روز فردا فرصت دارند تا فایل مقاله خویش را به معاونت پژوهش تحویل دهند. با آرزوی سلامتی و موفقیت
۲۰۲۴-۰۱-۲۲_۰۷_۱۷_۳۳.mp3
17.18M
استادنیکزاد_ جلسه ۶۱ اصول فقه_ ادله اثبات برائت 📖درس خارج مدرسه علمیه خاتم الانبیاء بابل https://eitaa.com/darsekharejsadrbabol