eitaa logo
استاد آیت الله نیکزاد
377 دنبال‌کننده
42 عکس
69 ویدیو
287 فایل
این کانال توسط شاگردان و دوستداران فقیه، مفسر و فیلسوف معاصر استاد عباس نیکزاد ایجاد شده است؛ در این کانال تلاش می‌شود نظرات، اندیشه‌ها و جلسات علمی استاد به اشتراک گذاشته شود. آدرس ایتا: https://eitaa.com/darseostadnikzad آیدی مدیر کانال: @shm1901
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی پاسخ به یک شبهه مهم قرآنی در باره حیات برزخی علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه ۲۸ سوره بقره می فرماید برخی‌ها با استناد به این آیه و نیز آیه ۱۱ سوره غافر بر نفی حیات برزخی استدلال کرده اند. آیه ۲۸ سوره بقره این است: « کیف تکفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم اليه ترجعون » استدلال آنها به این صورت است که مقصود از موت اول فاقد روح بودن بدن انسان در مرحله جنینی قبل از ولوج روح می باشد. و مقصود از احیای اول همان ولوج روح در بدن جنین می باشد و مقصود از اماته ( میراندن ) میراندن از حیات دنیا است. و مراد از احیای دوم همان احیای در روز حشر و وقوع قیامت است. بنابراین آیه دلالت بر این دارد که انسان پس از مرگ تا روز قیامت مرده است و در روز حشر برای او احیا رخ می دهد. در نتیجه حیات برزخی در کار نخواهد بود. آیه ۱۱ سوره غافر این است: « قالوا ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل » یعنی جهنمیان می گویند پروردگارا ما را دوبار میراندی و دوباره زنده کردی پس اعتراف کردیم به گناهان خود در این صورت آیا راهی برای نجات از جهنم وجود دارد؟» استدلال آنها این است مراد از اماته اول همان موت در دوران جنینی قبل از ولوج روح است و مراد از احیای اول ولوج روح در دوران جنینی است و مراد از اماته دوم مرگی است که در همین دنیا برای انسانها رخ می دهد و مراد از احیای دوم احیای در روز حشر می باشد. اگر در عالم برزخ احیایی وجود داشته باشد لازمه آن این است که سه بار احیا و سه بار اماته رخ دهد. چون قطعاً برای روز قیامت احیایی رخ می دهد لازمه ی آن این است که قبل از آن در عالم برزخ اماته ای رخ داده باشد. پاسخ علامه طباطبایی در پاسخ این شبهه می فرماید اتفاقاً نه تنها این دو آیه بر نفی حیات برزخی دلالت ندارند بلکه از هر دو آیه می توان حیات برزخی را استفاده کرد. اما دلالت آیه ۲۸ سوره بقره بر حیات برزخی به این صورت است که مراد از احیای دوم احیای در عالم برزخ است شاهدش آن است که به دنبال آن می فرماید ثم الیه ترجعون یعنی همانند مراحل پیشین در احیا و آماته « ثم » آورده شد این نشان می دهد که میان رجوع به خدا و احیای دوم فاصله است. از اینجا می توان استفاده کرد که جمله «ثم الیه ترجعون» متضمن هم اماته قبل از قیامت و هم احیای بعد از آن می باشد. اما دلالت آیه ۱۱ سوره غافر بر حیات برزخی روشن تر است زیرا این آیه بر دو میراندن و دو زنده کردن دلالت دارد. فاقد بودن بدن از روح و حیات در دوره جنینی هرچند موت نامیده می شود ولی اماته و میراندن صدق نمی‌کند چون میراندن در جایی صادق است که پیش از آن حیاتی در کار باشد. بنابراین مراد از میراندن اول همان مرگ انسان در دنیاست. اگر حیات برزخی در کار نباشد و مرگ انسان تا روز حشر ادامه داشته باشد و برای روز حشر احیا صورت بگیرد لازمه آن این است که میراندن دوم در کار نباشد در حالی که قرآن تصریح می کند که جهنمیان می گویند ما را دوبار میراندی . همین نشان می‌دهد که حیات برزخی در کار است که قبل از وقوع قیامت اماته دوم رخ می دهد و به دنبال آن برای روز حشر احیا صورت می گیرد. علامه طباطبایی در ذیل همین آیه این سوال را مطرح می کند که ممکن است کسی بگوید در این صورت سه بار احیا برای انسان انجام می گیرد نه دو بار زیرا یک بار احیا در دوره جنینی است بار دیگر احیا در عالم برزخ پس از اماته اول است و بار سوم احیا برای روز حشر. پاسخی که معظم له به این سوال دادند این است که درست است که سه بار احیا برای انسان صورت می گیرد ولی در ذیل همین آیه سخن جهنمیان این است که پس از دوبار میراندن و دوباره زنده کردن ما اعتراف به گناهان خودمان داریم و ما را از جهنم نجات بده. علامه می فرماید منظور آنها این است که این احیا ها و اماته ها باعث این شده است که ما خاضع شویم و بفهمیم که در مسیر باطل بوده ایم این اثر و خاصیت مال احیای دوره جنینی نیست مال اماته و احیای مربوط به عالم برزخ و قیامت است. به همین خاطر در این آیه به احیای اول اشاره‌ای نکرده است. الحمدلله رب العالمین نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
مهریزی، پژوهشگر علوم دینی: حجاب و عفاف ملازم هم نیستند 🔹 پوشش امر فرهنگی است/ درباره اندازه پوشش مثل اصل حجاب، اجماع وجود ندارد 🔹 اوایل انقلاب زنان به خاطر اعتماد به امام خمینی حجاب را انتخاب کردند 🔹 بحث اجبار کردن حجاب توسط حکومت اساساً در فقه سابقه ندارد 🔹 کسی سوء استفاده نکند و بگوید کسی که گفت حجاب الزامی نیست مخالف حجاب است 🔹حجت الاسلام والمسلمین مهدی مهریزی پژوهشگر علوم دینی به جماران گفت: به گمان من حکومت باید نقش بسترساز و برطرف‌کنندۀ موانع را داشته باشد و به وظائف اصلی‌تر خود رسیدگی کند. 🔹لازم است حکومت مسائلی که برای آن تأسیس شده است را در اولویت قرار دهد. حضرت علی(ع) وقتی مالک را به مصر فرستاد، به وی فرمود: شهر را آباد کند، ثروت‌ها را زیاد کند، امنیت برقرار کند و دشمن را دفع کند. هر چهار امر با هم برابر است./ جماران 💡 @Farhang_Fouri
باسمه تعالی مطالب آقای مهریزی شدیداً قابل نقد است اینکه در اندازه پوشش اجماع وجود ندارد باید گفت که همه فقها در حرمت این بدحجابی و بالاتر بی حجابی که امروزه مشاهده می‌شود اجماع دارند. و اینکه اوایل انقلاب زنان به خاطر اعتماد به امام خمینی حجاب را انتخاب کردند باید گفت که در همان اوایل انقلاب تعداد زیادی از زنان بی حجاب در برخی از شهرها از جمله تهران در برابر فرمان امام بر الزام به حجاب راهپیمایی کردند. اینکه حجاب اجباری اصلاً در فقه نیامده است جدا قابل نقد است اولاً فقها در فقه گفته اند امر به معروف و نهی از منکر دارای مراتبی است و مرتبه بالای آن برخورد فیزیکی و قهری است. امر به معروف و نهی از منکر شامل همه واجبات و محرمات شرعی است. اهمیت فوق العاده‌ای که در آیات و روایات ما برای امر به معروف و نهی از منکر آمده است مربوط به همه مراتب آن است. از این گذشته قاعده ای در فقه آمده است که مشهور فقها آن را پذیرفتند. قاعده «فی کل معصیةتعزیر» و برای آن ادله ای ذکر کرده اند همه فقها این قاعده را حداقل در گناهانی که علنی در جامعه انجام می گیرد و آثار سوء فرهنگی دارد پذیرفته اند. در خصوص برخی از گناهان مانند روزه خواری علنی مشخصا در روایات و فقه تعزیر شرعی آمده است و عجیب تر اینکه در روایات و فقه حکم قتل روزه خوار بعد از چند بار تعزیر آمده است. اما اینکه این گونه امور در عهدنامه مالک اشتر نیامده است: اولا حضرت علی علیه السلام در آغاز عهدنامه به مالک دستور می‌دهد که بر اساس همه آنچه که در کتاب خدا از فرایض و سنن آمده است عمل کند. به نصرت و اعزاز دین اقدام کند که در این صورت خداوند نصرت خود را شامل او خواهد کرد عبارت حضرت چنین است: اَمَرَهُ بِتَقْوَی اللّهِ، وَ ایثارِ طاعَتِهِ، وَ اتِّباعِ ما اَمَرَ بِهِ فی کتابِهِ، مِنْ فرائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتی لایسْعَدُ اَحَدٌ اِلاّ بِاتِّباعِها، وَ لایشقی اِلاّ مَعَ جُحُودِها وَ اِضاعَتِها؛ وَ اَنْ ینْصُرَ اللّهَ سُبْحانَهُ بِقَلْبِهِ وَ یدِهِ وَ لِسانِهِ، فَاِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اِعْزازِ مَنْ اَعَزَّهُ. آیا عفاف و حجاب جزء فرایض الهی نیست؟! آیا جلوگیری کردن از اشاعه فساد اخلاقی و بی‌بندو باری از راه فرهنگ عریانی و ارتباطات نامشروع جزء فرایض و سنن الهی نیست؟! آنچه که امروز مشاهده می‌شود برنامه‌ریزی همه جانبه و سرمایه‌گذاری حساب شده از جانب دشمنان دین و نظام برای فاسد کردن و آلوده نمودن جوانان از راه‌های گوناگون است آیا حاکمیت در برابر چنین تهاجم فرهنگی مسئولیتی ندارد؟! آیا همه کتاب و سنت منحصر شده است در عهدنامه مالک اشتر؟! آیا می‌توان گفت همه اموری که در عهدنامه مالک اشتر نیامده است جزء وظایف حاکمیت و نظام دینی نیست؟! مثلاً اجرای حدود الهی در برابر جرائم و گناهان در عهدنامه مالک اشتر نیامده است آیا این امر جزء وظایف حاکمیت نیست؟! و یا برخورد با مرتدان و بدعتگذاران و القا کنندگان شک و تردید در آموزه‌های دینی در عهدنامه نیامده است آیا این موارد جزء وظایف حاکمان نیست؟! جالب این است که خود حضرت در آغاز امر حکومت فلسفه پذیرش آن را چنین معرفی می‌کند: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. ( خطبه ۱۳۱ نهج البلاغه ) خدايا ! تو مى دانى که آنچه را ما (در امر حکومت) انجام داديم، نه به خاطر بدست آوردن سلطنت و مقام بود، و نه براى نيل به متاع پست دنیا بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين تو را كه دگرگون شده بود بازگردانيم و بلاد تو را اصلاح كنيم تا بندگان ستمديده ات در امان مانند و آن حدودی كه مقرر داشته اى جارى گردد. در اینجا حضرت بازگرداندن معالم و آموزه های دین و اجرای حدود الهی را جزء فلسفه حکومت می داند. بالاتر از آن در قرآن کریم در مورد وظیفه حاکمان می فرماید: الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ(حج/۴۱) این آیه وظیفه حاکمان را اقامه صلات و ایتاء زکات و امر به معروف و نهی از منکر می‌داند.
سلام علیکم موارد زیادی در فقه داریم که یک فعل از جهت حکم اولی شرعا حرام و مبغوض است اما به عنوان ثانوی جایز و بلکه واجب می‌شود. مانند وجوب دروغ گفتن برای نجات جان و مال دیگری یا جواز غیبت کردن برای نصح مستشیر و یا جواز و بلکه وجوب تجسس در امور شخصی دیگران برای تایید صلاحیت کاندیداها و یا جواز توسل به ضرب و جرح افراد جهت امر به معروف و نهی از منکر و تأدیب و یا جواز و یا وجوب تقیه در موارد خاص مانند ابراز برائت از پیامبر و امام معصوم و یا انجام برخی از عبادات به گونه نادرست به خاطر تقیه،و حتی تقیه امام معصوم در بیان حکم شرعی یعنی بیان خلاف واقع حکم شرعی به خاطر ملاحظه تقیه،و یا تصرف در اموال و انفس مردم بدون رضایت آنها از جانب حاکم به خاطر مصالح عمومی و یا جواز تعذیب فرد جهت کسب اطلاعات لازم، واگذار کردن حکومت بر مردم از جانب امام حسن علیه السلام به معاویه به خاطر رعایت برخی ملاحظات، به کار گرفتن لقب امیرالمومنین به حکام جور بنی عباس از جانب برخی از امامان معصوم ع و به کارگیری حیله در جنگ در برابر دشمن، قطع درختان یهودیان با دستور خدا و پیامبر در جنگ با یهودیان بنی النضیر و .... https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی سخنی از استاد شهید مطهری و ملاحظه ای بر آن « براى حق باید از حق استفاده کرد. حتی اگر بدانیم یک حرف ناحق و نادرست، باعث می‌شود همه‌ی گنهکاران توبه ‏کنند، در عین حال، اسلام به ما چنین کارى را اجازه نمى‏دهد. اسلام نیازى به روش نادرست و دروغ در راه خود ندارد. حق را با باطل آمیختن، حق را از میان مى‏برد. و حق تاب این‌که همراه باطل باقى بماند ندارد... یکى از راه‌هایى که بر دین از جنبه‏هاى مختلف ضربه وارد می‌کند، رعایت نکردن این اصل است. همان‏طورکه هدفمان باید مقدّس باشد، وسایلى هم که براى آن استخدام مى‏کنیم باید مقدّس باشد.» مجموعه آثار. جلد ۱۶. ص ۱۱۰ و ۱۱۱ می دانیم موارد زیادی در فقه داریم که یک فعل از جهت حکم اولی شرعا حرام و مبغوض است اما به عنوان ثانوی جایز و بلکه واجب می‌شود. مانند جواز و یا وجوب دروغ گفتن برای نجات جان و مال دیگری یا جواز غیبت کردن برای نصح مستشیر و یا جواز و بلکه وجوب تجسس در امور شخصی دیگران برای تایید صلاحیت کاندیداها و یا جواز توسل به ضرب و جرح افراد جهت امر به معروف و نهی از منکر و تأدیب و یا جواز و یا وجوب تقیه در موارد خاص مانند ابراز برائت از پیامبر و امام معصوم و یا انجام برخی از عبادات به گونه نادرست به خاطر تقیه،و حتی تقیه امام معصوم در بیان حکم شرعی یعنی بیان خلاف واقع حکم شرعی به خاطر ملاحظه تقیه،و یا تصرف در اموال و انفس مردم بدون رضایت آنها از جانب حاکم به خاطر مصالح عمومی و یا جواز تعذیب فرد جهت کسب اطلاعات لازم، واگذاری حکومت بر مردم از جانب امام حسن علیه السلام به معاویه به خاطر رعایت برخی ملاحظات، به کار گرفتن لقب امیرالمومنین به حکام جور بنی عباس از جانب برخی از امامان معصوم ع و جواز به کارگیری حیله در جنگ در برابر دشمن، قطع درختان یهودیان با دستور خدا و پیامبر در جنگ با یهودیان بنی النضیر و ....
باسمه تعالی پرسش قرآنی چرا در آیه‌ای ۱۱ سوره اعراف در آغاز خطاب به عموم انسان‌ها می کند و می فرماید که شما را آفریدیم و سپس شما را صورت بندی کردیم و به دنبالش می فرماید سپس به فرشتگان گفتیم که برای آدم سجده کنند، در حالی که جا داشت خصوص خلقت و صورت‌بندی حضرت آدم را می‌کرد چون دستور سجده پس از آن مربوط به حضرت آدم است. آیه مزبور چنین است: ولقد خلقناکم ثم صورنا کم ثم قلنا للملئکه اسجدوا لادم فسجدوا الاابلیس لم یکن من الساجدین ( اعراف/۱۱) یعنی و به تحقیق شما را خلق کردیم و آنگاه صورت ونقش بندی نمودیم و سپس به ملائکه گفتیم که آدم را سجده کنید، همه سجده کردند، غیر از ابلیس که از سجده کنندگان نبود. پاسخ علامه طباطبایی در المیزان علامه طباطبایی در ذیل این آیه بیانی دارند که از آن پاسخ پرسش بالا روشن می‌شود. بیان ایشان چنین است: «این آیه ابتدای داستانی است که در پانزده آیه بیان شده و تفصیل اجمالی است که در آیه قبلی ذکر گردیده وخطاب به همه آدمیان می باشد و خطابیست امتنانی ،اما اینکه خطاب از عموم به خصوص ماجرای آدم معطوف می شود ،دو نکته دارد،یکی اینکه خلق آدم درحقیقت خلق همه آدمیان است به طور اجمالی و خداوند او را از خاک بیافرید،دیگر اینکه سجده ملائکه برای آدم در واقع سجده برای جمیع بنی آدم که خلفای حق در زمین هستند و خضوع برای نوع بشر بوده و در حقیقت آنحضرت نماینده همه افراد بشر بوده و (صورتگری ) در اینجا به معنای تفصیل خلقت آدم پس از مرحله اجمالی آن می باشد و امر به سجده ملائکه برای آدم ، فرع برجانشینی او در زمین است . آنگاه می فرماید:همه ملائکه آدم را سجده کردند غیر از ابلیس ،پس ابلیس باملائکه بوده و هیچ فرقی با آنان نداشته و همه آنها در مقام (قدس )قرار داشته اند،یعنی ابلیس قبل از سرپیچی و تمردش هیچ فرقی با ملائکه نداشته ، لیکن ابلیس پس از تمرد، حسابش از سایرین جدا شده و از آن مقام قدس ساقط گردیده ،چون از امر پروردگارش اطاعت نکرد و فسق ورزید و ابلیس از جنس جنیان بودولیکن به خاطر نافرمانیش از مقام خود هبوط کرد و راه شقاوت را در پیش گرفت ، لذا خلقت انسان باعث شد که گروه ملائکه از ابلیس جدا شوند، یکی درمسیر قرب و دیگری در جهت بعد واقع گردند و راه آنان جدا و متمایز شود،یکی راه سعادت و دیگری راه شقاوت را در پیش بگیرند،(فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ،پس سجده نمودند جز ابلیس که از جنیان بود و ازامر پروردگارش عدول کرد).» نیکزاد https://eitaa.com/darseostadnikzad
2.55M
عوامل موفقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بیان آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
2.03M
نکاتی مهم در زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در بیان آیت الله نیکزاد 🆑 @darseostadnikzad
AUD-20220904-WA0040.opus
2.52M
نکات زیبای شهید مطهری در تفاوت شرایط امام حسن و امام حسین علیهماالسلام
عاشورا.mp3
28.44M
السلام علیک یااباعبدالله شب جمعه و زیارت سیدالشهداء ثواب آن را هدیه به اقربای سفرکرده و عاشق آن ارباب بی کفن کنید
باسمه تعالی سخن شهید مطهری در مورد اقسام علما شهید مطهری از قول فرانسیس بیکن می نویسد: علما بر سه دسته اند: بعضی مانند مورچه هستند؛ از بیرون دانه می‌آورند و مرتب می‌کنند. ذهن این‌ها انباری دارد، در واقع اینها یک ضبط صوت هستند و هر چه شنیدند، ضبط کردند و هر وقت بخواهی، همان را که یاد گرفته اند، می گویند. دسته دوم مانند کرم ابریشمند. هر دم از لعاب خودشان می‌تنند و از درون خودشان در می‌آورند. این هم عالم واقعی نیست؛ برای این‌که از بیرون چیزی اکتساب نمی‌کند؛ از خیال و درون خودش می‌خواهد بسازد، و این در درون خودش عاقبت خفه خواهد شد. دسته سوم، که علمای واقعی هستند، اینها مانند زنبور عسلند؛ گل ‌ها را از خارج می‌مکند و می‌آیند و می‌سازند.(تعلیم و تربیت در اسلام صفحه ۱۹۱) بنابراین چنین عالمانی که با گرفتن اطلاعات و آگاهی های مختلف، در سامانه تعقل به پردازش و تجزیه و تحلیل ورودی ‌ها می‌پردازند و بهترین خروجی را از آنها ارائه می‌دهند، همپای نیازهای زمانه، حوادث واقعه را پاسخ می‌گویند و حوادث پیش نیامده را نیز پیش بینی و حکم مناسب با زمان را بدان ارائه می‌نمایند. شهید مطهری چنین عالمانی را عالمان عاقل و واقعی می‌شناسد و در مقابل، کسانی را که از خودشان فهم و قدرت تجزیه و تحلیل ندارند، ( جاهل ) قلمداد می‌کند؛ هر چند اجتهادشان فراگیر و تعداد مقلدانشان هم فراوان باشد. او معتقد است که (خیلی از افراد عالم شمرده می‌شوند، به این معنی که مطالب فراوانی را از بیرون فراگرفته اند، اما ذهنشان انباری بیش نیست؛ چرا که قدرت استنباط و تجزیه و تحلیل در مسائل را ندارند. این‌ها از نظر اسلام جاهلند و عقلشان راکد است.  از این رو، مولوی می‌گوید: علم تقلیدی بود بهر فروخت مشتریّ علم تحقیقی حق است( تعلیم و تربیت در اسلام صفحه ۱۸۶)