6.31M
👆تفسیر سوره عادیات از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
1.09M
سخنی کوتاه از اسناد نیکزاد درباره بسیج مستضعفین و برکات آن
#انقلاب اسلامی
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
شرح حالی از زمین فدک
فدک دهکدهاى است که در فاصله حدود 140 کیلومترى مدینه قرار داشت. قسمتى از آن باغستانهاى خرما با چشمهاى زاینده و بقیه زمینهاى حاصلخیز بود و مجموع عایداتش سالانه به 70 هزار دینار طلا نقل شده است.
پس از پیروزى مسلمین در منطقه خیبر، یهودیان ساکن قلعه خیبر اموال خود را وانهاده، به طرف شام کوچ کردند. یهودیان فدک که سراسیمه و هراسان شده بودند ، با پیامبر اکرم(ص) قرارداد بستند که نصف اراضى و باغستانهاى فدک را به حضرت واگذار کنند به این شرط که حق کشت و کار و برداشت در تمام اراضى با مباشرت ایشان باشد و آنها نیمى از کل محصول یا قیمت آن را به حضرت بپردازند. پس از این قرارداد آیه زیر نازل شد:
وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(حشر/۶)
یعنی و آنچه را که خدا از (مال) آنها به رسم غنیمت به رسول خود باز داد (متعلق به رسول است، زیرا) شما سپاهیان اسلام بر آن هیچ اسب و شتری نتاختید و لیکن خدا رسولانش را بر هر که خواهد مسلّط میگرداند و خدا بر هر چیز تواناست.
مفسران شیعه و گروهی از مُحَدّثان اهلسنت نقل کردهاند که پیامبر پس از نزول آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَیٰ حَقَّهُ: و حق خویشاوند را بده»(اسراء/۲۶) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشید. از علمای اهلسنت جلالالدین سیوطی در الدرالمنثور، متقی هندی در کَنزالعُمال،حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، قُندوزی در ینابیع المَودة و دیگران، این مطلب را نقل کردهاند.
بنابراین فدک جزء انفال بود به دلیل اینکه از راه صلح با اهالی فدک ( نه جنگ و جهاد ) در اختیار پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.
پیامبر (ص) بلافاصله حضرت زهرا را فراخواند به او فرمود خداوند فدک را برای پدرت فتح کرد و چون لشکر اسلام آنجا را فتح نکرده اند سهم و نصیبی از آن نمی برند و مالکیت آن به اذن خداوند از آن من است تا خواست خداوند را درباره آن اجرا کنم . هم اکنون دستور خداوند بر اعطای فدک به تو نازل شد پدرت به دستور خداوند فدک را به تو عطا میکند و آن را برای خود و فرزندان بردار و مالک آن باش .
فاطمه(س) به پدر عرضه داشت شما بر جان و مال من صاحب اختیارید و تا شما زنده اید نمی خواهم در آن تصرفی داشته باشم پیامبر فرمود ترس من از آن است که نا اهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم بهانه ای قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع نمایند فاطمه عرضه داشت آن گونه که صلاح می دانید عمل نمایید. پیامبر ورقه ای خواست و امیرالمومنین را فراخواند و از او خواست تا سند مالکیت فلک را برای حضرت زهرا به عنوان اعطایی پیامبر تنظیم نماید و آنگاه پیامبر(ص) علی(ع) و ام ایمن را برای این امر شاهد گرفت و پس از شهادت دهی ام ایمن در شأن او فرمود ام ایمن زنی از زنان بهشت است.
بعد از آن پیامبر مردم را فراخواند به آنان خبر داد که فدک از آن فاطمه است و در همان جا اولین درآمد فدک را به عنوان اهدایی فاطمه بین مردم تقسیم کرد و بدین صورت مالکیت فاطمه زهرا بر فدک را رسمیت بخشید(بحارالانوار جلد ۲۹ ص ۱۱۸_۱۱۶ و المناقب؛ ج۱؛ص۱۴۲و الخرائج؛ ص۲۵)
بخشش فدک به فاطمه زهرا کاملاً حساب شده و از روی حکمت الهی بود شاید منظور خدا و پیامبر(ص) این بود که قویترین پشتوانه اقتصادی امامت و برطرف کننده احتیاجات مالی خلافت باشد وگرنه به فرموده مولای متقیان علی اهل بیت کجا و چشمداشت به فدک کجا! به نظر می رسد که غصب فدک به منظور در هم شکنی وتصاحب این پشتوانه اقتصادی ولایت و امامت بوده است آنان می دانستند که واگذاری فدک به فاطمه امری فراتر از میراث عادی است. فدک رویه دیگر سکه امامت است امامت حکم خدا و فدک پشتوانه حکم خدا بوده است.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ نقد آتئیسم _ با دکتر ویلیام کریگ، دانشمند مشهور آمریکایی - با موضعیت دخالت یا عدم دخالت خدا در حوادث و بلایا
#آتئیسم #اثبات_وجود_خدا #دانشمندان #خدا #شبهه
📌#پرتوی_حق👇🏿
ا @partoye_hagh
1.86M
توضیحی از استاد نیکزاد در ارتباط با پرسش و پاسخ بالا
🆑 @darseostadnikzad
بسمه تعالی
بعد معرفتی حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه
یکی از ابعاد شخصیتی حضرت زهرا سلام الله علیها که در خطبه فدکیه به وضوح تجلی کرده است بعد معرفتی ایشان میباشد.
مباحثی که حضرت در باب مسائل الهیات و خداشناسی و توحید و نبوت و فلسفه احکام بیان کرده است بسیار دقیق و عمیق می باشد.
ما در اینجا به صورت گذرا و تیتر وار به نکاتی از آنها اشاره میکنیم:
۱_برتر بودن خداوند از رویت با چشم و وصف با زبان و درک با فهم و وهم بشر .
چنانکه سنایی می گوید
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی
۲_انسان غرق در نعمتهای الهی است بنابراین باید نعمت های فراوان الهی را ببینیم .
چنانکه قرآن می فرماید
اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة
۳_نعمت های خداوند نعمت های آغازین و بی استحقاق عملکردی بشر است. نعمت هایی است از سر لطف و تفضل.
۴_شکر نعمت های خداوند باعث پیوسته شدن و تداوم یافتن آنها است چنان که قرآن کریم می فرماید: لئن شکرتم لازیدنکم.
۵_خداوند با ارزانی داشتن نعمت های فراوان ؛ انسان ها را به حمد و ثنای خود دعوت کرده است یا به تعبیر دیگر بشر را از طریق ارزانی داشتن نعمت ها به حمد و ستایش خویش سوق داده است.
در حدیث قدسی خطاب به حضرت موسی آمده است ای موسی محبت مرا در دل بندگانم قرار بده حضرت موسی عرضه می دارد که جایگاه محبت دل است و چگونه می توانم به دل بندگان راه پیدا کنم؟ خداوند می فرماید نعمت ها و لطف های مرا در حق آنان به یادشان بیاور که در این صورت مرا دوست خواهند داشت.
۶_شکرگزاری از هم انعام الهی و هم الهام الهی.
خداوند در ضمیر و فطرت ما اموری را الهام کرد مانند خداشناسی و خداجویی و خدا پرستی و شناخت فجور و تقوا و فضائل و رذائل و میل به حیات جاودانه و عوالم بالا.
مولوی در ارتباط با وجود خداجویی در ضمیر انسان می گوید:
همچو میل کودکان با مادران سر میل خود نداند در دلبان.
حافظ می گوید
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست منت خاک درت بر بصری نیست که نیست ناظر روی تو صاحب نظرانند ولی سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست.
ملا هادی سبزواری میگوید:
شورش عشق تودر هیچ سری نیست که نیست منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست نه همین از غم او سینه ما صد چاک است. داغ او لاله صفت بر جگری نیست که نیست.
۷_خداوند جهان را بدون مواد و مصالح پیشین خلق کرده است.
خالقیت الهی خالقیت هستی بخشی است. و اشیاء را از کتم عدم به هستی می رساند.
۸_خداوند جهان را بدون داشتن الگویی آفرید. خداوند بدیع السماوات و الارض است.
جالب این است که خداوند هر چیزی را بی بدیل و بی مثال آفرید به تعبیر دیگر هر چیز و هر پدیده ای در این عالم منحصر به فرد است.
۹_آفرینش جهان از جانب خداوند به انگیزه رفع نیاز و یا بردن سود نبوده است زیرا او غنی و بی نیاز است.
۱۰_خداوند با آفرینش جهان و انسان صفات کمالی خود مانند حکمت و قدرت را به نمایش گذاشته است. و شایستگی خود را برای طاعت و عبادت خلایق عیان کرده است.
۱۱_ سعادت بهشت و نجات از هلاکت جهنم را در طاعت خویش و دوری از معصیت خویش قرار داده است.
برای این امر عامل وادارنده ثواب و
عامل بازدارنده عقاب را مقرر فرموده است.
۱۳_همه آموزهها و اصول و فروع دین دارای حکمت و ملاک است.
۱۴_ خداوند ایمان را برای تطهیر جانما از شرک و نماز را برای زدودن کبر و زکات را برای رهایی درون ما از وابستگی ها و نیز فزونی رزق و روزه را برای تثبیت اخلاص ما و حج را برای تقویت دین و مذهب و عدل را برای انس و الفت و همسویی دلها قرار داده است.
۱۵_خداوند طاعت ما اهل بیت را برای ساماندهی دین و امامت ما را برای مصون ماندن از تفرقه و تشتت قرار داده است.
۱۶_خداوند جهاد را مایه عزت و غلبه اسلام و صبر و استقامت را راهبردی برای رسیدن اجر و پاداش قرار داده است.
۱۷_خداوند امر به معروف را برای مصلحت عمومی و احسان به والدین را برای در امان ماندن از خشم خود و صله ارحام را برای فزونی خویشاوند و درازی عمر قرار داده است.
۱۸-خداوند قصاص را برای حفظ خون انسان ها و وفای به نذر را برای آموزش گناهان قرار داده است.
و رعایت کیل و وزن در معاملات را برای درمان کم فروشی و نهی از شراب خواری را برای پاکیزه ماندن از پلیدی و دوری از نسبتهای ناروا های ناموسی را مانع لعنت الهی و ترک دزدی را برای عفت و پاکدامنی قرار داده است.
۱۹-احاطه حضرت زهرا سلام الله علیها بر آیات قرآن کریم و استناد به آنها در موضوع فدک
۲۰-قدرت احتجاج و توانایی منطقی حضرت در اثبات حق خویش نسبت به فدک.
ما در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم. البته در ترجمه جملات خطبه در مواردی ترجمه آزاد کرده ایم.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
3.74M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۵) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.27M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۴) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه یازدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
5.39M
👆تفسیر سوره تکاثر (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
4.89M
👆تفسیر سوره تکاثر (۲) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
5.11M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۵) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه دوازدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.77M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۶) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.26M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۶) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه سیزدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.81M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۷) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
*بسمه تعالی*
*بررسی دو قاعده درایه ای*
الف : *جبر ضعف خبر با شهرت فتوائیه عملیه*
ب : *وهن خبر معتبر با اعراض مشهور*
*بررسی قاعده اول*
به مشهور نسبت داده شده است که شهرت فتوائیه عملیه را باعث جبر ضعف سند روایت می دانند. البته عده ای از بزرگان این قاعده را قبول ندارند.
محقق حلی و محقق مامقانی و محقق خراسانی و محقق همدانی و محقق عراقی و محقق نائینی و امام خمینی این قاعده را قبول دارند اما شهید ثانی و صاحب معالم و شیخ انصاری و محقق اصفهانی و آیت الله خویی این قاعده راقبول ندارند. البته آنها که قبول ندارند یا اشکال کبروی دارند و یا اشکال صغروی دارند و یا هم اشکال صغروی و هم اشکال کبروی دارند.
شهید ثانی و صاحب معالم و محقق اصفهانی اشکال صغروی دارند ولی شیخ انصاری و آیت الله خویی هم اشکال صغروی و هم اشکال کبروی دارند.
*بررسی ادله مثبتین*
مقدمتاً باید اشاره کنم که مراد از مشهور در اینجا مشهور قدما است نه متاخرین.
۱- با توجه به اینکه متقدمین به عصر معصومین نزدیک بوده اند به صورت طبیعی آنها به قرائنی دسترسی داشته اند که به دست متاخرین نرسیده است.
بر این اساس وقتی مشهور قدما به روایتی که در ظاهر ضعیف است عمل کرده و بر اساس آن فتوا داده اند، با توجه به شدت احتیاط و تورع آنها، انسان علم و یا وثوق پیدا میکند که به قراینی بر صحت روایت دسترسی داشته اند که به ما نرسیده است.
در این صورت همان سیره عقلائیه که مهمترین دلیل حجیت خبر واحد بود بر حجیت خبر ضعیفی که مشهور فقهای متقدمین بر اساس آن فتوا داده اند دلالت دارد. ( کفایةالاصول، ج۲ ، ص ۱۶۲-۱۵۸)
*نقد و بررسی*
شیخ انصاری و آیت الله خویی در نقد این دلیل هم اشکال کبروی و هم اشکال صغروی مطرح کرده اند
اشکال کبروی این است که فتوای مشهور بر اساس روایت ضعیف باعث چنین وثوقی نیست چون فرض بر این است که عده ای از فقها که تعداد آنها به اندازه شهرت نمی رسد در عین اینکه این خبر ضعیف را دیده اند اما نپذیرفته اند و بر اساس آن فتوا نداده اند اگر واقعاً چنین قرائنی در کار بود باید آن عده غیر مشهور نیز که از متقدمین بوده اند به آن قرائن آگاهی پیدا می کردند. همین امر مانع تحقق چنین وثوقی می گردد.
آری اگر همه فقهای متقدم به اتفاق، به این روایت عمل می کردند چه بسا چنین وثوقی حاصل می شد.
اشکال صغروی این است که از کجا بدانیم که فتوای مشهور با استناد به این خبر ضعیف بوده است شاید دلیل دیگری در کار بوده است به ویژه اینکه متقدمین کتاب استدلالی نداشته اند کتب آنها صرفاً کتاب فتوایی بوده است و ادله فتوای خویش را در این کتاب ها ذکر نمی کردند.
مضافاً به اینکه بسیاری از فقهای متقدم اصلاً کتاب فتوایی هم نداشته اند و یا اگر هم داشتهاند به دست ما نرسیده است.
آری شیخ طوسی درکتاب مبسوط خویش به استدلال پرداخت و دیگران بعد از ایشان از وی تبعیت کرده اند.
با این حساب چگونه می توان مطمئن شد که دلیل و مدرک متقدمین در فتوا همین خبر ضعیف بوده است شاید ادله دیگری در نزد آنها بوده است.( فرائد الاصول، ص ۱۸۰ و مصباح الاصول، ج۲، ص۲۰۲)
پاسخی که آیت الله نائینی به این اشکال می دهد این است که فرض ما در جایی است که برای فتوای مشهور هیچ دلیل و مدرک دیگری غیر از این روایت نبوده است در این صورت اطمینان حاصل میشود که فتوای آنها در کتب فتوایی با استناد به این خبر ضعیف بوده است.
ولی سخن این است که چنین اطمینانی چگونه حاصل می شود؟ آیا راهی برای تحصیل این اطمینان وجود دارد؟
اشکال صغروی دیگری که شهید ثانی و محقق اصفهانی مطرح کردهاند این است که حتی در صورت احراز فتوای مشهور قدما بر اساس خبر ضعیف نمیتوان مطمئن شد که همه آنها با تحقیق به این فتوا رسیده اند چون در بسیاری از موارد فقهای بعدی به خاطر حسن ظن به فقهای قبلی به دلیل آنها اعتماد می کردند و همانند آنها فتوا می دادند.
عبارت محقق اصفهانی در نهایة الدرایه چنین است:
« نعم الانصاف آن استناد المشهور اذا کشف عن ظفر الکل بموجب الوثوق کان ذلک مفیدا للوثوق نوعا، لکنه غالبا لیس کذلک، بل الغالب فی تحقق الشهرة تبعیة المتأخر للمتقدم فی الاستناد الی ما استند الیه لحسن ظنه به »( نهایةالدرایه، ج۳، ص ۴۳۵)
۲-منطوق آیه نبأ دلالت دارد که خبر ضعیف با تبین، حجت و قابل اخذ و عمل است و معلوم است که با احراز استناد مشهور فقهای متقدمین به روایت ضعیف، تبین تحقق می یابد.
*نقد و بررسی*
تبین به معنای استکشاف و روشن شدن است که یا استکشاف وجدانی است و یا استکشاف تعبدی.
استکشاف وجدانی همان علم و یقین و یا اطمینان شخصی است و استکشاف تعبدی، دلیل معتبر شرعی است .
شهرت فتوایی نه باعث علم و اطمینان است و نه خود حجت معتبر شرعی است.
خبر ضعیف خود حجت نیست و شهرت فتوایی نیز به تنهایی حجت نیست، ضمیمه شدن لا حجت به لا حجت دیگر باعث حجیت نمیشود.
آری اگر همه فقهای پیشین به اجماع بر اساس این روایت ضعیف فتوا می دادند چه بسا تبین ح
اصل میشد
( خویی، همان)
۳-جمله «خذ بما اشتهر بین اصحابک » در مقبوله عمربن حنظله و مرفوعه زراره دلالت بر اخذ به روایتی دارد که مشهور بدان عمل کرده اند.
*نقد و بررسی*
اولاً هر دو روایت از جهت سند قابل تامل است ثانیا مراد از شهرت در این دو روایت شهرت روایی است نه شهرت فتوایی عملی.
۴- استناد مشهور فقهای متقدم به روایت، توثیق عملی محسوب می شود. این توثیق که از جانب جمع کثیری از فقها و اجلاء متقدم صورت می گیرد کمتر از توثیق قولی یکی از بزرگان نسبت به راوی نیست.
*نقد و بررسی*
اولاً توثیق در صورتی اعتبار دارد که حسی باشد نه حدسی، در اینجا حدسی است زیرا ناشی از قرائنی است که در نگاه آنها دلالت بر مطلب دارد.
ثانیا استناد عملی به روایت حداکثر دلالت بر صحت روایت به لحاظ قرائن داخلی و یا خارجی دارد.
لزوماً از آن توثیق راوی استفاده نمیشود.
۵- دعوای اجماع بر اعتبار خبری که مشهور بدان عمل کرده اند.
*نقد و بررسی*
اولاً چنین اجماعی در کار نیست
ثانیا اجماع منقول اعتبار ندارد
ثالثاً اجماع مدرکی و یا محتمل المدرکیه اعتبار ندارد
رابعاً اجماع در مسئله رجالی و یا درایه ای اعتبار ندارد.
ادله دیگری هم آوردند که به خاطر ضعف قابل ذکر نیست.
جمع بندی این بحث این است که دلیل معتبری بر انجبار ضعف سند با عمل مشهور پیدا نشده است.
*قاعده دوم*
*وهن سند خبر با اعراض مشهور فقها*
قاعده دوم این است که اگر مشهور فقهای متقدمین به خبر معتبر و صحیحی فتوا نداده باشند باعث وهن سند آن خبر می باشد.
محقق حلی و محقق همدانی و محققی نایینی و محقق عراقی و امام خمینی بر همین نظرند.
اما شهید ثانی و صاحب معالم و شیخ انصاری و آخوند خراسانی و آیت الله خویی بر خلاف آن عقیده دارند.
*دلیل مثبتین*
دلیل قائلین به قول اول این است که اعراض مشهور متقدمین از عمل به روایت صحیح و معتبر، کاشف از خلل و ضعفی در آن روایت است. به تعبیر دیگر با توجه به اینکه مشهور فقهای متقدم این خبر را دیده اند و به صحت سند آن آگاهی داشته اند و در عین حال بدان عمل نکرده اند گواه بر این است که مشکل و ضعف و خللی در آن مشاهده کرده اند.
بر این اساس گفته اند که هرچه خبر از جهت سند قوی تر باشد اعراض مشهور از عمل به آن دلالت بیشتری بر ضعف خبر دارد.
*نقد و بررسی*
اولا هم ادله لفظیه و هم سیره عقلائیه بر حجیت خبر ثقه دلالت دارد به صرف اعراض مشهور از عمل به آن نمیتوان از ادله حجیت آن دست برداشت. ( خویی، همان)
اگر گفته شود که ملاک حجیت خبر ثقه، حصول وثوق نوعی است، و در صورت اعراض مشهور، خبر ثقه مفید وثوق نوعی نیست.
در پاسخ گفته می شود که صرف اعراض مشهور مانع وثوق نوعی نمی شود، چون فرض بر این است که عده غیر مشهور از قدما به این روایت عمل کرده اند، اگر خلل و نقصی در این روایت وجود داشت آنها نیز بدان آگاهی پیدا میکردند.
علاوه بر اینکه با توجه به اطلاق ادله حجیت خبر ثقه نمیتوان احراز کرد که ملاک حجیت آن، وثوق نوعی است.
ثانیا همانگونه که آیت الله نایینی فرموده است صرف عدم فتوای جمعی از قدما بر اساس خبر صحیح دلالت بر اعراض آنها ندارد چه بسا آنها به آن خبر دسترسی پیدا نکردند.
ثالثا این احتمال هم وجود دارد که آنها درعین اطلاع آنها از آن خبر صحیح، برداشتی که ما از آن داریم نداشته اند.
رابعاً وجه اعراض مشهور قدما از خبر واحد صحیح برای ما روشن نیست شاید به خاطر آن بوده است که آنها به خبر واحد عمل نمیکردند و یا آن را مخالف قاعده می دانسته اند و یا احتمالات دیگر .
✍️نیکزاد التماس دعا
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش
سلام علیکم
در مورد این فقره از عبارت سید الشهداء ع در دعای عرفه که عرضه می دارد:
«إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي»
نظرتان چیست؟ سؤال این است که رضای الهی که صفت فعل است چگونه نمی تواند علتی در ذات الهی داشته باشد؟
پاسخ
سلام علیکم
عبارت حضرت آیت الله مصباح یزدی در تفسیر جمله بالا چنین است:
«شاید زیباترین تعبیری که در میان روایات و ادعیه برای تنزیه خدای متعال از جهات نقص اوصافی كه به صورت مشترك میان خدا و مخلوقات به كار میرود، این تعبیر است که در دعای عرفه آمده است: إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی. گاهی ما تصور میكنیم با انجام كاری خدا را از خود خشنود و راضی کردیم. تحلیل این تصور آن است كه خداوند تحت تأثیر كار ما قرار گرفت و از آن منفعل شد. اما این بیان با توحید سازگار نیست. در این فراز از دعای عرفه، سیدالشهدا صلواتاللهعلیه عرض میکند: خدایا! رضای تو بالاتر از آن است که خودت علتی برای آن ایجاد کنی؛ چون حتی اگر خود خدا هم علتی برای رضایتش ایجاد کند، رضایت حاصل از آن، معلول آن علت و حالتی انفعالی است. در حالیكه رضایت امری خارج از ذات خدا نیست كه علتی بتواند آن را ایجاد كند؛ حتی اگر آن علت را خود خدا ایجاد كرده باشد. تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛ با این وجود، چگونه ممكن است كار من علت رضایت تو باشد؟!» انتهی
اقول: بر اساس این متن رضایت صفت ذاتی و عین ذات الهی است نه یک صفت فعلی، لذا نمیتوان علتی برای آن در نظر گرفت.
منظور از رضایت ذاتی در اینجا بهجت و سرور و انبساط و خوشنودی ذاتی خداوند نسبت به ذات و صفات خویش و بالتبع نسبت به مخلوقات خویش است.
خداوند بالاترین سرور و بهجت و انبساط و خوشنودی را نسبت به ذات و صفات خویش دارد.
و رضایت و خشنودی او نسبت به افعال بندگان ناشی از بهجت و سروری است که نسبت به ذات و صفات خویش دارد. زیرا همه کمالات در ناحیه مخلوقات تجلی کمالات ذاتی اوست.
التماس دعا
https://eitaa.com/darseostadnikzad
4.62M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۸) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.81M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۷) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه چهاردهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.04M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۹) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.12M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۸) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه پانزدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
بهرهمندی خداوند از هر کمال و تنزه او از هر عیب و نقص در متون دینی
موحدان بر اين باورند كه خداوند موجودي است مبرّاي از هر عيب و نقص و ضعف و كاستي. او كامل مطلق و هستي لايتناهي است. اين عقيده از بنيادىترين باورهاي موحدان، و به ويژه مسلمانان است. بسياري از آیات و روایات و اوراد و ادعيه ما به تصريح يا تلويح ناظر بر اين باورند. سبوح و قدوس بودن ذات حق، به اين معناست كه او از هر نقص و عيب و كاستي منزّه و مبرّاست. هر جا از تسبيح و تقديس او سخن به ميان می آيد همين موضوع در نظر است. از اين گذشته، برخي تعابير كه درباره حمد و ستايش او آمده است، بر همين امر دلالت دارند:
مانند : «حمدا لامنتهي لحدّه و لاحساب لعدده و لامبلغ لغايته و لا انقطاع لأمده «خداوند را سپاس و ستايش می كنيم به گونه اي كه حد آن را انتها، و عددش را شمارش، و پايانش در دسترس، و مدت آن تمام شدني نيست.»(صحیفه سجادیه/ دعای اول/ بند۲۹)
حمد و ثنا در برابر كمال و جمال است، و حمد بی پايان و مطلق بدون كمال و جمال مطلق، مفهوم ندارد. الحمدلله الذي لايبلغ مدحته القائلون و لايحصي نعمائه العادّون و لايؤدّي حقّه المجتهدون الذي لايدركه بُعد الهمم و لايناله غوص الفطن الذي ليس لصفته حدّ محدود و لانعت موجود و لاوقت معدود و لااجل ممدود» (نهج البلاغه،خطبه ۱)«سپاس خدايي را كه سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگان نعمتهاي او ندانند و كوشندگان حق او را گزاردن نتوانند؛ خدايي كه پاي انديشه تيزگام در راه شناسايي او لنگ است و سر فكرت ژرف، به درياي معرفتش بر سنگ، صفتهاي او تعريف ناشدني است و به وصف درنيامدني و در وقت ناگنجيدني و به زماني مخصوص نابودني.»اين عبارت نيز بر كامل مطلق بودن ذات حق دلالت دارد.
امام چهارم ع می فرمايد: «اي اباحمزه، همانا خدا به هيچ محدوديتي وصف نشود. پروردگار ما بزرگتر از وصف است. چگونه به محدوديت وصف شود آن كه حدي ندارد؟»(کافی، ترجمه مصطفوی،ج۵ ، ص۱۰۰)
امام كاظم ع : «منزه است آن خدايي كه حدي ندارد، و به وصف در نيايد، و چيزي مانند او نيست، و او به چيزي نماند، و او شنوا و بيناست.»(همان،۱۰۲)
راوي می گويد: «به امام موسي عليه السلام نوشتم و درباره اين جمله دعا كه سپاس خداي راست تا نهايت علمش، از او نظر خواستم. حضرت به من نوشت: نگو نهايتِ علمش؛ زيرا علمش را نهايت و حدي نيست. بگو نهايت رضايش.»(همان،۱۰۷)
قرآن كريم نيز بر نامتناهي بودن صفات خداوند تكيه و تأكيد فراوان كرده است؛ جملاتي مانند: «ان الله علي كل شىء قدير»(آل عمران/۱۶۵)«ان الله بكل شىء عليم»(عنکبوت/۶۲) «ربنا وسعت كل شىء رحمة و علما»(غافر/۷) و همه آیاتی که دال بر تسبیح مطلق خداست بر اين امر دلالت دارند. به هر روي، اعتقاد ما مسلمانان اين است كه خداوند واجب الوجود و علت هستي بخش و خالق همه جهان است. بلكه او كامل مطلق و غني من جميع الجهات است. ذات و صفات او در مرتبه اطلاق و لاحدّي است. او دارای هستي، علم، قدرت و حيات بی پايان و نامتناهي است.
حکما و متکلمین ادله متعددی بر اثبات وجود کامل مطلق آورده اند.
دو دلیل روان و کوتاه ذیر را می توان بر این مدعا اقامه کرد:
۱-كامل مطلق بالضروره در خارج وجود دارد؛ زيرا اگر معدوم باشد به دليل قاعده «الشىء ما لم يمتنع لم يعدم» ممتنع خواهد بود؛ ممتنع بالذات يا ممتنع بالغير. با توجه به اينكه نه امتناع بالذات درباره كامل مطلق معقول است و نه امتناع بالغير، نتيجه می گيريم كامل مطلق معدوم نيست. دليل ممتنع بالذات نبودن كامل مطلق اين است كه وجود كامل مطلق متضمن يا مستلزم تناقض نيست ، و دليل ممتنع بالغير نبودن آن اين است كه امتناع بالغير درباره چيزي قابل فرض است كه اگر بخواهد وجود يابد نيازمند علت و پديد آورنده است؛ زيرا در صورت وجود علت، معلول وجوب بالغير پيدا می كند و در صورت عدم وجود علت، معلول امتناع بالغير می يابد؛ در حالي كه فرض نيازمند بودن كامل مطلق به علت يا به تعبير ديگر، فرض معلوليت كامل مطلق فرضي نامعقول است؛ زيرا معلوليت مساوق است با ضعف و فقر و تأخر مرتبه وجودي، و اين اوصاف با كامل مطلق بودن منافات دارد.
۲-هر شىء مفروض، يا واجب الوجود است، يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.
به تعبير ديگر، هر شیئ مفروض يا ضرورت وجود دارد يا ضرورت عدم دارد و يا نه ضرورت وجود و نه ضرورت عدم، باز به تعبير ديگر، يا حتما و ضرورتا در خارج هست، يا حتما و ضرورتا در خارج نيست و يا ممكن است باشد و ممكن است نباشد.
كامل مطلق نيز بنابه فرض عقلي يا واجب الوجود است يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.كامل مطلق ممتنع الوجود نيست؛ زيرا متضمن يا مستلزم اجتماع نقيضين نيست و ممكن الوجود نيست، زيرا امكان مساوق با معلوليت است و معلوليت مساوق با تأخر و ضعف و وابستگي و نيازمندي وجودي است که با کمال مطلق سازگاری ندارد پس کامل مطلق واجب الوجود و بنابراین بالضروره موجود است. نیکزاد
6.47M
👆تفسیر سوره والعصر (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
3.02M
👆تفسیر سوره والعصر (۲) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad