*بسمه تعالی*
*بررسی دو قاعده درایه ای*
الف : *جبر ضعف خبر با شهرت فتوائیه عملیه*
ب : *وهن خبر معتبر با اعراض مشهور*
*بررسی قاعده اول*
به مشهور نسبت داده شده است که شهرت فتوائیه عملیه را باعث جبر ضعف سند روایت می دانند. البته عده ای از بزرگان این قاعده را قبول ندارند.
محقق حلی و محقق مامقانی و محقق خراسانی و محقق همدانی و محقق عراقی و محقق نائینی و امام خمینی این قاعده را قبول دارند اما شهید ثانی و صاحب معالم و شیخ انصاری و محقق اصفهانی و آیت الله خویی این قاعده راقبول ندارند. البته آنها که قبول ندارند یا اشکال کبروی دارند و یا اشکال صغروی دارند و یا هم اشکال صغروی و هم اشکال کبروی دارند.
شهید ثانی و صاحب معالم و محقق اصفهانی اشکال صغروی دارند ولی شیخ انصاری و آیت الله خویی هم اشکال صغروی و هم اشکال کبروی دارند.
*بررسی ادله مثبتین*
مقدمتاً باید اشاره کنم که مراد از مشهور در اینجا مشهور قدما است نه متاخرین.
۱- با توجه به اینکه متقدمین به عصر معصومین نزدیک بوده اند به صورت طبیعی آنها به قرائنی دسترسی داشته اند که به دست متاخرین نرسیده است.
بر این اساس وقتی مشهور قدما به روایتی که در ظاهر ضعیف است عمل کرده و بر اساس آن فتوا داده اند، با توجه به شدت احتیاط و تورع آنها، انسان علم و یا وثوق پیدا میکند که به قراینی بر صحت روایت دسترسی داشته اند که به ما نرسیده است.
در این صورت همان سیره عقلائیه که مهمترین دلیل حجیت خبر واحد بود بر حجیت خبر ضعیفی که مشهور فقهای متقدمین بر اساس آن فتوا داده اند دلالت دارد. ( کفایةالاصول، ج۲ ، ص ۱۶۲-۱۵۸)
*نقد و بررسی*
شیخ انصاری و آیت الله خویی در نقد این دلیل هم اشکال کبروی و هم اشکال صغروی مطرح کرده اند
اشکال کبروی این است که فتوای مشهور بر اساس روایت ضعیف باعث چنین وثوقی نیست چون فرض بر این است که عده ای از فقها که تعداد آنها به اندازه شهرت نمی رسد در عین اینکه این خبر ضعیف را دیده اند اما نپذیرفته اند و بر اساس آن فتوا نداده اند اگر واقعاً چنین قرائنی در کار بود باید آن عده غیر مشهور نیز که از متقدمین بوده اند به آن قرائن آگاهی پیدا می کردند. همین امر مانع تحقق چنین وثوقی می گردد.
آری اگر همه فقهای متقدم به اتفاق، به این روایت عمل می کردند چه بسا چنین وثوقی حاصل می شد.
اشکال صغروی این است که از کجا بدانیم که فتوای مشهور با استناد به این خبر ضعیف بوده است شاید دلیل دیگری در کار بوده است به ویژه اینکه متقدمین کتاب استدلالی نداشته اند کتب آنها صرفاً کتاب فتوایی بوده است و ادله فتوای خویش را در این کتاب ها ذکر نمی کردند.
مضافاً به اینکه بسیاری از فقهای متقدم اصلاً کتاب فتوایی هم نداشته اند و یا اگر هم داشتهاند به دست ما نرسیده است.
آری شیخ طوسی درکتاب مبسوط خویش به استدلال پرداخت و دیگران بعد از ایشان از وی تبعیت کرده اند.
با این حساب چگونه می توان مطمئن شد که دلیل و مدرک متقدمین در فتوا همین خبر ضعیف بوده است شاید ادله دیگری در نزد آنها بوده است.( فرائد الاصول، ص ۱۸۰ و مصباح الاصول، ج۲، ص۲۰۲)
پاسخی که آیت الله نائینی به این اشکال می دهد این است که فرض ما در جایی است که برای فتوای مشهور هیچ دلیل و مدرک دیگری غیر از این روایت نبوده است در این صورت اطمینان حاصل میشود که فتوای آنها در کتب فتوایی با استناد به این خبر ضعیف بوده است.
ولی سخن این است که چنین اطمینانی چگونه حاصل می شود؟ آیا راهی برای تحصیل این اطمینان وجود دارد؟
اشکال صغروی دیگری که شهید ثانی و محقق اصفهانی مطرح کردهاند این است که حتی در صورت احراز فتوای مشهور قدما بر اساس خبر ضعیف نمیتوان مطمئن شد که همه آنها با تحقیق به این فتوا رسیده اند چون در بسیاری از موارد فقهای بعدی به خاطر حسن ظن به فقهای قبلی به دلیل آنها اعتماد می کردند و همانند آنها فتوا می دادند.
عبارت محقق اصفهانی در نهایة الدرایه چنین است:
« نعم الانصاف آن استناد المشهور اذا کشف عن ظفر الکل بموجب الوثوق کان ذلک مفیدا للوثوق نوعا، لکنه غالبا لیس کذلک، بل الغالب فی تحقق الشهرة تبعیة المتأخر للمتقدم فی الاستناد الی ما استند الیه لحسن ظنه به »( نهایةالدرایه، ج۳، ص ۴۳۵)
۲-منطوق آیه نبأ دلالت دارد که خبر ضعیف با تبین، حجت و قابل اخذ و عمل است و معلوم است که با احراز استناد مشهور فقهای متقدمین به روایت ضعیف، تبین تحقق می یابد.
*نقد و بررسی*
تبین به معنای استکشاف و روشن شدن است که یا استکشاف وجدانی است و یا استکشاف تعبدی.
استکشاف وجدانی همان علم و یقین و یا اطمینان شخصی است و استکشاف تعبدی، دلیل معتبر شرعی است .
شهرت فتوایی نه باعث علم و اطمینان است و نه خود حجت معتبر شرعی است.
خبر ضعیف خود حجت نیست و شهرت فتوایی نیز به تنهایی حجت نیست، ضمیمه شدن لا حجت به لا حجت دیگر باعث حجیت نمیشود.
آری اگر همه فقهای پیشین به اجماع بر اساس این روایت ضعیف فتوا می دادند چه بسا تبین ح
اصل میشد
( خویی، همان)
۳-جمله «خذ بما اشتهر بین اصحابک » در مقبوله عمربن حنظله و مرفوعه زراره دلالت بر اخذ به روایتی دارد که مشهور بدان عمل کرده اند.
*نقد و بررسی*
اولاً هر دو روایت از جهت سند قابل تامل است ثانیا مراد از شهرت در این دو روایت شهرت روایی است نه شهرت فتوایی عملی.
۴- استناد مشهور فقهای متقدم به روایت، توثیق عملی محسوب می شود. این توثیق که از جانب جمع کثیری از فقها و اجلاء متقدم صورت می گیرد کمتر از توثیق قولی یکی از بزرگان نسبت به راوی نیست.
*نقد و بررسی*
اولاً توثیق در صورتی اعتبار دارد که حسی باشد نه حدسی، در اینجا حدسی است زیرا ناشی از قرائنی است که در نگاه آنها دلالت بر مطلب دارد.
ثانیا استناد عملی به روایت حداکثر دلالت بر صحت روایت به لحاظ قرائن داخلی و یا خارجی دارد.
لزوماً از آن توثیق راوی استفاده نمیشود.
۵- دعوای اجماع بر اعتبار خبری که مشهور بدان عمل کرده اند.
*نقد و بررسی*
اولاً چنین اجماعی در کار نیست
ثانیا اجماع منقول اعتبار ندارد
ثالثاً اجماع مدرکی و یا محتمل المدرکیه اعتبار ندارد
رابعاً اجماع در مسئله رجالی و یا درایه ای اعتبار ندارد.
ادله دیگری هم آوردند که به خاطر ضعف قابل ذکر نیست.
جمع بندی این بحث این است که دلیل معتبری بر انجبار ضعف سند با عمل مشهور پیدا نشده است.
*قاعده دوم*
*وهن سند خبر با اعراض مشهور فقها*
قاعده دوم این است که اگر مشهور فقهای متقدمین به خبر معتبر و صحیحی فتوا نداده باشند باعث وهن سند آن خبر می باشد.
محقق حلی و محقق همدانی و محققی نایینی و محقق عراقی و امام خمینی بر همین نظرند.
اما شهید ثانی و صاحب معالم و شیخ انصاری و آخوند خراسانی و آیت الله خویی بر خلاف آن عقیده دارند.
*دلیل مثبتین*
دلیل قائلین به قول اول این است که اعراض مشهور متقدمین از عمل به روایت صحیح و معتبر، کاشف از خلل و ضعفی در آن روایت است. به تعبیر دیگر با توجه به اینکه مشهور فقهای متقدم این خبر را دیده اند و به صحت سند آن آگاهی داشته اند و در عین حال بدان عمل نکرده اند گواه بر این است که مشکل و ضعف و خللی در آن مشاهده کرده اند.
بر این اساس گفته اند که هرچه خبر از جهت سند قوی تر باشد اعراض مشهور از عمل به آن دلالت بیشتری بر ضعف خبر دارد.
*نقد و بررسی*
اولا هم ادله لفظیه و هم سیره عقلائیه بر حجیت خبر ثقه دلالت دارد به صرف اعراض مشهور از عمل به آن نمیتوان از ادله حجیت آن دست برداشت. ( خویی، همان)
اگر گفته شود که ملاک حجیت خبر ثقه، حصول وثوق نوعی است، و در صورت اعراض مشهور، خبر ثقه مفید وثوق نوعی نیست.
در پاسخ گفته می شود که صرف اعراض مشهور مانع وثوق نوعی نمی شود، چون فرض بر این است که عده غیر مشهور از قدما به این روایت عمل کرده اند، اگر خلل و نقصی در این روایت وجود داشت آنها نیز بدان آگاهی پیدا میکردند.
علاوه بر اینکه با توجه به اطلاق ادله حجیت خبر ثقه نمیتوان احراز کرد که ملاک حجیت آن، وثوق نوعی است.
ثانیا همانگونه که آیت الله نایینی فرموده است صرف عدم فتوای جمعی از قدما بر اساس خبر صحیح دلالت بر اعراض آنها ندارد چه بسا آنها به آن خبر دسترسی پیدا نکردند.
ثالثا این احتمال هم وجود دارد که آنها درعین اطلاع آنها از آن خبر صحیح، برداشتی که ما از آن داریم نداشته اند.
رابعاً وجه اعراض مشهور قدما از خبر واحد صحیح برای ما روشن نیست شاید به خاطر آن بوده است که آنها به خبر واحد عمل نمیکردند و یا آن را مخالف قاعده می دانسته اند و یا احتمالات دیگر .
✍️نیکزاد التماس دعا
https://eitaa.com/darseostadnikzad
باسمه تعالی
پرسش
سلام علیکم
در مورد این فقره از عبارت سید الشهداء ع در دعای عرفه که عرضه می دارد:
«إِلَهِي تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَيْفَ يَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّي»
نظرتان چیست؟ سؤال این است که رضای الهی که صفت فعل است چگونه نمی تواند علتی در ذات الهی داشته باشد؟
پاسخ
سلام علیکم
عبارت حضرت آیت الله مصباح یزدی در تفسیر جمله بالا چنین است:
«شاید زیباترین تعبیری که در میان روایات و ادعیه برای تنزیه خدای متعال از جهات نقص اوصافی كه به صورت مشترك میان خدا و مخلوقات به كار میرود، این تعبیر است که در دعای عرفه آمده است: إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی. گاهی ما تصور میكنیم با انجام كاری خدا را از خود خشنود و راضی کردیم. تحلیل این تصور آن است كه خداوند تحت تأثیر كار ما قرار گرفت و از آن منفعل شد. اما این بیان با توحید سازگار نیست. در این فراز از دعای عرفه، سیدالشهدا صلواتاللهعلیه عرض میکند: خدایا! رضای تو بالاتر از آن است که خودت علتی برای آن ایجاد کنی؛ چون حتی اگر خود خدا هم علتی برای رضایتش ایجاد کند، رضایت حاصل از آن، معلول آن علت و حالتی انفعالی است. در حالیكه رضایت امری خارج از ذات خدا نیست كه علتی بتواند آن را ایجاد كند؛ حتی اگر آن علت را خود خدا ایجاد كرده باشد. تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ تَكُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی؛ با این وجود، چگونه ممكن است كار من علت رضایت تو باشد؟!» انتهی
اقول: بر اساس این متن رضایت صفت ذاتی و عین ذات الهی است نه یک صفت فعلی، لذا نمیتوان علتی برای آن در نظر گرفت.
منظور از رضایت ذاتی در اینجا بهجت و سرور و انبساط و خوشنودی ذاتی خداوند نسبت به ذات و صفات خویش و بالتبع نسبت به مخلوقات خویش است.
خداوند بالاترین سرور و بهجت و انبساط و خوشنودی را نسبت به ذات و صفات خویش دارد.
و رضایت و خشنودی او نسبت به افعال بندگان ناشی از بهجت و سروری است که نسبت به ذات و صفات خویش دارد. زیرا همه کمالات در ناحیه مخلوقات تجلی کمالات ذاتی اوست.
التماس دعا
https://eitaa.com/darseostadnikzad
4.62M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۸) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.81M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۷) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه چهاردهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.04M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۱۹) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.12M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۸) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه پانزدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
بهرهمندی خداوند از هر کمال و تنزه او از هر عیب و نقص در متون دینی
موحدان بر اين باورند كه خداوند موجودي است مبرّاي از هر عيب و نقص و ضعف و كاستي. او كامل مطلق و هستي لايتناهي است. اين عقيده از بنيادىترين باورهاي موحدان، و به ويژه مسلمانان است. بسياري از آیات و روایات و اوراد و ادعيه ما به تصريح يا تلويح ناظر بر اين باورند. سبوح و قدوس بودن ذات حق، به اين معناست كه او از هر نقص و عيب و كاستي منزّه و مبرّاست. هر جا از تسبيح و تقديس او سخن به ميان می آيد همين موضوع در نظر است. از اين گذشته، برخي تعابير كه درباره حمد و ستايش او آمده است، بر همين امر دلالت دارند:
مانند : «حمدا لامنتهي لحدّه و لاحساب لعدده و لامبلغ لغايته و لا انقطاع لأمده «خداوند را سپاس و ستايش می كنيم به گونه اي كه حد آن را انتها، و عددش را شمارش، و پايانش در دسترس، و مدت آن تمام شدني نيست.»(صحیفه سجادیه/ دعای اول/ بند۲۹)
حمد و ثنا در برابر كمال و جمال است، و حمد بی پايان و مطلق بدون كمال و جمال مطلق، مفهوم ندارد. الحمدلله الذي لايبلغ مدحته القائلون و لايحصي نعمائه العادّون و لايؤدّي حقّه المجتهدون الذي لايدركه بُعد الهمم و لايناله غوص الفطن الذي ليس لصفته حدّ محدود و لانعت موجود و لاوقت معدود و لااجل ممدود» (نهج البلاغه،خطبه ۱)«سپاس خدايي را كه سخنوران در ستودن او بمانند و شمارگان نعمتهاي او ندانند و كوشندگان حق او را گزاردن نتوانند؛ خدايي كه پاي انديشه تيزگام در راه شناسايي او لنگ است و سر فكرت ژرف، به درياي معرفتش بر سنگ، صفتهاي او تعريف ناشدني است و به وصف درنيامدني و در وقت ناگنجيدني و به زماني مخصوص نابودني.»اين عبارت نيز بر كامل مطلق بودن ذات حق دلالت دارد.
امام چهارم ع می فرمايد: «اي اباحمزه، همانا خدا به هيچ محدوديتي وصف نشود. پروردگار ما بزرگتر از وصف است. چگونه به محدوديت وصف شود آن كه حدي ندارد؟»(کافی، ترجمه مصطفوی،ج۵ ، ص۱۰۰)
امام كاظم ع : «منزه است آن خدايي كه حدي ندارد، و به وصف در نيايد، و چيزي مانند او نيست، و او به چيزي نماند، و او شنوا و بيناست.»(همان،۱۰۲)
راوي می گويد: «به امام موسي عليه السلام نوشتم و درباره اين جمله دعا كه سپاس خداي راست تا نهايت علمش، از او نظر خواستم. حضرت به من نوشت: نگو نهايتِ علمش؛ زيرا علمش را نهايت و حدي نيست. بگو نهايت رضايش.»(همان،۱۰۷)
قرآن كريم نيز بر نامتناهي بودن صفات خداوند تكيه و تأكيد فراوان كرده است؛ جملاتي مانند: «ان الله علي كل شىء قدير»(آل عمران/۱۶۵)«ان الله بكل شىء عليم»(عنکبوت/۶۲) «ربنا وسعت كل شىء رحمة و علما»(غافر/۷) و همه آیاتی که دال بر تسبیح مطلق خداست بر اين امر دلالت دارند. به هر روي، اعتقاد ما مسلمانان اين است كه خداوند واجب الوجود و علت هستي بخش و خالق همه جهان است. بلكه او كامل مطلق و غني من جميع الجهات است. ذات و صفات او در مرتبه اطلاق و لاحدّي است. او دارای هستي، علم، قدرت و حيات بی پايان و نامتناهي است.
حکما و متکلمین ادله متعددی بر اثبات وجود کامل مطلق آورده اند.
دو دلیل روان و کوتاه ذیر را می توان بر این مدعا اقامه کرد:
۱-كامل مطلق بالضروره در خارج وجود دارد؛ زيرا اگر معدوم باشد به دليل قاعده «الشىء ما لم يمتنع لم يعدم» ممتنع خواهد بود؛ ممتنع بالذات يا ممتنع بالغير. با توجه به اينكه نه امتناع بالذات درباره كامل مطلق معقول است و نه امتناع بالغير، نتيجه می گيريم كامل مطلق معدوم نيست. دليل ممتنع بالذات نبودن كامل مطلق اين است كه وجود كامل مطلق متضمن يا مستلزم تناقض نيست ، و دليل ممتنع بالغير نبودن آن اين است كه امتناع بالغير درباره چيزي قابل فرض است كه اگر بخواهد وجود يابد نيازمند علت و پديد آورنده است؛ زيرا در صورت وجود علت، معلول وجوب بالغير پيدا می كند و در صورت عدم وجود علت، معلول امتناع بالغير می يابد؛ در حالي كه فرض نيازمند بودن كامل مطلق به علت يا به تعبير ديگر، فرض معلوليت كامل مطلق فرضي نامعقول است؛ زيرا معلوليت مساوق است با ضعف و فقر و تأخر مرتبه وجودي، و اين اوصاف با كامل مطلق بودن منافات دارد.
۲-هر شىء مفروض، يا واجب الوجود است، يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.
به تعبير ديگر، هر شیئ مفروض يا ضرورت وجود دارد يا ضرورت عدم دارد و يا نه ضرورت وجود و نه ضرورت عدم، باز به تعبير ديگر، يا حتما و ضرورتا در خارج هست، يا حتما و ضرورتا در خارج نيست و يا ممكن است باشد و ممكن است نباشد.
كامل مطلق نيز بنابه فرض عقلي يا واجب الوجود است يا ممتنع الوجود و يا ممكن الوجود.كامل مطلق ممتنع الوجود نيست؛ زيرا متضمن يا مستلزم اجتماع نقيضين نيست و ممكن الوجود نيست، زيرا امكان مساوق با معلوليت است و معلوليت مساوق با تأخر و ضعف و وابستگي و نيازمندي وجودي است که با کمال مطلق سازگاری ندارد پس کامل مطلق واجب الوجود و بنابراین بالضروره موجود است. نیکزاد
6.47M
👆تفسیر سوره والعصر (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
3.02M
👆تفسیر سوره والعصر (۲) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
2.03M
داوری تحلیلی از استاد نیکزاد میان دیدگاه آیت الله شهید بهشتی و آیت الله مصباح در مسئله نقش مردم در مشروعیت حکومت
#علوم سیاسی
🆑 @darseostadnikzad
7.87M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۲۰) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
9.11M
👆 خارج اصول، ؛ (۳۹) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه شانزدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.49M
👆 خارج اصول، ؛ (۴۰) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه هفدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.59M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۲۱) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
4.63M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۲۲) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5M
👆 خارج اصول، ؛ (۴۱) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه هجدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
5.03M
👆 خارج اصول، ؛ (۴۲) سال تحصیلی ۱۴۰۲، امارات- حجیت خبرواحد جلسه نوزدهم از آیت الله نیکزاد
#اصول
🆑 @darseostadnikzad
4.11M
👆درس خارج فقه سال تحصیلی۱۴۰۲؛ غناوموسیقی(۲۳) از آیت الله نیکزاد
#فقه
🆑 @darseostadnikzad
5.28M
👆تفسیر سوره تکاثر (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
باسمه تعالی
در آیه ۶۴ سوره توبه آمده است:
يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ ۚ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ.
یعنی : منافقان از آن میترسند که خدا سورهای در باره آنها بفرستد که آنها را از آنچه در درون آنهاست آگاه کند. بگو: اکنون تمسخر کنید، خدا آنچه را که از آن میترسید آشکار خواهد ساخت.
پرسشی که نظر مفسرین را به خود متوجه کرده است این است با توجه به اینکه منافقان در باطن کافر بوده اند و اعتقادی به وحی و پیامبری پیامبر اکرم ص و نزول سوره بر او نداشته اند چگونه نگران نزول سوره ای بر پیامبر اکرم ص و افشای اسرار آنها از جانب وحی بوده اند!.
پاسخ
پاسخی که جمهور مفسرین ( به تعبیر تفسیر المیزان ) به این پرسش داده اند این است که منافقان هر چند اعتقاد و ایمان به وحی و نبوت نداشته اند اما یقین به کذب وحی و نبوت هم نداشته اند یعنی نسبت به صدق و حقانیت وحی و نبوت در شک و تردید بوده اند، بنابر این احتمال صدق وحی و نبوت را می داده اند از این جهت پیوسته این نگرانی را داشته اند که واقعا سوره ای نازل شود و مافی الضمیر آنها را افشا کند. لذا در آیه بالا تعبیری که بکار رفته است این است : یحذر المنافقون ان تنزل علیهم ...است که بیانگر خوف و نگرانی آنهاست که با شک و تردید هم سازگاری دارد.
علامه طباطبایی ره هر چند این پاسخ را خالی از وجه نمی داند اما در عین حال آن را نمی پذیرد.
بیان ایشان این است که تعبیر بکار رفته در این آیه « یحذر» است نه « یخاف»، اگر تعبیر «یخاف المنافقون» بود می توانستیم این پاسخ رابپذیریم اما فعل «یحذر» که از ماده حذر است دال بر این است که منافقون نسبت به نزول سوره افشاگرانه ما فی الضمیرشان، حذر و پرهیز داشتند. حذر و پرهیز با صرف خوف و ترس متفاوت است.
حذر در جایی است که نگرانی آنچنان جدی است که برای جلوگیری از آن دست به اقداماتی می زنند و از اسباب و وسائلی برای حفظ و مصونیت از ان یاری می گیرند.
این معنا در جایی است که قبلا موارد مشابهی رخ داده باشد که به جا و به مورد بودن آن نگرانی را تأیید می کند.
اتفاقا همین گونه بوده است منافقین در موارد متعددی دیده اند که با نزول آیات و سوره هایی، افشاگری رخ داده است و اسرار آنها فاش گردیده است مانند آیات سوره های منافقون و بقره و غیر این دو.
آنقدر این نگرانی برای آنها جدی بوده است که قرآن می فرماید: یحسبون کل صیحة علیهم( منافقون/۴)
این تعبیر با صرف شک و تردید سازگاری ندارد. بلکه برای رخ ندادن ان مراقبت و مواظبت و احتیاط داشته اند.
پاسخ علامه طباطبایی به اصل پرسش این است که هرچند منافقین اعتقاد و ایمان به صدق وحی و نبوت نداشته اند اما با توجه به موارد مشابه که از جانب پیامبر افشاگری انجام می گرفته است به صورت جدی این نگرانی را داشته اند که به همان شکلی که تا به حال اطلاعات و اخبار درست آنها، به پیامبر ص می رسیده است و افشاگری می کرده است این بار نیز اطلاعات و اخبار آنها به دست او برسد و مافی الضمیر آنها را افشا کند.
تعبیر نزول سوره به اعتبار این است که مخاطب خداوند در این آیه پیامبر اکرم ص است نه منافقان، و معلوم است که پیامبر اکرم ص، اعتقاد به حقیقت امر یعنی نزول سوره بر خود داشته است.
به تعبیر روشن تر قرآن می فرماید منافقان شدیدا نگرانند به گونه موارد قبلی، منویات پلید آنها برای تو آشکار شود و تو به افشای آنها اقدام کنی. در موارد قبلی واقعا با نزول سوره بوده است.
نیکزاد
https://eitaa.com/darseostadnikzad
4.59M
👆تفسیر سوره همزه (۱) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad
4.34M
👆تفسیر سوره همزه (۲) از مفسر گرانقدر آیت الله نیکزاد
#تفسیر
🆑 @darseostadnikzad