eitaa logo
داستان راستان
100 دنبال‌کننده
185 عکس
63 ویدیو
4 فایل
هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻 https://eitaa.com/dastan7
مشاهده در ایتا
دانلود
فرزند امام خمینی ره: مادر ما اگر سر سفره نمی‌نشستند، پدر غذا نمی‌خوردند. حتی اگر همه سر سفره حاضر بودند، منتظر می‌ماندند. وقتی که والدمان می‌آمد، آقا شروع به خوردن می‌کردند. این نقل قول در مورد امام خمینی از زبان فرزندشان است. همسرشان نیز می‌گویند امام به من خیلی احترام می‌گذاشتند. حتی در موارد بی‌احترامی و اصلا بی‌ادبی نمی‌کردند. ایشان جارو کردن، ظرف شستن و حتی شستن روسری بچه خودمان را هم وظیفه من نمی‌دانستند و اگر به جهت نیازگاهی به این کارها دست می‌زدم، ناراحت می‌شدم و آن را به حساب نوعی اجحاف نسبت به من می‌گذاشتند. حتی وقتی وارد اتاق می‌شدم، به من نمی‌گفتند در را پشت سرتان ببندید. صبر می‌کردند تا بنشینم و بعد خودشان بلند می‌شدند و در را می‌بستند. امام در مسائل خصوصی زندگی من دخالت نمی‌کردند. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند و هرطور که دوست داشتم زندگی می‌کردم. احمد جان خیلی سفارش مرا کردند و به او گفتند: خیلی مواظب مادرت باش. من نتوانستم تلافی کنم. تو تلافی کن. https://eitaa.com/dastan7
۲۰ دی
خانه میرزا جواد آقای تهرانی بسیار دیدنی بود. با اینکه وسایل ساده‌ای داشتند، اما همه چیز در خانه با هم هماهنگ شده بود؛ مرتب و زیبا. حتی رنگ پرده‌ها را هم با رنگ خانه هماهنگ کرده بودند. برای دیگران عجیب بود که یک روحانی و از فقهای نامدار چنین خانه‌ای داشته باشد. وقتی که رفته بودند، اینطور شنیدند. موقعی که ازدواج کردم، همسرم از خانواده‌ای آبرومند و نسبتاً متمکن بود و من گفتم که طلبه هستم و چیز زیادی ندارم. آنها بدین صورت قبول کردند. ولی بعدها می‌دیدم هر وقت اقوام و خویشان همسرم به منزل ما می‌آمدند، خانه به وضعیت مناسبی نبود و باعث خجالت و شرمندگی همسرم می‌شد. لذا به خاطر احترام به همسرم و رضایت او، منزل را به این صورت درآوردم که مشاهده می‌کنید و این موجب رضایت و خوشنودی او شد. زینت منزل فقط به خاطر رضایت او بوده، نه برای تمایل خودم به تجملات و زرق و برق دنیوی. https://eitaa.com/dastan7
۲۰ دی
همسر شهید مطهری درباره نحوه رفتار ایشان می‌گوید: بیشتر صبح‌ها چای درست می‌کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زنان بسیار ناراحت و منقلب می‌شدند. همیشه می‌گفتند زن نباید استثمار شود. می‌فرمودند اسلام حق بسیار زیادی برای خانم‌ها قائل شده است که حتی می‌گوید وظیفه ندارد به بچه خودش هم شیر بدهد، چه برسد به کارهای دیگر. یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیک‌های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‌ها خواب هستند ولی آقا بیدار بودند، چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت همه روحانیان اینقدر خوب هستند؟ بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند بچه‌ها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: می‌ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید. https://eitaa.com/dastan7
۲۰ دی
دلت پاک باشه! اگر عرق می‌خوری، بخور؛ اگر قمار می‌زنی، بزن؛ اگر دزدی می‌کنی، بکن؛ اگر چاقو می‌کشی، بکش؛ اما مسلمان باش! https://eitaa.com/dastan7
۲۰ دی
یکی از اولیای خدا که ارتباط خاصی با حضرت داشت و عنایات زیادی به او شده بود، می‌فرمود که ریشه عنایات ویژه‌اش از ترک هوای نفس ناشی شده است. او می‌گفت که در دوران جوانی، در مقاطع حساس، در برابر شهوت و هوای نفس جنگیده است. ایشان نقل می‌کرد که وقتی در شهر قم به طلبگی مشغول بود، ۱۸ ساله بود و در خانه‌ای متروکه در یکی از محله‌های قدیمی قم اتاقی پیدا کرد. این خانه به شدت ویران شده بود و کسی در آن زندگی نمی‌کرد. در حین جستجوی مکانی برای زندگی، بقال محل پیشنهاد کرد که اتاقی در آن خانه متروکه برایش در نظر بگیرد. او تصمیم گرفت که در آن اتاق اقامت کند، چرا که به‌جز این خانه، جایی دیگر برای زندگی نداشت. در همان مدت، پیرزنی گاهی به دیدن او می‌آمد و محبت‌هایی نشان می‌داد، گاهی غذایی می‌آورد و گاهی سخن می‌گفت. روزی، پیرزن از او خواست که یک ازدواج موقتی برایش فراهم کند و به او گفت که برای کمک به زندگی‌اش، فردی را می‌شناسد که بیوه است و بچه دارد، و می‌تواند برایش همسر شود و در خانه او غذا بپزد. پیرزن اصرار کرد و آن زن را به خانه او آورد. وقتی با آن زن صحبت کرد، متوجه شد که او فاضله و عالمه است. خطبه عقد را خواندند، اما پس از آن، پیرزن چادر خود را از سر برداشت و مشخص شد که آن زن دختر است. آن دختر به دلیل فقر خانواده‌اش و فشارهای زندگی، به این حیله راضی شده بود تا ازدواج کند. طلبه، که در این وضعیت قرار گرفته بود، به شدت متأثر شد و پس از تفکر عمیق، تصمیم گرفت که از این ازدواج خودداری کند. او به دختر گفت که نمی‌تواند با او ازدواج کند زیرا شرایط شرعی این ازدواج مناسب نیست. او سپس دختر را به خانه‌اش برگرداند و با پدر و مادرش صحبت کرد تا مشکلاتش را حل کنند و برای او شوهر مناسبی پیدا کنند. او در پایان شب در خلوت خود دعا کرد و از خداوند خواست که راهی برای ازدواج دائم دختر فراهم کند. در نهایت دعا مستجاب شد و دختر به آرامش رسید. https://eitaa.com/dastan7
۲۰ دی
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این صحنه را بدقت نگاه کنید درس بزرگی در خود دارد 🔻 اگر آهوها کمی بالا بیایند خورده خواهند شد! 🔻اگر کمی جلوتر بروند از صخره سقوط خواهند کرد! 🔻گاهی سکوت و آرامش در زندگی، انسان را از سقوط یا مرگ نجات می‌دهد. بسیار دیدنی است. https://eitaa.com/dastan7
۲۱ دی
🔻از خدا کم نخواه! آیت الله مصباح یزدی: 🔹️«یا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خِیْر» در مقام دعا توجه داشته باشید همت‌تان برای درخواست، هدف‌های بلند و عالی باشد؛ به چیزهای پست و كوچك قناعت نكنید. 🔹️سفر اولی كه به قم می‌‌آمدم، بچه بودم. راننده برای اینكه خوابش نبرد، با ما حرف می‌‌زد. سوره‌ یوسف را حفظ بود و با لحن می‌‌خواند. به من گفت: «حالا كه قم می‌‌روی، از حضرت معصومه(سلام الله علیها) چه می‌‌خواهی؟» گفتم: «نمی‌‌دانم چه بخواهم؟» 🔹️گفت: «ثروتمندترین شخص شهرتان كیست؟» گفتم: «فلان فرد.» گفت: «اگر گدایی با زحمت خودش را برساند به آن آقا، وقتی رسید و او ازش پرسید چه می‌‌خواهی، گدا هم بگوید یك ریال، همه به او می‌‌خندند. می‌‌گویند: چقدر كودن است. رفتی آنجا بگو صد هزارتومان می‌‌خواهم! (که آن زمان پول زیادی بود) نكند پیش حضرت معصومه(سلام الله علیها) چیز كمی بخواهی.» 🔹️خدا ان شاءالله او را با موالی‌‌اش محشور كند. ما از این راننده درس اخلاق گرفتیم. 🔹️خدا اگر به انسان‌ها، همه نعمت‌‌های دنیا را بدهد یا برای انسان‌ها دنیای دیگری خلق كند و همه نعمت‌‌ها را به او بدهد، از خزانه‌‌اش كم نمی‌‌آید، كیسه‌‌اش خالی نمی‌‌شود. 🔹️توجه به این مطلب در مقام دعا و مناجات به آدم جرئت می‌‌دهد كه هم کم نخواهد و هم خجالت‌هایش را رفع می‌‌كند. می‌‌گوید: خدایا من هرچه بی‌‌لیاقت، كثیف و آلوده‌‌ام، اما اگر بدهی از تو كم نمی‌‌آید. ۱۳۸۶/۰۷/۰۸ https://eitaa.com/dastan7
۲۱ دی
در ایام گل نرگس، گل نرگس می‌فروخت. خواهرش به من گفته بود که او برخی وسایل شخصی‌اش را می‌فروخت. یکی از کسانی که به او کمک می‌کرد، حاج قاسم بود. از او پرسیدم که چرا گل‌ها را ارزان می‌فروشی؟ او در جواب گفت که این گل‌ها به قبر حاجی (شهید سلیمانی) می‌روند. https://eitaa.com/dastan7
۲۲ دی
تو همین عشایر بختیاری خوزستان، برای اینکه چاه‌های نفت و انقلاب ملی شدن صنعت نفت مرحوم مصدق و آیت‌الله کاشانی رحمت‌الله‌علیه برای اینکه دستشون نیفته، اومد چیکار کرد؟ یه افسر اطلاعاتی انگلیسو فرستاد به اسم جیکاک. اومد عمامه گذاشت، اسم خودش شد سید جیکاک، یه فرقه ساخت به اسم طلوعی‌ها. شعارشون این بود: سینه می‌زدن با هم، عزاداریشون این بود که «هر که مهر علی در دلشه، صنعت ملی نفت سی چنسه». این شعار سینه‌زنی‌شون. هر که مهر علی تو دلشه، ملی شدن صنعت نفت به چه دردش می خوره؟ https://eitaa.com/dastan7
۲۲ دی
در اواخر عمر پیامبر اکرم (ص)، گروهی که بعد از ایشان به قدرت رسیدند، در حال برنامه‌ریزی برای تصاحب حکومت بودند. آن‌ها به قبیله بنی‌اسلم پول دادند تا در نزدیکی مدینه مستقر شوند و در زمان مناسب وارد شهر شوند. این اتفاق در روز سقیفه رخ داد که قبیله بنی‌اسلم با 400 شمشیرزن وارد مدینه شدند، شهری که جمعیت آن حدود 10 هزار نفر بود. این ورود ناگهانی، کودتایی در مدینه محسوب می‌شد. سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج، یکی از دوستان و یاران امیرالمومنین (ع) و سیاستمداری زیرک بود که متوجه این تحرکات شد. او طرحی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن منافقین و حمایت از امیرالمومنین (ع) به ذهنش رسید. طرح سعد بن عباده این بود که از اعتبار خود برای جمع کردن انصار در سقیفه بنی‌ساعده استفاده کند. او قصد داشت از تعصب قبیله‌ای و شهری خود برای تصاحب شهر استفاده کند تا منافقین و مهاجرینی که قصد خانه‌نشین کردن امیرالمومنین (ع) را داشتند، به هدف خود نرسند. او می‌خواست شهر را تا پایان مراسم کفن و دفن پیامبر (ص) و آمادگی امیرالمومنین (ع) برای به دست گرفتن حکومت، در کنترل خود داشته باشد و سپس آن را به امیرالمومنین (ع) بسپارد. اما متاسفانه این طرح با شکست مواجه شد. اشتباه بزرگ سعد بن عباده این بود که قبل از اقدام، با امیرالمومنین (ع) مشورت نکرد. او فکر می‌کرد طرحش کامل است و می‌تواند به تنهایی آن را اجرا کند. شیطان از این غفلت سعد بن عباده استفاده کرد و نقشه او را به شکست کشاند. https://eitaa.com/dastan7
۲۲ دی
شبث بن ربعی شخصیتی است که در تاریخ اسلام به‌عنوان فردی نفاق‌پرداز و عوام‌فریب شناخته می‌شود. او ۱۵ ساله بود که مسلمان شد، ولی پس از آن در مسیرهایی گمراه‌کننده قرار گرفت. پس از وفات پیامبر، شبث با سجاح، خانمی که ادعای نبوت کرده بود، پیوست. وقتی خلیفه اول اعلام کرد که مرتدها باید کشته شوند، شبث با او بیعت کرد. در دوران خلیفه سوم، شبث مردم را علیه او شوراند تا خلیفه کشته شود. پس از قتل عثمان، شبث به خونخواهی از او در جنگ جمل به مقابله با حضرت علی (ع) پرداخت، ولی پس از جنگ با او بیعت کرد. در جنگ صفین، شبث در کنار حضرت علی (ع) بود، اما بعد از آن به رهبری خوارج رسید. در منطقه هروه، با یک مارمولک بیعت کرد و آن را امیرالمؤمنین دانست. بعد از شهادت حضرت علی (ع)، به امام حسن (ع) بیعت کرد، اما به سرعت با معاویه و سپس یزید بیعت کرد. شبث در کربلا نیز نقش داشت، به‌ویژه در زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، و نامه‌ای به امام حسین (ع) نوشت. او یکی از اولین کسانی بود که به استقبال مسلم بن عقیل رفت. در کربلا، او فرمانده پیاده‌نظام لشکر عمر سعد بود. پس از کربلا، به شکرانه کشته شدن امام حسین (ع)، مسجدی در کوفه ساخت. در ادامه، شبث همواره در سیاست‌های مختلف زمانه مشارکت داشت. او در قیام زبیر، در جنگ مختار، در قتل مختار و مصعب بن زبیر شرکت کرد. با توجه به تغییرات و تحولات سیاسی، شبث از آن کسانی بود که همیشه خود را با شرایط جدید تطبیق می‌داد. https://eitaa.com/dastan7
۲۲ دی
امام خمینی درباره عده‌ای از روحانیون دستور داد عمامه‌هایشان را باز کنند. همه عمامه‌ها را باز کردند. سپس امام گفت: «بنشینید و دوباره عمامه‌هایتان را ببندید.» چند نفر نتوانستند عمامه‌هایشان را ببندند. با این زیرکی امام چند منافق و نفوذی شناسایی شدند https://eitaa.com/dastan7
۲۳ دی