eitaa logo
داستان راستان
109 دنبال‌کننده
194 عکس
70 ویدیو
4 فایل
هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻 https://eitaa.com/dastan7
مشاهده در ایتا
دانلود
همسر شهید مطهری درباره نحوه رفتار ایشان می‌گوید: بیشتر صبح‌ها چای درست می‌کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. از ظلم به زنان بسیار ناراحت و منقلب می‌شدند. همیشه می‌گفتند زن نباید استثمار شود. می‌فرمودند اسلام حق بسیار زیادی برای خانم‌ها قائل شده است که حتی می‌گوید وظیفه ندارد به بچه خودش هم شیر بدهد، چه برسد به کارهای دیگر. یادم هست یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم و بعد از چند روز با یکی از دوستانم به تهران برگشتم. نزدیک‌های سحر بود که به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، دیدم همه بچه‌ها خواب هستند ولی آقا بیدار بودند، چای حاضر کرده بودند، میوه و شیرینی چیده بودند و منتظر من بودند. دوستم از دیدن این منظره بسیار تعجب کرد و گفت همه روحانیان اینقدر خوب هستند؟ بعد از سلام و علیک، وقتی آقا دیدند بچه‌ها هنوز خوابند، با تأثر به من گفتند: می‌ترسم یک وقت من نباشم و شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید. https://eitaa.com/dastan7
دلت پاک باشه! اگر عرق می‌خوری، بخور؛ اگر قمار می‌زنی، بزن؛ اگر دزدی می‌کنی، بکن؛ اگر چاقو می‌کشی، بکش؛ اما مسلمان باش! https://eitaa.com/dastan7
یکی از اولیای خدا که ارتباط خاصی با حضرت داشت و عنایات زیادی به او شده بود، می‌فرمود که ریشه عنایات ویژه‌اش از ترک هوای نفس ناشی شده است. او می‌گفت که در دوران جوانی، در مقاطع حساس، در برابر شهوت و هوای نفس جنگیده است. ایشان نقل می‌کرد که وقتی در شهر قم به طلبگی مشغول بود، ۱۸ ساله بود و در خانه‌ای متروکه در یکی از محله‌های قدیمی قم اتاقی پیدا کرد. این خانه به شدت ویران شده بود و کسی در آن زندگی نمی‌کرد. در حین جستجوی مکانی برای زندگی، بقال محل پیشنهاد کرد که اتاقی در آن خانه متروکه برایش در نظر بگیرد. او تصمیم گرفت که در آن اتاق اقامت کند، چرا که به‌جز این خانه، جایی دیگر برای زندگی نداشت. در همان مدت، پیرزنی گاهی به دیدن او می‌آمد و محبت‌هایی نشان می‌داد، گاهی غذایی می‌آورد و گاهی سخن می‌گفت. روزی، پیرزن از او خواست که یک ازدواج موقتی برایش فراهم کند و به او گفت که برای کمک به زندگی‌اش، فردی را می‌شناسد که بیوه است و بچه دارد، و می‌تواند برایش همسر شود و در خانه او غذا بپزد. پیرزن اصرار کرد و آن زن را به خانه او آورد. وقتی با آن زن صحبت کرد، متوجه شد که او فاضله و عالمه است. خطبه عقد را خواندند، اما پس از آن، پیرزن چادر خود را از سر برداشت و مشخص شد که آن زن دختر است. آن دختر به دلیل فقر خانواده‌اش و فشارهای زندگی، به این حیله راضی شده بود تا ازدواج کند. طلبه، که در این وضعیت قرار گرفته بود، به شدت متأثر شد و پس از تفکر عمیق، تصمیم گرفت که از این ازدواج خودداری کند. او به دختر گفت که نمی‌تواند با او ازدواج کند زیرا شرایط شرعی این ازدواج مناسب نیست. او سپس دختر را به خانه‌اش برگرداند و با پدر و مادرش صحبت کرد تا مشکلاتش را حل کنند و برای او شوهر مناسبی پیدا کنند. او در پایان شب در خلوت خود دعا کرد و از خداوند خواست که راهی برای ازدواج دائم دختر فراهم کند. در نهایت دعا مستجاب شد و دختر به آرامش رسید. https://eitaa.com/dastan7
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این صحنه را بدقت نگاه کنید درس بزرگی در خود دارد 🔻 اگر آهوها کمی بالا بیایند خورده خواهند شد! 🔻اگر کمی جلوتر بروند از صخره سقوط خواهند کرد! 🔻گاهی سکوت و آرامش در زندگی، انسان را از سقوط یا مرگ نجات می‌دهد. بسیار دیدنی است. https://eitaa.com/dastan7
🔻از خدا کم نخواه! آیت الله مصباح یزدی: 🔹️«یا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خِیْر» در مقام دعا توجه داشته باشید همت‌تان برای درخواست، هدف‌های بلند و عالی باشد؛ به چیزهای پست و كوچك قناعت نكنید. 🔹️سفر اولی كه به قم می‌‌آمدم، بچه بودم. راننده برای اینكه خوابش نبرد، با ما حرف می‌‌زد. سوره‌ یوسف را حفظ بود و با لحن می‌‌خواند. به من گفت: «حالا كه قم می‌‌روی، از حضرت معصومه(سلام الله علیها) چه می‌‌خواهی؟» گفتم: «نمی‌‌دانم چه بخواهم؟» 🔹️گفت: «ثروتمندترین شخص شهرتان كیست؟» گفتم: «فلان فرد.» گفت: «اگر گدایی با زحمت خودش را برساند به آن آقا، وقتی رسید و او ازش پرسید چه می‌‌خواهی، گدا هم بگوید یك ریال، همه به او می‌‌خندند. می‌‌گویند: چقدر كودن است. رفتی آنجا بگو صد هزارتومان می‌‌خواهم! (که آن زمان پول زیادی بود) نكند پیش حضرت معصومه(سلام الله علیها) چیز كمی بخواهی.» 🔹️خدا ان شاءالله او را با موالی‌‌اش محشور كند. ما از این راننده درس اخلاق گرفتیم. 🔹️خدا اگر به انسان‌ها، همه نعمت‌‌های دنیا را بدهد یا برای انسان‌ها دنیای دیگری خلق كند و همه نعمت‌‌ها را به او بدهد، از خزانه‌‌اش كم نمی‌‌آید، كیسه‌‌اش خالی نمی‌‌شود. 🔹️توجه به این مطلب در مقام دعا و مناجات به آدم جرئت می‌‌دهد كه هم کم نخواهد و هم خجالت‌هایش را رفع می‌‌كند. می‌‌گوید: خدایا من هرچه بی‌‌لیاقت، كثیف و آلوده‌‌ام، اما اگر بدهی از تو كم نمی‌‌آید. ۱۳۸۶/۰۷/۰۸ https://eitaa.com/dastan7
در ایام گل نرگس، گل نرگس می‌فروخت. خواهرش به من گفته بود که او برخی وسایل شخصی‌اش را می‌فروخت. یکی از کسانی که به او کمک می‌کرد، حاج قاسم بود. از او پرسیدم که چرا گل‌ها را ارزان می‌فروشی؟ او در جواب گفت که این گل‌ها به قبر حاجی (شهید سلیمانی) می‌روند. https://eitaa.com/dastan7
در اواخر عمر پیامبر اکرم (ص)، گروهی که بعد از ایشان به قدرت رسیدند، در حال برنامه‌ریزی برای تصاحب حکومت بودند. آن‌ها به قبیله بنی‌اسلم پول دادند تا در نزدیکی مدینه مستقر شوند و در زمان مناسب وارد شهر شوند. این اتفاق در روز سقیفه رخ داد که قبیله بنی‌اسلم با 400 شمشیرزن وارد مدینه شدند، شهری که جمعیت آن حدود 10 هزار نفر بود. این ورود ناگهانی، کودتایی در مدینه محسوب می‌شد. سعد بن عباده، رئیس قبیله خزرج، یکی از دوستان و یاران امیرالمومنین (ع) و سیاستمداری زیرک بود که متوجه این تحرکات شد. او طرحی برای جلوگیری از به قدرت رسیدن منافقین و حمایت از امیرالمومنین (ع) به ذهنش رسید. طرح سعد بن عباده این بود که از اعتبار خود برای جمع کردن انصار در سقیفه بنی‌ساعده استفاده کند. او قصد داشت از تعصب قبیله‌ای و شهری خود برای تصاحب شهر استفاده کند تا منافقین و مهاجرینی که قصد خانه‌نشین کردن امیرالمومنین (ع) را داشتند، به هدف خود نرسند. او می‌خواست شهر را تا پایان مراسم کفن و دفن پیامبر (ص) و آمادگی امیرالمومنین (ع) برای به دست گرفتن حکومت، در کنترل خود داشته باشد و سپس آن را به امیرالمومنین (ع) بسپارد. اما متاسفانه این طرح با شکست مواجه شد. اشتباه بزرگ سعد بن عباده این بود که قبل از اقدام، با امیرالمومنین (ع) مشورت نکرد. او فکر می‌کرد طرحش کامل است و می‌تواند به تنهایی آن را اجرا کند. شیطان از این غفلت سعد بن عباده استفاده کرد و نقشه او را به شکست کشاند. https://eitaa.com/dastan7
شبث بن ربعی شخصیتی است که در تاریخ اسلام به‌عنوان فردی نفاق‌پرداز و عوام‌فریب شناخته می‌شود. او ۱۵ ساله بود که مسلمان شد، ولی پس از آن در مسیرهایی گمراه‌کننده قرار گرفت. پس از وفات پیامبر، شبث با سجاح، خانمی که ادعای نبوت کرده بود، پیوست. وقتی خلیفه اول اعلام کرد که مرتدها باید کشته شوند، شبث با او بیعت کرد. در دوران خلیفه سوم، شبث مردم را علیه او شوراند تا خلیفه کشته شود. پس از قتل عثمان، شبث به خونخواهی از او در جنگ جمل به مقابله با حضرت علی (ع) پرداخت، ولی پس از جنگ با او بیعت کرد. در جنگ صفین، شبث در کنار حضرت علی (ع) بود، اما بعد از آن به رهبری خوارج رسید. در منطقه هروه، با یک مارمولک بیعت کرد و آن را امیرالمؤمنین دانست. بعد از شهادت حضرت علی (ع)، به امام حسن (ع) بیعت کرد، اما به سرعت با معاویه و سپس یزید بیعت کرد. شبث در کربلا نیز نقش داشت، به‌ویژه در زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، و نامه‌ای به امام حسین (ع) نوشت. او یکی از اولین کسانی بود که به استقبال مسلم بن عقیل رفت. در کربلا، او فرمانده پیاده‌نظام لشکر عمر سعد بود. پس از کربلا، به شکرانه کشته شدن امام حسین (ع)، مسجدی در کوفه ساخت. در ادامه، شبث همواره در سیاست‌های مختلف زمانه مشارکت داشت. او در قیام زبیر، در جنگ مختار، در قتل مختار و مصعب بن زبیر شرکت کرد. با توجه به تغییرات و تحولات سیاسی، شبث از آن کسانی بود که همیشه خود را با شرایط جدید تطبیق می‌داد. https://eitaa.com/dastan7
امام خمینی درباره عده‌ای از روحانیون دستور داد عمامه‌هایشان را باز کنند. همه عمامه‌ها را باز کردند. سپس امام گفت: «بنشینید و دوباره عمامه‌هایتان را ببندید.» چند نفر نتوانستند عمامه‌هایشان را ببندند. با این زیرکی امام چند منافق و نفوذی شناسایی شدند https://eitaa.com/dastan7
سعد بن ابی وقاص یکی از شخصیت‌های برجسته صدر اسلام بود که در جنگ‌های متعددی شرکت کرد و به‌عنوان یکی از سرداران بزرگ نظامی شناخته می‌شد. او در سن ۱۷ سالگی اسلام آورد و تقریباً هفدهمین نفری بود که در مکه مسلمان شد. از ویژگی‌های برجسته او، فرماندهی نظامی قوی و حضور در جنگ‌های مهمی مثل بدر بود. همچنین سعد بن ابی وقاص از جمله کسانی است که حدیث غدیر را نقل کرده است. در زمان خلافت خلیفه دوم، او به‌عنوان حاکم کوفه منصوب شد و بخش‌های مهمی از ایران و عراق را فتح کرد. شهر کوفه به دست او بنا شد و سال‌ها در آنجا اقامت داشت. با وجود سابقه درخشان سعد بن ابی وقاص در اسلام، او در طول زمان دچار لغزش‌هایی شد. از جمله این لغزش‌ها، بیعت با خلیفه اول و دوم بود. او با وجود نقل حدیث غدیر، با ابوبکر و عمر بیعت کرد و از سیاست‌های آنان حمایت نمود. در حالی که عمار یاسر نیز با خلفا همکاری می‌کرد، اما در مقابل انحرافات آنان ایستادگی داشت و برای منافع شخصی از بیت‌المال استفاده نمی‌کرد. در مقابل، سعد بن ابی وقاص به تدریج از ساده‌زیستی فاصله گرفت، ثروت زیادی جمع‌آوری کرد و کاخی از سنگ مرمر ساخت که درِ آن را به روی مردم بست. در ماجرای انتخاب خلیفه سوم، سعد بن ابی وقاص یکی از اعضای شورای شش نفره بود. حضرت علی (ع) به دلیل تعصبات قبیله‌ای سعد، پیش‌بینی می‌کرد که او به عبدالرحمن بن عوف رأی دهد و عبدالرحمن نیز به عثمان رأی خواهد داد. حضرت علی (ع) با سعد صحبت کرد و از او خواست به عثمان رأی ندهد. اگرچه سعد در ظاهر پذیرفت، اما در نهایت به عبدالرحمن رأی داد و عبدالرحمن نیز رأی خود را به عثمان داد. برخی تحلیلگران معتقدند حسادت سعد بن ابی وقاص نسبت به حضرت علی (ع)، یکی از دلایل انحراف او بود. عمار یاسر نیز به این موضوع اشاره کرده است. در نهج البلاغه نیز آمده است که کینه سعد نسبت به حضرت علی (ع)، او را به سمت رأی دادن به عثمان سوق داد. سعد بن ابی وقاص در جنگ‌های دوران خلافت حضرت علی (ع) شرکت نکرد. وقتی حضرت دلیل این رفتار را از او پرسید، او گفت که تنها در صورتی وارد جنگ می‌شود که شمشیری داشته باشد که میان مؤمن و کافر تفاوت بگذارد. این سخن سعد، در واقع تردیدی در مشروعیت جنگ‌های حضرت علی (ع) ایجاد کرد. سرگذشت سعد بن ابی وقاص نشان می‌دهد که حتی افرادی با سابقه درخشان در اسلام نیز ممکن است به دلایلی مانند حسادت، تعصبات قبیله‌ای و دنیاطلبی دچار لغزش و انحراف شوند. https://eitaa.com/dastan7
طلحه و زبیر از شخصیت‌های برجسته صدر اسلام بودند که در ابتدا خدمات زیادی به اسلام ارائه دادند، اما در دوران حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام دچار لغزش شده و از مسیر حق فاصله گرفتند. این دو در جوانی، حدود ۱۵-۱۶ سالگی، به اسلام گرویدند و برای نصرت دین از مکه به مدینه هجرت کردند. آنها از خاندان رسول خدا بودند و زبیر پسرعمه امیرالمؤمنین و رسول خدا به شمار می‌رفت. در سال اول هجری، طلحه و زبیر با یکدیگر عقد اخوت بستند و در جنگ‌های مهم صدر اسلام نظیر بدر و احد با شجاعت جنگیدند. زبیر به قدری شجاع بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از کشته شدن او در جنگ جمل، شمشیرش را برداشت و فرمود: «شمشیری که بارها چهره رسول خدا را از خطر دشمنان نجات دادی.» طلحه نیز در جنگ احد، هنگامی که شایعه کشته شدن رسول خدا پخش شد، از معدود کسانی بود که در میدان جنگ باقی ماند و حتی انگشت خود را در دفاع از پیامبر از دست داد. با وجود این سابقه درخشان، طلحه و زبیر پس از رحلت پیامبر اکرم و در دوران خلافت خلفای اول و دوم، به تدریج دچار دنیاطلبی شدند. آنها از بیت‌المال حقوق‌های کلان دریافت کرده و زمین‌هایی در کوفه به آنها بخشیده شد. ثروت آنها به حدی افزایش یافت که خانه‌هایشان در کوفه به قصر شباهت پیدا کرد و حتی در اسکندریه نیز املاکی داشتند. این ثروت فراوان، آنها را اهل دنیا کرد و طمع خلافت در دلشان پدید آمد. در دوران خلافت عثمان، طلحه و زبیر به دلیل اینکه بخشی از امتیازات مورد انتظارشان از بیت‌المال را دریافت نکردند، با او مخالفت کرده و مردم را علیه او تحریک کردند. پس از کشته شدن عثمان، این دو انتظار داشتند که مردم به سراغشان بیایند و یکی از آنها را به خلافت برگزینند، اما مردم با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیعت کردند. طلحه و زبیر نیز با اکراه با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیعت کردند، اما در باطن به دنبال سهم بیشتری از بیت‌المال و کسب مقام بودند. وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام درخواست‌های آنها را رد کرد و بیت‌المال را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم نمود، آنها ناراضی شده و مدینه را به بهانه انجام اعمال حج ترک کردند. سپس به مکه رفتند و با عائشه و بنی‌امیه متحد شدند و جنگ جمل را علیه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به راه انداختند. در این جنگ، امیرالمؤمنین علیه‌السلام تمام تلاش خود را کرد تا آنها را از جنگ باز دارد، اما آنها به تحریک بنی‌امیه به نبرد ادامه دادند و در نهایت کشته شدند. سرگذشت طلحه و زبیر نمونه‌ای از لغزش خواص در تاریخ اسلام است. این دو، با وجود سابقه درخشان در اسلام، به دلیل دنیاطلبی، طمع قدرت و تحریک دشمنان اسلام، دچار انحراف شدند و به سرنوشتی تلخ مبتلا گشتند. این داستان به ما یادآوری می‌کند که ایمان و تقوا اموری دائمی نیستند و انسان باید همواره مراقب نفس خود باشد و از لغزش‌ها و انحرافات دوری کند. https://eitaa.com/dastan7