eitaa logo
داستان راستان
120 دنبال‌کننده
230 عکس
92 ویدیو
4 فایل
هدف اول بنده در این کانال؛ تهیه محتوای فاخر و ارزشمند برای جلسات تربیتی و فرهنگی است. @amiramanipour
مشاهده در ایتا
دانلود
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواب عجیب سید حسن نصرالله در سال ۱۹۷۷ که محقق شد و ان شالله بقیه اش هم به زودی محقق خواهد شد https://eitaa.com/dastan7
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️فرزاد جمشیدی: با ارسال این پیامک اشتباه، جان یک انسان نجات یافت ...😭😭 https://eitaa.com/dastan7
19.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰خواهر شهید خضر، فرمانده پهپادی حزب‌الله: فرزندانش یک سال نتوانستند او را «بابا» صدا بزنند 🔸خواهر شهید خضر، فرمانده پهپادی حزب‌الله: بخاطر احتمال ترور برادرم، در خانه بصورت زمزمه و بسیار آهسته صحبت می‌کرد. 🔸فرزندانشان هم نمی‌توانستند از آمدن پدر ابراز خوشحالی کنند و بگویند بابا. این پدر گفتن در سینه‌شان مثل یک داغ می‌ماند. 🔸یک زمان که توانستند در جایی بدون موبایل و مودم همدیگر را ببینند، پسر شهید به مادرش می‌گفت «دارم میگویم بابا» در حالیکه از یکسال قبل، از گفتن آن محروم بود. 🔸تنها جایی که برادرم اشک ریخت به این خاطر بود که گفت فرزندانم نتوانستند من را زیاد ببینند. https://eitaa.com/dastan7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره حاج آقا از تاثیرگذاری منبر برای زنی که نماز نمیخواند😄 https://eitaa.com/dastan7
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفینه نجات 🔹نجات تجربه‌گر از عذاب با توسل به امام حسین علیه السلام https://eitaa.com/dastan7
9.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جوان را می‌بینید؟ اگر لطف و گذشت خدا نبود، سرنوشتش با لغزش یک سنگریزه رقم می‌خورد. اما خدا آن‌قدر رحیم است که فرصت می‌دهد. این، حکایت همه‌ی ماست… ما انسان‌ها که با ‎ و نادانی، خود را به پرتگاه سقوط می‌کشانیم. اما خدا فرصت می‌دهد، شاید به خود بیاییم و نجات پیدا کنیم. https://eitaa.com/dastan7
به هارون خبر دادند که فرزندان علی(ع) عصای پیامبر(ص) را به ارث برده‌اند. هارون گفت: «بخشی از آن را برای تبرک و تیمن بتراشند و به ما بدهند تا در عصایمان به کار ببریم.» پیش از او، منصور نیز به امام صادق(ع) گفته بود: «ما این را برای تبرک می‌خواهیم.» حضرت دست خود را بالا آورد و فرمود: «این دست من است، ما پارهٔ تن پیامبر(ص) هستیم، و تو دنبال عصای او می‌گردی؟!» چرا عصا را بزرگ می‌دارند، اما با اهل‌بیت(ع) که روح پیامبر(ص) در وجودشان جاری است، دشمنی می‌کنند؟ تفاوت در این است که عصا ساکت است، نهی از منکر نمی‌کند، تسلیم است؛ اما امام صادق(ع) سخن می‌گوید، حقیقت را بیان می‌کند و موضع می‌گیرد. https://eitaa.com/dastan7
محمد علی برادران در سال ۱۳۷۸، ما در منطقه راه‌آهن ساکن بودیم و هنوز هم همان‌جا زندگی می‌کنیم، جایی که مسجد آیت‌الله میلانی قرار دارد. یک روز در مسیر مسجد، دو نفر از نوجوانان آن محله را دیدم که در فضای سبز با افرادی در ارتباط بودند که شرایط مناسبی نداشتند. به سمتشان رفتم، با آن‌ها دوست شدم و کم‌کم به مسجد آوردم. از آن‌ها خواستم که دوستانشان را هم بیاورند. در مدت تقریباً ۴۰ تا ۴۵ روز توانستم ۷۰ نفر از دانش‌آموزان مقطع راهنمایی را جذب کنم. از آنجا که کارم در گزینش بود و در بحث جذب تجربه داشتم، لطف خدا شامل حالم شد و توانستم از روش‌های مختلف این نوجوانان را به سمت مسجد جذب کنم. اما نه با جلسات مستقیم، بلکه از طریق ورزش. گفتم: «بچه‌ها، صبح ساعت ۷ دوچرخه‌سواری کنیم.» خودم هم قبل از رفتن به سر کار، بعد از نماز صبح با آن‌ها همراه می‌شدم. حرکت می‌کردیم، می‌رفتیم حرم، دو نفر از بچه‌ها دوچرخه‌ها را نگه می‌داشتند و بقیه برای عرض سلام کوتاهی به حرم می‌رفتیم. بعد به باغ ملی می‌رفتیم، کمی تفریح می‌کردیم و پس از آن، بچه‌ها به مدرسه و من هم سر کار می‌رفتم. ظهر که تعطیل می‌شدم، بعد از ناهار، برنامه‌های بعدی را ادامه می‌دادیم، این بار در قالب فوتبال. کم‌کم، برایشان سخنرانانی با تفکر ولایی انتخاب می‌کردم. حتی برای آن‌ها دفتر خریده بودم تا نکات مهم را یادداشت کنند، اما مراقب بودم که زیاد در جلسات طولانی نمانند و زده نشوند. بعد از مدتی، ایده‌ای به ذهنم رسید و به آن‌ها گفتم: «هر کس ۴۰ روز متوالی برای نماز صبح جماعت بیاید، او را به قم می‌برم.» در ابتدا، ۷۰ نفر بودند، اما به‌مرور کم شدند تا اینکه در نهایت ۲۴ نفر باقی ماندند که پایبند بودند. این نوجوانان صبح‌ها در مسجد بودند، در حالی که معمولاً صف نماز صبح در مساجد کوچک است و بیشتر افراد سن بالایی دارند. وقتی این موضوع را در مسجد مطرح کردم، یکی از نمازگزاران گفت: «هزینه یک‌طرفه سفر را من می‌دهم.» من هم قبول کردم. روزها گذشت. در آستانه اتمام ۴۰ روز بودیم و در پی تهیه بلیت قطار برای سفر. اما به‌دلیل شلوغی، بلیت گیر نمی‌آمد. تصمیم داشتم مینی‌بوسی بگیرم تا بچه‌ها را ببرم. روزی ظهر که خلوت‌تر بود، به دفتر بلیت‌فروشی رفتم. ناگهان متوجه شدم که قطار فوق‌العاده‌ای اضافه شده و جا دارد! سریع اسامی را دادم و بلیت‌ها را گرفتم. در قم، در منطقه‌ای در بالای شهر، نزدیک کوه خضر، اسکان داده شدیم. محل اقامت بسیار تمیز و بزرگ بود و رسیدگی عالی صورت می‌گرفت. غذاهایی برای بچه‌ها تهیه شده بود که حتی معده‌شان تعجب کرده بود! همه‌چیز برایشان تازگی داشت. حتی در اردو، یکی از کارهایی که دوست داشتم، این بود که شب بچه‌ها را زود بخوابانم و حدود دو ساعت قبل از اذان صبح، آن‌ها را بیدار کنم. یک شب که باید برای نماز صبح حرکت می‌کردیم، در خیابان هیچ ماشینی نبود. حتی آژانس هم در آن ساعت فعالیت نداشت. ناگهان یک خودروی گشتی آمد و از ما پرسید که چه می‌خواهیم. گفتم: «ما برای نماز صبح آمده‌ایم، اما وسیله‌ای برای برگشت نداریم.» راننده ما را سوار کرد، به چند آژانس برد، اما آن‌ها هم ماشین نداشتند. در نهایت خودش برای ما چهار ماشین گرفت و کرایه آن‌ها را پرداخت کرد تا به محل اسکان بازگردیم. باور بفرمایید، روز بازگشت، جدا کردن بچه‌ها از آن فضا کار آسانی نبود. در لحظه خداحافظی، برخی از آن‌ها زارزار گریه می‌کردند. حال و هوای خاصی بر آن‌ها حاکم شده بود. امروز، بسیاری از آن‌ها در جایگاه‌های مهمی هستند. یکی از آن‌ها استاد دانشگاه است، دیگری پیشنماز شده، و چند نفر در مراکز علمی و دانشگاهی فعالیت دارند. این تجربه، یکی از ماندگارترین خاطرات زندگی من شد. https://eitaa.com/dastan7
راز اعتماد توده‌های مردم به منافقین در سوء‌ظن آن‌ها به خدا نهفته است. یعنی منافقین سوء‌ظن خود را به خدا، واقع‌بینی جلوه می‌دهند و مردم نیز آن‌ها را واقع‌بین تلقی کرده و به آن‌ها اعتماد می‌کنند. قرآن کریم تصریح دارد که ریشه نفاق در سوء‌ظن به خداست. منافقین گمان می‌کنند که خداوند وعده‌های خود را تحقق نخواهد بخشید یا قدرت کافی برای نصرت بندگانش ندارد. همین سوء‌ظن، آنان را به سمت نفاق سوق می‌دهد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «و یعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظانین بالله ظن السوء» منافقین همان کسانی هستند که درباره نصرت الهی دچار تردید می‌شوند. در سخت‌ترین شرایط، ایمان به نصرت الهی است که مورد آزمایش قرار می‌گیرد. برخی از مردم، وقتی وعده نصرت الهی داده می‌شود، به جای اعتماد، آن را غیرواقعی می‌دانند و به سوی کسانی متمایل می‌شوند که می‌گویند: «نمی‌شود! این وعده‌ها عملی نیست!» در تاریخ انقلاب، بارها دیده شد که برخی افراد وعده‌های امام را ناممکن می‌دانستند. وقتی امام دستور مقابله با ناوهای آمریکایی را داد، برخی مخالفت کردند و گفتند: «ما نمی‌توانیم در برابر قدرت آمریکا بایستیم!» چرا؟ چون به قدرت خدا در نصرت مؤمنان باور نداشتند. این همان سوء‌ظن به خداست که نفاق را شکل می‌دهد. https://eitaa.com/dastan7
سید مهدی هاشمی‌زاده: امروز ساعاتی را در محضر استاد موسیقی ایران، جناب ‎ بودم. خلاصه بگویم: در ایام فاطمیه، زمانی که از او خواستند موسیقی «سید شهدای مقاومت» را بسازد، حین نوشیدن چای از یک موکب در پیاده‌روی دفترش، نگاهش به پرچم موکب و نام مبارک بی‌بی دو عالم افتاد. لحظه‌ای مکث کرد و با دلی لرزان گفت: «یا فاطمه الزهرا، کاری کنید شرمنده نشوم.» می‌گفت: «شب که به خانه رسیدم، چهار ساعت بعد، بدون حتی یک بار اصلاح، همه‌اش را نوشته بودم.» https://eitaa.com/dastan7