eitaa logo
داستان راستان
120 دنبال‌کننده
233 عکس
96 ویدیو
4 فایل
هدف اول بنده در این کانال؛ تهیه محتوای فاخر و ارزشمند برای جلسات تربیتی و فرهنگی است. @amiramanipour
مشاهده در ایتا
دانلود
به هارون خبر دادند که فرزندان علی(ع) عصای پیامبر(ص) را به ارث برده‌اند. هارون گفت: «بخشی از آن را برای تبرک و تیمن بتراشند و به ما بدهند تا در عصایمان به کار ببریم.» پیش از او، منصور نیز به امام صادق(ع) گفته بود: «ما این را برای تبرک می‌خواهیم.» حضرت دست خود را بالا آورد و فرمود: «این دست من است، ما پارهٔ تن پیامبر(ص) هستیم، و تو دنبال عصای او می‌گردی؟!» چرا عصا را بزرگ می‌دارند، اما با اهل‌بیت(ع) که روح پیامبر(ص) در وجودشان جاری است، دشمنی می‌کنند؟ تفاوت در این است که عصا ساکت است، نهی از منکر نمی‌کند، تسلیم است؛ اما امام صادق(ع) سخن می‌گوید، حقیقت را بیان می‌کند و موضع می‌گیرد. https://eitaa.com/dastan7
محمد علی برادران در سال ۱۳۷۸، ما در منطقه راه‌آهن ساکن بودیم و هنوز هم همان‌جا زندگی می‌کنیم، جایی که مسجد آیت‌الله میلانی قرار دارد. یک روز در مسیر مسجد، دو نفر از نوجوانان آن محله را دیدم که در فضای سبز با افرادی در ارتباط بودند که شرایط مناسبی نداشتند. به سمتشان رفتم، با آن‌ها دوست شدم و کم‌کم به مسجد آوردم. از آن‌ها خواستم که دوستانشان را هم بیاورند. در مدت تقریباً ۴۰ تا ۴۵ روز توانستم ۷۰ نفر از دانش‌آموزان مقطع راهنمایی را جذب کنم. از آنجا که کارم در گزینش بود و در بحث جذب تجربه داشتم، لطف خدا شامل حالم شد و توانستم از روش‌های مختلف این نوجوانان را به سمت مسجد جذب کنم. اما نه با جلسات مستقیم، بلکه از طریق ورزش. گفتم: «بچه‌ها، صبح ساعت ۷ دوچرخه‌سواری کنیم.» خودم هم قبل از رفتن به سر کار، بعد از نماز صبح با آن‌ها همراه می‌شدم. حرکت می‌کردیم، می‌رفتیم حرم، دو نفر از بچه‌ها دوچرخه‌ها را نگه می‌داشتند و بقیه برای عرض سلام کوتاهی به حرم می‌رفتیم. بعد به باغ ملی می‌رفتیم، کمی تفریح می‌کردیم و پس از آن، بچه‌ها به مدرسه و من هم سر کار می‌رفتم. ظهر که تعطیل می‌شدم، بعد از ناهار، برنامه‌های بعدی را ادامه می‌دادیم، این بار در قالب فوتبال. کم‌کم، برایشان سخنرانانی با تفکر ولایی انتخاب می‌کردم. حتی برای آن‌ها دفتر خریده بودم تا نکات مهم را یادداشت کنند، اما مراقب بودم که زیاد در جلسات طولانی نمانند و زده نشوند. بعد از مدتی، ایده‌ای به ذهنم رسید و به آن‌ها گفتم: «هر کس ۴۰ روز متوالی برای نماز صبح جماعت بیاید، او را به قم می‌برم.» در ابتدا، ۷۰ نفر بودند، اما به‌مرور کم شدند تا اینکه در نهایت ۲۴ نفر باقی ماندند که پایبند بودند. این نوجوانان صبح‌ها در مسجد بودند، در حالی که معمولاً صف نماز صبح در مساجد کوچک است و بیشتر افراد سن بالایی دارند. وقتی این موضوع را در مسجد مطرح کردم، یکی از نمازگزاران گفت: «هزینه یک‌طرفه سفر را من می‌دهم.» من هم قبول کردم. روزها گذشت. در آستانه اتمام ۴۰ روز بودیم و در پی تهیه بلیت قطار برای سفر. اما به‌دلیل شلوغی، بلیت گیر نمی‌آمد. تصمیم داشتم مینی‌بوسی بگیرم تا بچه‌ها را ببرم. روزی ظهر که خلوت‌تر بود، به دفتر بلیت‌فروشی رفتم. ناگهان متوجه شدم که قطار فوق‌العاده‌ای اضافه شده و جا دارد! سریع اسامی را دادم و بلیت‌ها را گرفتم. در قم، در منطقه‌ای در بالای شهر، نزدیک کوه خضر، اسکان داده شدیم. محل اقامت بسیار تمیز و بزرگ بود و رسیدگی عالی صورت می‌گرفت. غذاهایی برای بچه‌ها تهیه شده بود که حتی معده‌شان تعجب کرده بود! همه‌چیز برایشان تازگی داشت. حتی در اردو، یکی از کارهایی که دوست داشتم، این بود که شب بچه‌ها را زود بخوابانم و حدود دو ساعت قبل از اذان صبح، آن‌ها را بیدار کنم. یک شب که باید برای نماز صبح حرکت می‌کردیم، در خیابان هیچ ماشینی نبود. حتی آژانس هم در آن ساعت فعالیت نداشت. ناگهان یک خودروی گشتی آمد و از ما پرسید که چه می‌خواهیم. گفتم: «ما برای نماز صبح آمده‌ایم، اما وسیله‌ای برای برگشت نداریم.» راننده ما را سوار کرد، به چند آژانس برد، اما آن‌ها هم ماشین نداشتند. در نهایت خودش برای ما چهار ماشین گرفت و کرایه آن‌ها را پرداخت کرد تا به محل اسکان بازگردیم. باور بفرمایید، روز بازگشت، جدا کردن بچه‌ها از آن فضا کار آسانی نبود. در لحظه خداحافظی، برخی از آن‌ها زارزار گریه می‌کردند. حال و هوای خاصی بر آن‌ها حاکم شده بود. امروز، بسیاری از آن‌ها در جایگاه‌های مهمی هستند. یکی از آن‌ها استاد دانشگاه است، دیگری پیشنماز شده، و چند نفر در مراکز علمی و دانشگاهی فعالیت دارند. این تجربه، یکی از ماندگارترین خاطرات زندگی من شد. https://eitaa.com/dastan7
راز اعتماد توده‌های مردم به منافقین در سوء‌ظن آن‌ها به خدا نهفته است. یعنی منافقین سوء‌ظن خود را به خدا، واقع‌بینی جلوه می‌دهند و مردم نیز آن‌ها را واقع‌بین تلقی کرده و به آن‌ها اعتماد می‌کنند. قرآن کریم تصریح دارد که ریشه نفاق در سوء‌ظن به خداست. منافقین گمان می‌کنند که خداوند وعده‌های خود را تحقق نخواهد بخشید یا قدرت کافی برای نصرت بندگانش ندارد. همین سوء‌ظن، آنان را به سمت نفاق سوق می‌دهد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «و یعذب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظانین بالله ظن السوء» منافقین همان کسانی هستند که درباره نصرت الهی دچار تردید می‌شوند. در سخت‌ترین شرایط، ایمان به نصرت الهی است که مورد آزمایش قرار می‌گیرد. برخی از مردم، وقتی وعده نصرت الهی داده می‌شود، به جای اعتماد، آن را غیرواقعی می‌دانند و به سوی کسانی متمایل می‌شوند که می‌گویند: «نمی‌شود! این وعده‌ها عملی نیست!» در تاریخ انقلاب، بارها دیده شد که برخی افراد وعده‌های امام را ناممکن می‌دانستند. وقتی امام دستور مقابله با ناوهای آمریکایی را داد، برخی مخالفت کردند و گفتند: «ما نمی‌توانیم در برابر قدرت آمریکا بایستیم!» چرا؟ چون به قدرت خدا در نصرت مؤمنان باور نداشتند. این همان سوء‌ظن به خداست که نفاق را شکل می‌دهد. https://eitaa.com/dastan7
سید مهدی هاشمی‌زاده: امروز ساعاتی را در محضر استاد موسیقی ایران، جناب ‎ بودم. خلاصه بگویم: در ایام فاطمیه، زمانی که از او خواستند موسیقی «سید شهدای مقاومت» را بسازد، حین نوشیدن چای از یک موکب در پیاده‌روی دفترش، نگاهش به پرچم موکب و نام مبارک بی‌بی دو عالم افتاد. لحظه‌ای مکث کرد و با دلی لرزان گفت: «یا فاطمه الزهرا، کاری کنید شرمنده نشوم.» می‌گفت: «شب که به خانه رسیدم، چهار ساعت بعد، بدون حتی یک بار اصلاح، همه‌اش را نوشته بودم.» https://eitaa.com/dastan7
♻️ بصیرت یعنی وقتی بی‌سیم قطع است و امکان ارتباط با ولی و رهبر جامعه نیست یا رهبر جامعه، نمی‌تواند یا صلاح نمی‌داند که صریح موضعی بگیرد، تو بدانی باید چه کنی، بدانی که باید چگونه موضع بگیری... https://eitaa.com/dastan7
10.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥این فیلم بوی خوش دهه شصت می‌ده نمی‌دانم فیلم از کدام شهر و منطقه است اما می‌دانم که نتیجه نهضت بزرگ زندگی با آیه‌ها است. این لحظات زیبا بوی جبهه می‌دهد. عطر شهید ابراهیم هادی در این باشگاه ورزشی پیچیده است. انگار صدها مهرداد عزیزاللهی باهم ورزش می‌کنند و البته رسانه‌ها نمی‌گویند که فرزندان خامنه‌ای، دینداری را از فرزندان خمینی به ارث برده‌اند. فیلم را ببینید و کیف کنید. نوجوانان در باشگاه می‌دوند و مربی برایشان آیه از قرآن را می‌خواند که مربوط به ایستادگی است. این یعنی انقلاب ادامه دارد و دین در نبض جامعه می‌جوشد و یک پویش درست مانند زندگی با آیه‌ها اینگونه در زندگی مردم و حتی باشگاه هایشان کار می‌کند. حتما ببینید و لذت ببرید. https://eitaa.com/dastan7
در قرآن کریم، در آیه ۳۳ سوره زخرف آمده است: «وَلَوْ لَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ» اگر ترس این نبود که مردم به سوی کفر گرایش پیدا کنند و امتی واحد در کفر شوند، خداوند برای کافران خانه‌هایی با سقف‌های نقره‌ای و نردبان‌هایی برای بالا رفتن از آن‌ها قرار می‌داد. "وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ" (چشم خود را به آنچه به آن‌ها داده‌ایم خیره نکن). https://eitaa.com/dastan7
می‌گفت چرا این‌قدر در روضه‌های حضرت علی اصغر (ع) از حرمله بد می‌گویید؟ این نشانه‌گیری‌اش خیلی خوب بوده، این را هم بگویید! از خوبی‌های حرمله هم بگویید! چه آدم منصفی بود! گفت انصاف داشته باشید، بالاخره از آن راه دور چقدر دقیق زد. گفتم بابا تو خیلی آدم منصفی هستی که برای حرمله هم می‌گردی یک وجه خوب پیدا می‌کنی! مثل رئیس‌جمهور ماست، در شیطان اکبر می‌گردد یک چیزی پیدا کند بگوید! https://eitaa.com/dastan7
محمد بن ابراهیم بن امام کاظم (ع) و پسرش علی از واقفیان بودند، یعنی به امامت امام رضا (ع) اعتقاد نداشتند. راوی این ماجرا فردی به نام کردی است که نقل می‌کند چگونه این دو نفر برای دریافت کمک مالی نزد امام حسن عسکری (ع) رفتند. محمد در دوران امام حسن عسکری (ع) به پسرش علی می‌گوید که از نظر مالی در تنگنا هستند و نیاز به پول دارند. او شنیده است که یکی از بستگانشان، حسن بن علی (امام حسن عسکری)، در سامرا زندگی می‌کند. اگرچه به امامت او باور ندارند، تصمیم می‌گیرند نزد او بروند و درخواست کمک کنند. در مسیر، محمد به علی می‌گوید که قصد دارد ۵۰۰ درهم از امام بگیرد، درحالی‌که علی در دل خود می‌اندیشد که تنها ۳۰۰ درهم نیاز دارد تا به منطقه‌ای دیگر برود، کار کند و ازدواج نماید. وقتی به سامرا می‌رسند، امام حسن عسکری (ع) از آن‌ها استقبال می‌کند و از محمد احوالپرسی می‌نماید. محمد پاسخ‌هایی کلی می‌دهد و از ورود به مسائل عقیدتی که باعث فاصله گرفتن آن‌ها از امام شده است، پرهیز می‌کند. پس از مدتی، بدون اینکه چیزی درخواست کنند، از مجلس خارج می‌شوند. در این هنگام، خادم امام آن‌ها را صدا می‌زند و به محمد کیسه‌ای می‌دهد که دقیقاً ۵۰۰ درهم در آن است، همان مبلغی که در راه به زبان آورده بود. سپس کیسه‌ای دیگر با ۳۰۰ درهم به علی می‌دهد و به او توصیه می‌کند که به منطقه کوهستانی نرود، بلکه به جای دیگری برود، ازدواج کند و در آنجا مشغول کار شود. راوی کردی از علی می‌پرسد: «با دیدن چنین چیزی، هنوز هم بر عقیده خود باقی مانده‌اید؟» علی پاسخ می‌دهد: «بله، این مسیری است که ما بر آن حرکت کرده‌ایم.» به این معنا که او و پدرش، حتی پس از آشکار شدن علم غیبی امام حسن عسکری (ع) و تحقق نیت‌های درونی‌شان، همچنان بر باور واقفی خود باقی ماندند. https://eitaa.com/dastan7
17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥میدونم وضعیت اقتصادی بده و ماله کشی هم نمی‌کنم ولی انقدر ناامید نباشیم 🔹توضیح اصطلاح روانشناسی gaslight توسط کارشناس برنامه محفل شبکه سه https://eitaa.com/dastan7
ساعت ۶ و ۲۲ دقیقه صبح روز اول فروردین سال۱۴۰۳؛ 🔹با این حال خشوع و تضرع، چه احسن الحالی از امام الرئوف (ع) طلب کردی که با درک مقام شهادت به جوار حضرتش نایل شدی؟ 🔹اجابت این دعا و سر ساییدن جاودانه به پای امام رضاجان (ع) گوارایت! مثل هرسال منتظر آمین گفتن به دعای شما برای خانواده و همه مردم می مانیم، ای شهیدی که زنده ای و ناظر. شهید رئیسی https://eitaa.com/dastan7
آیت‌الله حق‌شناس (ره) نقل می‌کرد: در جوانی دچار بیماری شدیدی شدم و به حال احتضار افتادم. لحظه‌ای حس کردم که دارند مرا می‌برند. در همان حال، ملکی را دیدم که جلو آمد و گفت: «این جوان اهل نماز اول وقت و جماعت است. به او فرصت دوباره بدهید تا مقامات و درجاتش را در دنیا بالا ببرد.» https://eitaa.com/dastan7