eitaa logo
داستان راستان
117 دنبال‌کننده
206 عکس
75 ویدیو
4 فایل
هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻 https://eitaa.com/dastan7
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر تنگه ابوقریب سقوط می‌کرد، احتمالاً پیامدهای بسیار سنگینی برای جبهه ایران در جنگ ایران و عراق داشت. این تنگه به‌دلیل موقعیت استراتژیکش نقش حیاتی در حفظ خط دفاعی ایران ایفا می‌کرد. در صورت سقوط آن، نیروهای عراقی می‌توانستند به راحتی به سمت پل کرخه و مناطق حساس‌تر در جنوب غرب ایران پیشروی کنند. این پیشروی می‌توانست به سقوط مناطقی مانند شلمچه، خرمشهر و دیگر نقاط کلیدی ایران منتهی شود و در نهایت به تغییر معادلات جنگ و از دست دادن اراضی آزادشده توسط ایران پس از عملیات‌های موفقی همچون فتح فاو و کربلای ۵ منتهی گردد. در چنین شرایطی، موفقیت‌های جنگی ایران که حاصل فداکاری‌ها و خون‌های بسیاری بود، می‌توانست بی‌ثمر به نظر برسد. علاوه بر این، در صورت رسیدن نیروهای عراقی به پل کرخه، دسترسی آن‌ها به راه‌های مواصلاتی ایران و توانایی قطع ارتباط‌های مهم می‌توانست فشار نظامی و اقتصادی بزرگی به کشور وارد کند. این می‌توانست ایران را مجبور به پذیرش شرایطی بسیار سخت‌تر در مذاکرات قطعنامه و پایان جنگ کند. اما با وجود این تهدیدات، سربازان اسلام با چنگ و دندان از تنگه ابوقریب دفاع کردند. با مقاومت بی‌نظیر و فداکاری‌های بی‌شمار، رزمندگان ایرانی توانستند مانع از سقوط این نقطه استراتژیک شوند و پیشروی دشمن را متوقف کنند. این حماسه بزرگ، نه‌تنها جلوی پیشروی عراق را گرفت، بلکه از شکسته شدن معادلات جنگ و از دست رفتن دستاوردهای چندین ساله ایران جلوگیری کرد. این حماسه در عملیات "کربلای ۵" در دی ماه ۱۳۶۵ رقم خورد و در سال ۱۳۶۷، درست پیش از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، این نبرد به یکی از نقاط عطف جنگ ایران و عراق تبدیل شد. https://eitaa.com/dastan7
شهید رئیسعلی دلواری حماسه دلوار ۵ مرداد سال ۱۲۹۳ شمسی، جنگ جهانی اول؛ ۳ روز پس از شروع جنگ جهانی اول، مستوفی‌الممالک، نخست‌وزیر دولت احمدشاه قاجار، با صدور فرمانی بی‌طرفی ایران را در این جنگ اعلام می‌کند. با این وجود، روسیه از شمال و انگلیس از جنوب به ایران حمله می‌کنند. کانون تجاوز انگلیسی‌ها به جنوب ایران، شهر بوشهر است که این موضوع باعث شد آیت‌الله شیخ محمد حسین برازجانی، آیت‌الله سید عبدالحسین لاری و سید عبدالله مجتهدی بلادی از علمای نامدار جنوب کشور به تبعیت از علمای شیعه در کربلا و نجف، حکم جهاد علیه انگلیسی‌ها را صادر کنند. در این میان، رئیس علی دلواری از بزرگان تنگستان به پشتوانه فتوای علمای زمان خود، مبارزه علیه انگلیسی‌ها را آغاز می‌کند. رئیس علی با کمک مردم منطقه جنوب شروع به حمله‌های نامنظم علیه متجاوزین انگلیسی می‌کند که در یکی از این حمله‌ها دو افسر انگلیسی در بوشهر به نام‌های کاپیتان رنک کینگ و کاپیتان اولیفاند به هلاکت می‌رسند. انگلستان به حکومت ایران هشدار می‌دهد که اگر با عوامل این حادثه برخورد نکند، بوشهر را تصرف خواهد کرد. عدم توانایی دولت ایران در مجازات عاملان حادثه و مقابله رئیس علی با نفوذ انگلیس، نمایندگان بریتانیای کبیر را وادار می‌کند تا از طریق نفوذی‌های داخلی در بوشهر پیشنهاد ۴۰ هزار پوندی به رئیس علی بدهند تا از حملات خود دست بردارد. اما رئیس علی پاسخ می‌دهد: «چگونه می‌توانم بی‌طرفی اختیار کنم، در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است؟» انگلیسی‌ها که حیثیت نظامی خود را در معرض تهدید می‌دیدند و از تطمیع رئیس علی ناامید شده بودند، به تهدید نظامی روی می‌آورند و در پیامی اعلام می‌کنند که اگر بر ضد دولت انگلیس قیام کنید، خانه‌هایتان را ویران و نخل‌هایتان را قطع خواهیم کرد. رئیس علی در پاسخ می‌گوید: «خانه ما کوه است و تخریب آن خارج از قدرت امپراتوری بریتانیا است. اگر این دولت اقدام به جنگ کند، تا آخرین حد ممکن مقاومت خواهم کرد.» شانزدهم مرداد ۱۲۹۴ شمسی، سواحل خلیج فارس. انگلیسی‌ها بوشهر را تصرف کرده و اقدام به چاپ تمر مخصوص خود می‌کنند و در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۲۹۴ جهت تصرف بندر دلوار با چهار کشتی جنگی و گردان پیاده‌نظام ۹۶ به این بندر حمله می‌کنند. در این حمله که ۳ روز به طول می‌انجامد، نیروهای انگلیسی با ۳۳۰ کشته از دلیران تنگستان شکست می‌خورند. این موضوع به اندازه‌ای مهم است که اخبار آن در روزنامه تایمز لندن به چاپ می‌رسد. ۱۲ شهریور ۱۲۹۴، بوشهر. وقتی که شیوه‌های تطمیع، تهدید و برخورد نظامی از پای درآوردن رئیس علی و شکستن مقاومت مردم جواب نمی‌دهد، انگلیسی‌ها به تکنیک همیشگی خود، تفرقه‌افکنی و نفوذ، روی می‌آورند. مستر هربرت چیک، دستیار سرکسولگری انگلیس در بوشهر، یکی از مزدوران داخلی به نام غلام حسین را به قتل رئیس علی تحریک می‌کند. غلام حسین رئیس علی را که برای شبیه خون به نیروهای انگلیسی به روستای تنگک رفته بود، از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار می‌دهد و سرانجام دلاوری که هیچ‌گاه در رویارویی مستقیم با انگلیس‌ها شکست نخورده بود، در منطقه خود و به دست وطن‌فروشان داخلی به شهادت می‌رسد. در گزارش‌های هفتگی رابرت چیک برای وزارت خارجه انگلیس در لندن آمده است: «شانه کسی خبر مرگ رئیس علی را برایم آورد، فشردم، باید قهقهه سردی می‌زدم ولی نمی‌خواهم کسی که برگزیده بودم کار را تمام کرد.» در سال ۱۲۹۵، زمانی که از رئیس علی‌ها حمایت نمی‌شود، دو سال پس از شهادت رئیس علی دلواری، در پی ضعف دولت مرکزی ایران در دفاع از کشور، یک فاجعه بزرگ در ایران رخ می‌دهد. به دلیل خرید گندم توسط قشون انگلستان، قحطی بی‌سابقه‌ای به وقوع می‌پیوندد و بیش از ۸ میلیون نفر از جمعیت ۲۰ میلیونی ایران جان خود را از دست می‌دهند. اگر در آن برهه از تاریخ دولت مرکزی ایران به آزادی‌خواهان در برابر نفوذ بیگانگان کمک می‌کرد، احتمالاً این نسل‌کشی اتفاق نمی‌افتاد. https://eitaa.com/dastan7
نجاشی شاعری خوش‌ذوق و خوش‌قریحه بود که در زمان پیامبر (ص) می‌زیست و حتی توفیق دیدار ایشان را نیز داشت. او در زمان حکومت حضرت علی (ع) نیز از شاعران برجسته بود و اشعارش در آن زمان بسیار مورد توجه و مفید بود. نجاشی بالبداهه اشعاری می‌سرود که سپاه حضرت علی (ع) را تشویق و تهییج می‌کرد و در مقابل، لشکر معاویه را هجو می‌کرد. در آن دوران، شعر نقش مهمی در تبلیغات جنگ داشت و اشعار گزنده‌ی نجاشی، معاویه را بسیار آزار می‌داد. نجاشی همراه سپاه حضرت علی (ع) در جنگ صفین حضور داشت و با اشعار خود، روحیه‌ی سپاهیان حضرت را تقویت و روحیه‌ی لشکریان معاویه را تضعیف می‌کرد. بعد از جنگ صفین، نجاشی به کوفه بازگشت و در روز اول ماه مبارک رمضان، مرتکب گناه بزرگی شد. او با دوستش شراب خورد و صدای اربده‌ی آنها به گوش ماموران حضرت علی (ع) رسید. ماموران حضرت، نجاشی و دوستش را از خانه بیرون آوردند. مردم کوفه که نجاشی را به عنوان شاعر و هنرمندی محبوب می‌شناختند، از این اقدام حضرت انتقاد کردند و خواستار بخشش و تساهل با او شدند. اما حضرت علی (ع) دستور دادند که نجاشی بدون عبا و قبا، ضربه شلاق در ملاعام بخورد. دوستان نجاشی از این حکم حضرت ناراحت شدند و به او اعتراض کردند. یکی از آنها به نام طارق بن عبدالله نهدی به حضرت گفت که انتظار نداشتند گناهکاران و فرمانبرداران، اهل تفرقه و جدایی و اهل اتحاد و همراهی، نزد والیان عدالت پیشه و سرچشمه‌های فضل در کیفر مساوی باشند. او از اینکه حضرت با نجاشی، دوست و همراهشان، چنین رفتاری کرده بودند، ابراز ناراحتی و دلخوری کرد. حضرت علی (ع) در پاسخ به اعتراض او، آیه‌ای از قرآن را تلاوت کردند: "إنها لکبیرة إلا علی الخاشعین". سپس فرمودند که نجاشی یکی از مسلمانان بود که حرمت یکی از محرمات الهی را شکست و شراب خورد. حضرت به طارق بن عبدالله نهدی یادآوری کردند که خداوند در قرآن فرموده است: "ولا یجرمنکم شنئان قوم علی أن لا تعدلوا إعدلوا هو أقرب للتقوی". یعنی دشمنی شما با گروهی، شما را به ترک عدالت وادار نکند. عدالت کنید که به تقوا نزدیکتر است. نجاشی و طارق بن عبدالله نهدی نتوانستند این پاسخ حضرت را تحمل کنند و شبانه به معاویه پیوستند. معاویه به آنها گفت: "از جور علی به عدل من پناه آوردید." طارق بن عبدالله نهدی پاسخ داد: "نه، ما از عدل علی به جور تو پناه آوردیم. عدل علی برای ما قابل تحمل نبود." https://eitaa.com/dastan7
ریزش یاران علی علیه السلام وقتی علی علیه السلام نجاشی شاعر را به دلیل شرب خمر در ماه رمضان، تازیانه زد، نجاشی و طارق بن عبدالله که از یاران سرشناس علی علیه السلام بودند، شبانه از کوفه به سوی معاویه گریختند. معاویه از آنان استقبال کرد و طارق را ستود اما در پایان به او گفت: خوش آمدی ای مرد بزرگی که روزی لغزشی از تو سر زد و به پیروی از مردی فتنه‌برانگیز [منظورش علی علیه السلام بود] پرداختی و ...! طارق وقتی که دید معاویه به مردی به بزرگی علی علیه السلام توهین می‌کند، تحمل نکرد و خطابه‌ای کوتاه در حضور بزرگان شام با این جمله شروع کرد: «اى معاويه من سخن مى‏گويم ولى مبادا سخنم تو را به خشم آورد.» (يا معاوية إني متكلم فلا يسخطك) و در ادامه به جانبداری از شخصیت علی علیه السلام پرداخت و گفت آن رزوها در رکاب امامی عادل و پرهیزگار بودم (بين يدي إمام تقي عادل مع رجال من أصحاب رسول الله)! بعد گفت: «همه کسانی که از او بریدند بدین روی از او بریدند که نتوانستند عدالت او را تحمل کنند» (فلم يكن رغبة من رغب عنهم و عن صحبتهم إلا لمرارة الحق)! معاویه خشمگین شد اما مصلحت ندید خشمش را ابراز کند! ✅وقتی خبر این خطابه طارق به گوش امیرالمؤمنین رسید، حضرت فرمود: «لَوْ قُتِلَ أَخُو بَنِي نَهْدٍ يَوْمَئِذٍ لَقُتِلَ شَهِيدا: اگر این فرزند قبیله نهد در آن جا کشته شده بود، بی‌گمان در شمار شهیدان بود.»! 📚 الغارات (ط - القديمة)، ج‏2، ص: |374 🔰عنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: أُتِيَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِالنَّجَاشِيِّ اَلشَّاعِرِ قَدْ شَرِبَ اَلْخَمْرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَضَرَبَهُ ثَمَانِينَ ثُمَّ حَبَسَهُ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا بِهِ مِنَ اَلْغَدِ فَضَرَبَهُ عِشْرِينَ سَوْطاً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَدْ ضَرَبْتَنِي فِي شُرْبِ اَلْخَمْرِ وَ هَذِهِ اَلْعِشْرُونَ مَا هِيَ فَقَالَ هَذَا لِتَجَرِّيكَ عَلَى شُرْبِ اَلْخَمْرِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ . (کافی، ج7، ص216) ماجرای روزه‌خواری که امام علی شلاقش زد! رهبر انقلاب: «شاعرى به نام نجاشى، براى اميرالمؤمنين و عليه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از كوچه‌اى عبور مى‌كرد؛ آدم بدى به وى گفت بيا امروز را در كنار ما باش... به زور اين شاعر را كشاند! او هم بالاخره شاعر بود ديگر! به خانه‌ى آن فرد رفت و در كنار بساط روزه خواری و شرب خمر نشست. او نمى‌خواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهميدند كه اينها شرب خمر كرده‌اند. اميرالمؤمنين گفت: بايد حد خدا را بخورند؛ هشتاد تازيانه براى شرب خمر، ده يا بيست تازيانه هم اضافه براى اين‌كه روز ماه رمضان اين كار را كردند! نجاشى گفت: من شاعر و مداح حكومت شما هستم. با دشمنان شما اين طور با ابزار زبان مبارزه كرده‌ام. مى‌خواهى مرا شلاق بزنى؟! در بيان امروز ما، آن حضرت شبيه اين بيان را فرمودند كه آن به جاى خود محفوظ، خيلى هم عزيزى، خيلى هم خوبى،ارزش هم دارى؛ اما من حد خدا را تعطيل نمى‌كنم! آن مرد را خواباندند و تازيانه زدند، او هم شبانه فرار كرد و رفت. گفت: حالا كه در حكومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفكرى مثل من، بلد نيستند كه چگونه بايد رفتار كنند، من هم مى‌روم آن جايى كه مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پيش معاويه رفت و گفت معاويه قدر ما را مى‌داند! برويد به جهنم! وقتى كسى اين قدر كور است كه نمى‌تواند از لابه‌لاى احساسات شخصى خود، درخشندگى على را ببيند، جزايش همين است كه پيش معاويه برود. عقوبت او همين است كه متعلق به معاويه شود؛ برويد.» ۱۳۷۵/۱۱/۱۲ https://eitaa.com/dastan7
کاشت درخت خرما امام باقر "عليه السلام" فرمود: روزی مردی، امیرمؤمنان علی "عليه السلام" را سوار بر شتری که باری از هسته خرما بر آن بود، دید که عبور می‌کرد. پرسید: ای ابوالحسن "عليه السلام"، این بار چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «ماة الف عذق ان شاء الله»؛ اگر خدا بخواهد صد هزار درخت خرما. او آنها را در زمینی کاشت و همه آنها به صورت درخت درآمد و حتی یک دانه از هسته‌های آنها تباه نشد و بدین ترتیب حضرت یک نخلستان خرمای صد هزار درختی را پدیدار کردند. فروع کافی، ج 5، ص 75 https://eitaa.com/dastan7
میدانی چه خیری در"مصافحه" است؟ ابوعبیده می‌گوید: من در مسیری، همراه امام باقر (ع) بودم و با او در یک ردیف، سوار بر مرکب می‌شدیم. هنگام سوار شدن، ابتدا من سوار می‌شدم و سپس حضرت سوار می‌شد. سلام می‌کرد و مصافحه می‌نمود. به گونه ای احوالپرسی می‌کرد که گویا برخورد اول است. به هنگام پیاده شدن ابتدا او پیدا می‌شد؛ سپس من از مرکب پیاده می‌شدم. چون هردو روی زمین قرار می‌گرفتیم. باز به من سلام می‌کرد. طوری احوالپرسی می‌کرد که گویا برخورد اول است. من گفتم: شما برخوردی می‌کنید که قبلاً در نزد ما مرسوم نبوده (چنین نمی‌کرده‌ایم). حضرت فرمود: آیا می دانی چه خیری در مصافحه قرار داده شده است؟ اگر مؤمنان به هنگام ملاقات با یکدیگر مصافحه کنند و با یکدیگر دست بدهند تا وقتی که از یکدیگر جدا نشده‌اند، خدا به آن‌ها نظر (رحمت) می‌کند و گناهان آن‌ها، مثل ریزش برگ از درخت ریخته می‌شود. محجة البیضاء /صفحه 78 https://eitaa.com/dastan7
🔹افسر عراقی از اسیر ارمنیِ ایران پرسید: تو که مسلمان نیستی چرا به امام فحش نمیدی؟ 👊 هموطن ارمنی‌: بخاطر اینکه در زیر سقف این آسمان، تنها کسی که از خدا می گوید خمینی است. میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام مبارک باد. https://eitaa.com/dastan7
جابر بن حیان، پدر علم شیمی: جابر بن حیان، که در غرب با نام Geber شناخته می‌شود، به عنوان پدر علم شیمی شناخته می‌شود. او فرزند یک داروساز بود و بیشتر عمر خود را در کوفه گذراند، جایی که به سازماندهی علمی شیمی پرداخت. جابر به دلیل روش علمی تعریف شده و پایبندی به اصول علمی خود شهرت دارد. مکتب جابری: حدود ۳۰۰ رساله از جابر به جا مانده که نشان‌دهنده تنوع و گستردگی موضوعات مورد بحث است. بسیاری از محققان بر این باورند که این آثار نمی‌تواند حاصل کار یک نفر باشد. نظریه پلکراوس: پلکراوس معتقد است که جابر یک شخصیت تاریخی واقعی نبوده و آثار منتسب به او توسط گروهی از افراد در بازه زمانی حدود یک قرن، از نیمه قرن سوم تا نیمه قرن چهارم هجری، نوشته شده است. رد نظریه توسط سلزگین و نعمان‌الحق: سلزگین و نعمان‌الحق این نظریه را رد کرده و بر این باورند که جابر شخصیتی مستقل و واقعی بوده است. با این حال، حجم زیاد آثار و تنوع موضوعات آنها نشان می‌دهد که این آثار متعلق به یک مکتب فکری به نام "مکتب جابری" است. کیمیا: کیمیاگران بر این باور بودند که طبیعت قادر به تبدیل مواد به یکدیگر است و کیمیاگری می‌تواند این فرایند را در زمان کوتاه‌تری انجام دهد. هدف کیمیاگران: هدف اصلی کیمیاگران کشف راز آفرینش بود. آنها معتقد بودند که مواد از چهار عنصر آب، خاک، آتش و باد تشکیل شده‌اند و با تغییر نسبت این عناصر می‌توان به ماده دیگری دست یافت. دستاوردهای جابر در کیمیا: جابر هرگز نتوانست فلزات پایه مانند سرب را به طلا تبدیل کند، اما در آزمایش‌های خود به موادی دست یافت که امروزه بسیار ارزشمند هستند. او روش‌هایی برای استخراج فلزات و ساخت رنگ ابداع کرد. طبقه‌بندی فلزات: طبقه‌بندی هفت فلز اصلی (طلا، نقره، آهن، مس، سرب، قلع و جیوه) توسط جابر را می‌توان اولین طبقه‌بندی عناصر دانست. سایر یافته‌ها: جابر یافته‌های زیادی در زمینه استخراج و خالص‌سازی طلا، جلوگیری از زنگ زدن آهن، حکاکی روی طلا، رنگرزی و ضد آب کردن پارچه‌ها و تجزیه مواد شیمیایی ارائه داد. کیمیاگران بعدی همواره با احترام از جابر یاد کرده‌اند و کیمیای لاتین ریشه در کیمیای اسلامی دارد. آزمایشگاه جابر: جابر یک دانشمند و محقق تجربی بود که به کار مشاهده‌ای اعتقاد داشت و از نظریه‌ها برای توضیح پدیده‌ها استفاده می‌کرد. آزمایشگاه جابر در کوفه، حدود ۲۰۰ سال پس از مرگ او، هنگام تخریب محله‌ای به نام دروازه چامپ کشف شد. در این آزمایشگاه یک هاون و یک قطعه بزرگ طلا یافت شد. https://eitaa.com/dastan7
همه می‌خواهند دنیای بهتری بسازند اما دنیا جای خوبی است چون خدا آن را ساخته آن چیزی که ساختنش را به عهده‌ی ما گذاشته اند خود ما هستیم خدا از ما میخواهد تا تلاش کنیم بهتری بسازیم هر که خود را ساخت بُرد هر که خود را باخت باخت https://eitaa.com/dastan7
روزی در زمان هارون‌الرشید، بهلول، که به ظاهر دیوانه بود ولی در حقیقت زیرکی خاصی داشت، برای حفظ دین و اعتقاداتش خود را به دیوانگی زده بود. او با این روش، نه‌تنها از گزند دستگاه حکومتی در امان می‌ماند، بلکه کارهای بزرگی برای دین انجام می‌داد. بهلول و هارون از یک مادر شیر خورده بودند، اما بهلول برای آنکه از دستگاه ظلم فاصله بگیرد، این مسیر را انتخاب کرده بود. یک روز صبح زود، وقتی خدمه کاخ مشغول جارو کردن و آماده‌سازی بودند، بهلول مستقیم وارد کاخ شد و بدون هیچ حرفی به تخت سلطنت هارون رفت و روی آن نشست. خدمه که او را دیوانه می‌دانستند، به‌سرعت او را پایین کشیدند و کتک زدند. بهلول در گوشه‌ای نشست و شروع به گریه کرد. وقتی هارون از ماجرا خبردار شد، آمد و با تعجب پرسید: «برادرم، چرا گریه می‌کنی؟» بهلول گفت: «برای کتکی که خوردم گریه نمی‌کنم، بلکه به حال تو گریه می‌کنم. من فقط دو دقیقه روی این تخت نشستم و این همه کتک خوردم. تو که همیشه بر این تخت تکیه زده‌ای، فکر کن خداوند در قیامت چه برخوردی با تو خواهد داشت!» هارون که تحت تأثیر قرار گرفته بود، مدتی ساکت ماند. چند روز بعد، بهلول باز دست به کار شد. یک روز وارد کاخ شد، با ظاهری مرتب و رفتاری مودبانه جلو رفت. همه نگاه‌ها به او بود و می‌دانستند که نقشه‌ای در سر دارد. او کف دستش یک سکه نگه داشته بود و به‌سمت هارون رفت. با احترام گفت: «داداش هارون، این سکه را بگیر.» هارون با تعجب پرسید: «این چیست؟» بهلول پاسخ داد: «دیروز در بازار دیدم غلامان و مأمورانت از مردم مالیات جمع می‌کنند. با خودم گفتم حتماً برادرم فقیر شده و به کمک نیاز دارد. این سهم من است، بیا کمکت کنم.» این حرف ساده، اما هوشمندانه، هارون را متأثر کرد و او بلافاصله دستور داد از مردم مالیات اضافی گرفته نشود. بهلول با زیرکی و زبان ظاهراً ساده‌اش، بار دیگر نه‌تنها به مردم خدمت کرد، بلکه هارون را به یاد عدالت و مسئولیتش انداخت. https://eitaa.com/dastan7
راستش قدر شهید رئیسی را هم نمی‌دانستیم! محمد احمدی‌سخا، فعال رسانه‌ای؛ دیشب دم اذان مغرب به مسجدی سمت هفت‌حوض رفتم؛ وقتی وارد صحن مسجد شدم بنر بزرگی را دیدم با تیتر «قرار خدمت؛ دیدار شهردار تهران با شهروندان منطقه ۸». برایم جالب که جز در دوران انتخابات به محله‌ها می‌آیند. تصمیم گرفتم دقایقی صبر کنم تا ببینم این «قرار خدمت» چیست! همان اول کار یک‌ پیرمرد به‌ظاهر طاغوتی با سیبیل نعل‌اسبی‌اش آمد و نشست جلوی آقای شهردار. کاغذی به سمت‌ش سُر داد و شروع کرد به باز کردن سفره دلش. آنقدر محکم حرف می‌زد که میخ‌کوب شده بودم! مو به تنم سیخ شده بود! یک‌ پیرمرد بدون لنکت در مقابل یک مسئول بلندپایه حق‌اش را مطالبه می‌کند! محافظ‌ها تلاش کردند جلویش را بگیرند اما زورشان نرسید! یک آن گفتم الان محکم با آن دستان یغورش می‌زند زیر گوش زاکانی؛ اما ماچ‌ش کرد. پیرمرد شهردار را بوسید و رفت.اندکی دیگر ماندم؛ مردم می‌آمدند، مشکل‌شان را بی‌واسطه با شهردار مطرح می‌کردند. همانجا زاکانی دستور لازم را پاراف می‌کرد. راست‌ش را بخواهید داشتم به این فکر می‌کردم که ما حزب‌اللهی‌ها چقدر قدر مدیران جهادی مثل زاکانی را می‌دانیم؟ چقدر زاکانی باید زحمت بکشد که از ما حزب‌اللهی‌ها خداقوتی بشنود؟ راستش اصلا همین قدرنشناسی‌ها و کفران نعمت‌ها باعث شد خدا شهید رئیسی را از ما بگیرد. https://eitaa.com/dastan7
مدرس به فردی گفته بود: «تو نمی‌توانی مثل من صحبت کنی چون دزدی. اگر می‌خواهی مثل من باشی، باید مثل من زندگی کنی؛ لباس کرباس بپوشی، نان و ماست بخوری، و احتیاجات خود را به حداقل برسانی.» یکی دیگر از روایت‌های جذاب درباره مدرس، مربوط به مخالفت او با طرح وارد کردن ۱۰۰ سگ دزدیاب به کشور است. وقتی در مجلس از او پرسیدند که چرا همیشه مخالف است، حتی در چنین موضوعی، او پاسخ داد: «من به فکر شما هستم. این سگ‌ها اگر بیایند، اول شماها را می‌گیرند!» مدرس در یکی دیگر از سخنانش، به انتقاد از دروغگویی نمایندگان مجلس پرداخت و گفت: «در این مجلس، فقط یک مسلمان داریم و او هم نماینده زرتشتی‌هاست، چون تنها کسی است که دروغ نمی‌گوید.» https://eitaa.com/dastan7