eitaa logo
داستان راستان
116 دنبال‌کننده
202 عکس
72 ویدیو
4 فایل
هر فیلم و عکسی، داستانی دارد و هر نگاهی می‌تواند داستانی متفاوت را حکایت کند؛ با داستان ما همراه شوید 👇🏻 https://eitaa.com/dastan7
مشاهده در ایتا
دانلود
باز شکاری مدتی بود که پرواز نمی کرد؛ پادشاه سربازانش را مأمور کرد تا سراغ افراد با تجربه بگردند تا مشکل این باز حل شود. افراد زیادی آمدند و بی نتیجه رفتند. تا اینکه یک کرد روستایی ادعا کرد که می تواند در کمتر از یک ساعت این مشکل را حل کند! پادشاه از ادعای پیرمرد متعجب شد! و کار را به او سپرد. ساعتی بعد پادشاه با سربازان و درباریان به باغ رفت تا نتیجه کار پیرمرد را ببیند با کمال تعجب، باز را در آسمان باغ و در حال پرواز دید. متحیر از پیرمرد پرسید، چطور توانستی باز را به پرواز درآوری. پیر فقط یک جواب ساده داد: شاخه ای که باز روی آن می نشست و به نشستن عادت کرده بود؛ را بریدم!! هرکس از ما شاخه ای دارد که به نشستن روی آن عادت کرده؛ آن را ببریم!! https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
🔸گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون. بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه! 🔹 بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه، چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال امام زمان(عج) رو ندیده؛ دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛ گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم! ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ🌷 https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
🐘 فیل سفید در حکایتی از گذشته معروف است که پادشاه یک کشور به پادشاه یک کشور دیگر یک فیل سفید هدیه می دهد. کسی که هدیه را پذیرفته، هزینه های زیادی را صرف نگهداری و خوراک این فیل سفید می كند. نسل های بعدي هم بدون آن که بدانند این فیل سفید به چه درد می خورد، هزینه های زیادی را برای آن متحمل می شوند و دلشان هم نمی آمد که آن را کنار بگذارند یا رها کنند؛ زیرا می گويند: "حیف است تا کنون هزینه زیادی برای آن شده است و نمیتوان آن را رها کرد!". در نظر بگیرید کسی وارد دانشگاه می شود و متوجه می شود استعدادی در آن رشته ندارد اما به خاطر هزینه هایی که برای قبولی آن داده است و زمانی که صرف کرده است آن را رها نمی کند؛ حتي با وجود اينكه می داند در آینده نیز آن رشته منبع درآمد او نخواهد شد . به آن رشته دانشگاهی و آن مدرک، می توان فیل سفیدآن فرد گفت. در زندگی فیلهای سفید زیادی داریم. بدون آن که خاصیتی داشته باشند، برای آنها هزینه می کنیم!! https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
8.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین مخفی: واکنش جالب مردم به پسری که میخواد باباش رو ببره خانه سالمندان😭 شیشه عینک پیرمرد تو خیابون گم شده، داره دنبالش میگرده که یه پیامک براش میاد، پیرمرد از مردم، کمک میخواد تا پیامک رو براش بخونن تو پیامک یه چیزی نوشته بود که خیلی‌ها حاضر نشدن بخوننش!🧐 https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
دانش‌آموزان دختر چطور به بیت‌رهبری دعوت شدند؟ 🔹مدیر مدرسه ساجده منطقه ۱۴ تهران: از اداره با مدرسه تماس گرفتند که اسم یک دانش‌آموز ۹ ساله را برای دیدار با رهبر انقلاب بدهید. 🔹فهرست را برداشتم و داشتم فکر می‌کردم که از بین اسامی دانش‌آموزان چگونه انتخاب کنم که در اولین نگاه نام یکی از دانش‌آموزان مدرسه توجه‌ام را جلب کرد؛ گفتم یک زنگ بزنم ببینم چه می‌شود. 🔹با خانه‌شان تماس گرفتم و با مادرش صحبت کردم تا اجازه حضورش را بگیرم. بعد از اطلاع‌شان از موضوع به وضوح صدای گریه مادر را می‌شنیدم. مادرش می‌گفت «رقیه مدتی است همش در خانه می‌گوید چرا ما نمی‌توانیم برویم رهبر را از نزدیک ببینم. من خیلی دوست دارم ایشان را ببینم». https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌ 🔸یادمه وقتی پدرم خونه رو سفید کرد، مادرم همیشه مواظب بود که ما روی دیوار چیزی نکشیم. 🔸یک روز به مادرم گفتم: ارزش ما بیشتره یا این گچ و سفیدی؟! 🔸اون گفت : مادر جان، ارزش گچ و دیوار از شما بیشتر نیست اما ارزش زحمت و رنج پدرت خیلی بیشتر از اینهاست. 🔸وقتی پدرت چندسال کار کرده، زحمت کشیده تا ما تونستیم، با کم خوردن و کم پوشیدن این خونه رو سفید کنیم، حالا چرا ما کاری کنیم که دوباره پدرت مجبور باشه، چند روز، چند ماه، چند سال دیگه زحمت بیشتر بکشه که خونه رو بتونه رنگ کنه! 🔸این حرف مادرم از بچگی همیشه تو ذهنم بود و موند، حرفی که باعث میشد ما شیشه ها رو نشکنیم "تلویزیون رو الکی خراب نکنیم " یخچال رو بیهوده باز و بسته نکنیم " تا هیچوقت دلیل رنج و زحمت بیشتر واسه پدرمون نباشیم " 🔸 نمیدونم چی برسر روزگار ما اومده که دیگه کمتر کسی پیدا میشه که به پیر شدن پدر خونه هم فکر کنه... 🔸 این‌روزا، بچه، ال.سی.دی ده میلیونی میشکنه ، میگن: بابا چکارش داری؟ بچه بوده شکسته. 🔸گوشی موبایل چهار - پنج میلیونی رو میزنه زمین چهل تیکه میشه، میگن : هیچی نگو بچه تو روحیه ش تاثیر بد میزاره. 🔸اما کمتر کسی میگه: این پدر خونه باید چند روز، چند ماه، چند سال دیگه کار کنه تا بتونه جبران خسارت کنه. 🔸 ایکاش کمی بفکر چین و چروکهای پیشونی آدمی بودیم که داره واسه ما پیر میشه... 🔸جوانیش، عمرش، خوشیهاش، همه رو گذاشته واسه ما، که با بودن ما پیری رو از یاد ببره. 🔸 اما گاهی وقتا دونسته و ندونسته، تنها، دلیل رنج بیشترش میشیم و یادمون میره که اونم تا یه حدی توان داره، تا یه جایی بدنش قدرت کار کردن داره.... https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
سید محمد باقر شفتی فقیر محض بود! یه مرتبه گوشت خرید، شب بیاد بار بزاره بعد از مدتها یه دلی از عزا دربیاره...! تو راه که داشت میومد، دید یه سگی کنار کوچه انقد لاغر هستش که اصلا انگار استخوناش از زیر پوست پیداست این توله هاش هم چسبیدن به سینه های مادرش! شیر نداره بده بی رمق افتاده...! ایشون این گوشتی که دستش بود صاف انداخت جلوی این سگ! یعنی واینساد که فکر بکنه و محاسبه بکنه، معامله بکنه باخدا! یعنی هم بگه من این رو میدم در عوض تو اونو بمن بده! از اون به بعد زندگی سید شفتی زیر و رو شد. این مجتهد مسلم حکومت داشت تو اصفهان. ثروتش به قدری بود که یک روز رو وقتی اعلام میکرد فقرا وقتی میومدن در خونش چنگه چنگه پول میداد بهشون...!!نمی شمرد..!! ثروت عجیبی خدا بهش داد.. مردم فوق العاده دوسش داشتن.. حکومت قاجار بدون اجازه ایشون تو منطقه اصفهان نمی تونست کاری بکنه انقدر محبوب بود...! این همون آدم فقیر یه لا قبایی بود تو نجف که هیچی نداشت! یه کار یه عمل صالح تو یه لحظه..اینجوری زیر و رو شد. https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
حاتم طایی را لابد می شناسید! او سمبل سخاوت و بخشش در میان اعراب بود که آوازه جهانی پیدا کرد. حاتم که از شعرا و فضلای عرب محسوب می شد برای بخشیدن هیچ سقفی قائل نبود و داستان های بیشماری از او نقل است …اما در میان ضرب المثل های فارسی برادر حاتم طایی هم وجود دارد. در این ضرب المثل ا برادر حاتم به دو دلیل مشهور است 1- وقتی بخواهند بگویند سخاوت و بخشش یک مساله درونی است و باید در ذات انسان باشد از این مثال استفاده می کنند ، می گویند وقتی حاتم درگذشت، برادرش خواست راه او را پیش بگیرد، مادرش گفت که تو نمی توانی ، از درون گهواره این را می دانستم ، وقتی حاتم را شیر می دادم ، انتظار داشت که سهم خود را با همه نوزدان دیگر تقسیم کنم و وقتی با خیال راحت شیر می خورد که کودک دیگری از سینه دیگر من شیر بخورد اما تو هر گاه شیر می خوردی آن سینه دیگر مرا محکم می گرفتی تا همه شیر سهم خودت باشد 2- روایت دوم به کار زشتی بود که می گویند برادر حاتم انجام داد ، او با شنائت در چاه زمزم ادرار کرد تا منفور همگان باشد.او به این دلیل این کار کرد که فهمید در نام نیک نمی تواند از برادر پیشی بگیرد ، بنابراین کاری کرد تا با بدنامی بر سر زبان ها بیفتد اما این بدنامی فقط در خودش منحصر نمی ماند و گریبان نام نیک برادر را هم می گیرد https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
شیوه‌های قصه گویی همواره تلاش کنید که داستان را از بر بگویید. به خصوص برای بچه های بزرگتر این جالب تر از روخوانی کردن است. شما می توانید به اطراف خود و بچه ها نگاه کنید و در حرکت کردن به اطراف آزاد باشید. بچه ها فرق بین یک روخوانی ساده را با زمانی که داستان روی شما تاثیر گذاشته به خوبی می فهمند. اراده خدا این است که نه تنها بچه ها بلکه خود شما هم از داستان برکت بگیرید. همه می توانند قصه گویی را یاد بگیرند اول در خانه با صدای بلند تمرین کنید و اگر می توانید از دیگران هم نظر بگیرید. به این نکات توجه کنید: به صدای خود توجه کنید، صدای بلند، آرام، سریع، آهسته. شما با تغییر صدا به داستان زندگی می بخشید. به چهره خود نگاه کنید خوب است که واژه هایی که احساسی را بازگو می کنند در چهره شما نمایان باشند. به حرکات خود توجه کنید خشک و اتو کرده نایستید. حرکاتی مناسب با داستان داشته باشید. به واژه ها و جمله بندی توجه کنید. با در نظر گرفتن سن بچه ها از استفاده لغات و جمله های سخت دوری کنید. از کماتی استفاده کنید که حرکت و جنبش را نشان دهند. در حال داستان گویی به بچه ها نگاه کنید. برخورد نگاه ها مهم است بچه ها تحت تاثیر قرار می گیرند. داستان از قرآن: بگذارید بچه ها بدانند که داستان از قرآن است. می توانید کتاب مقدسی را باز کرده جلوی خود بگذارید. آنها به این ترتیب پی به ارزش کلام خدا می برند. چگونه داستانی را آماده کنیم؟ چند روز پشت سر هم داستان را بخوانید و دعا کنید. چشماهایتان را ببندید و آن را در ذهنتان مرور کنید مثل اینکه فیلمی را تماشا می کنید. پیام داستان چیست؟ و مهمتر اینکه می خواهید بچه ها از داستان چه نتیجه ای را یاد بگیرند؟ سپس داستان را بدون استفاده از کتاب یا یادداشت با صدای بلند تعریف کنید. این کار را تکرار کنید و داستان را با منبع قرآنی یا حدیثی مقایسه کنید. وقتی یک هفته این کار را انجام دهید مطمئنا به خوبی برای بچه ها داشتان را تعریف خواهید نمود. قصه گویی برای بچه ها کار جالبی ایست. وقتی این کار را کردید خود به خود تشویق خواهید شد. داستان چه قدر طول می کشد؟ به سن بچه ها بستگی دارد کلا می گویند برای بچه های پنج ساله پنج دقیقه و برای هشت ساله هشت دقیقه اما به نظر من یک داستان گوی ورزیده می تواند توجه بچه ها را بیش از حد سنشان به خود جلب کند. پس در زمان قصه گویی حواستان باشد که اگر بچه ها با علاقه در حال گوش دادن هستند می توانید داستان خود را ادامه بدهید. وگرنه زودتر آن را تمام کنید. اگر بچه های 4-12 سایه با یکدیگر جمع هستند باید سن های مختلف را در نظر داشته باشید یک بار قصه کمی ساده انتخاب کنید و یکبار هم کمی پیچیده تر. می توانید در حالی که داستانی را برای بزرگترها تعریف می کنید کوچکترها را با بازی یا کاردستی سرگرم نمایید و زمانی که داستان کوچکترها را تعریف می کنید بزرگترها را با کاری سرگرم کنید. همواره تلاش کنید که داستان را از بر بگویید. به خصوص برای بچه های بزرگتر این جالب تر از روخوانی کردن است. شما می توانید به اطراف خود و بچه ها نگاه کنید و در حرکت کردن به اطراف آزاد باشید. بچه ها فرق بین یک روخوانی ساده را با زمانی که داستان روی شما تاثیر گذاشته به خوبی می فهمند. اراده خدا این است که نه تنها بچه ها بلکه خود شما هم از داستان برکت بگیرید. همه می توانند قصه گویی را یاد بگیرند اول در خانه با صدای بلند تمرین کنید و اگر می توانید از دیگران هم نظر بگیرید. https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
هزاران نفر برای قبول سرپرستی نوزادی که زیر آوارها در کوردستان سوریه به دنیا آمد داوطلب شدند 🔹پس از آن که تصاویر بیرون آوردن یک نوزاد از زیر آوار رسانه‌های دنیا را تسخیر کرد، اکنون هزاران داوطلب برای قبول سرپرستی این دختر خانم که نامش «آیه» (به معنای معجزه) است ثبت نام کرده‌اند. 🔹امدادگران توانستند این نوزاد را در حالی که بند نافش به مادرش وصل بود از زیرآوارها در شهر جندریس عفرین بیرون آورند. 🔹پدر و مادر و چهار خواهر و برادر «آیه» در زیر آوار جان باختند و او هم اکنون در بیمارستان است. https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
شاه برای زیارت کعبه آماده شده بود. اطرافیان از نیت شاه با خبر شده بودند. مسئول خزانه به او گفته بود: رفتن با همه وزیران و سپاه ممکن نیست. موجودی خزانه برای مخارج این سفر کم است. شاه از این پاسخ قانع نشد و هر روز با شوق زیارت خانه هدا از خواب بیدار میشد و دنبال راهی برای انجام این سفر می گشت. یکی از مشاوران به او گفت: در این شهر، عالم و عابدی هست که چندین بار حج و زیارت کرده. به او مقدار زیادی پول پیشنهاد کنیم شاید حجی به ما بفروشد. شاه پیشنهاد را پسندید و شخصا نزد آن عالم رفت و از او خواهش کرد، ثواب یکی از حج های خود را به او بفروشد. عالم گفت: همه حج های خود را می فروشم! شاه گفت: همه را؟! عالم: بله همه را! شاه: چقدر؟ عالم: قیمت این طور است، هر قدم به اندازه تمام دنیا! شاه: عجب! ولی من فقط بخشی از دنیا را در اختیار دارم؛ پیشنهادی بده که بتوانیم معامله کنیم. عالم گفت: ثواب یک ساعت عدالت در دیوان دادخواهی را به من بده تا ثواب 60 حج خود را به تو بدهم! البته من در این معامله هم بیشتر از تو سود می کنم! معراج السعاده https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec
شاهزاده ای، نزد معلم فرهیخته ای شاگردی می کرد. روزی معلم سر کلاس، بی دلیل کودک را کتک زد! شاهزاده پرسید برای چه مرا زدی؟ معلم گفت: ساکت باش! هر بار که شاهزاده، این کتک را بیاد می آورد؛ از معلم می پرسید که چرا آن روز مرا زدی، معلم می گفت: ساکت باش! سال ها گذشت؛ شاهزاده به پادشاهی رسید. روزی از روزهای پادشاهی، این خاطره تلخ را بیاد آورد. معلم را احضار کرد و از او پرسید که چرا آن روز مرا کتک زدی؟ معلم گفت: هنوز فراموش نکردی؟ شاه گفت: نه معلم خندید و گفت: این کار را کردم تا بدانی، ظلم هیچ وقت فراموش نمی شود، پس به هیچ کس ظلم نکن! الکاظم علیه السلام: يَعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُكِمَ بِهِ عَلَيْهِ. شدت ظلم را کسی درک میکند که با (آن) ظلم بر او حکم کرده باشند. https://eitaa.com/joinchat/1175257149C6c3dbec8ec