eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جمله‌ی ترسناک امام علی درباره آخرالزمان‼️ 👤استاد ➖➖➖➖➖➖➖ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ میلادی: Thursday - 14 March 2024 قمری: الخميس، 3 رمضان 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها بنا بر نقلی 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️12 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️15 روز تا اولین شب قدر ▪️16 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ▪️17 روز تا دومین شب قدر 💠 @dastan9 💠
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
سختیهای آخرالزمان پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) می فرمایند: 📌 زمانی بر مردم بیاید که دین هیچ دین‌داری سالم نماند؛ مگر آن کس که مانند روباهی که بچه‌های خود را از دسترس درندگان دور می‌سازد، قلّه به قلّه و لانه به لانه بگریزد. گفتند: آن چه زمانی است⁉️ فرمود: آنگاه‌که معیشت، جز با نافرمانی خدا فراهم نگردد و مجرد زیستن، حلال و جایز می‌شود. 📚منبع: (بحرالمعارف، ج ۱، ص ۳۱۵. التحصین، ص ۱۳) ➖➖➖➖➖➖➖ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 ✍️ گاهی از حیوانات و طبیعت هم می‌شود درس زندگی گرفت/ به هم رحم کنید 🔹حتی یک پرنده هم می‌تواند رحم کند و قانون اخلاقی بقا را بداند. 🔸ماهی در آب‌های کم‌عمق در حال مرگ است، پرنده ماهی‌خوار و حتی کلاغ از خوردنش صرف‌نظر می‌کنند و در نهایت حواصیل آمد و آن ماهی را به آب‌های عمیق‌تر برده و نجات داد. 💢 دلسوزی و طَمَع‌نداشتن؛ تجلی این درس طبیعت است. https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
داستانهای کوتاه و آموزنده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان تنها میان داعش💗 اثر فاطمه ولی نژاد قسمت9⃣ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://splus.ir/joingrou
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان تنها میان داعش💗 اثر فاطمه ولی نژاد قسمت0⃣1⃣ 🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
💗رمان 💗 +چیییی بابا؟؟؟؟؟بگو که شوخیه _نه دخترم شوخی نیست.. به قیافه جدی بابا نگاه کردم..چی میگفت؟؟؟من؟ بشم؟؟؟اونم برای ازدواج بااون ؟ عمممممرا _بابا اخه شمارو به مسیح قسم چیشده؟ داستانی https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed ↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️ ان شاء الله از امروز و در هرروز 4 پارت قرار میدیم 2 پارت صبح و 2 پارت بعد از ظهر رمان بسیار زیبا هستش من که خیلی از خوندنش لذت میبرم ❤️
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
داستانهای کوتاه و آموزنده
💗رمان #نم_نم_عشق 💗 #مهسو +چیییی بابا؟؟؟؟؟بگو که شوخیه _نه دخترم شوخی نیست.. به قیافه جدی بابا نگاه
‍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم نم عشق💗 قسمت اول روزهایم راورق میزنم.. در لابلای ورق های هزار رنگ این دفتر هرازگاهی بوی خوشتری به مشامم میرسد.. گاهی رنگهایم زیباترند.. من،دخترسرسخت سرنوشت خودم.. روایتگر روزهای خوشبوی زندگی هستم... روایتگر ____ _وااای خدا..یکی نیس بگه دختر،آخه آبت نبود،نونت نبود جامعه شناسی خوندنت چی بود؟؟ +چقدغرمیزننننی تو آخه... _همش تقصیرتوعه..تو منو آوردی این رشته +ای خدا تاوان کدوم گناهم همنشینی بااین معیوب العقله؟؟ _برو بابا...اخه تو برامن توضیح... +واااای،طنازدودقیقه برای رضایت خدا سکوت کن... اه حتما باید ضایعش کنم...خب آخه دختر تو که میدونی دوساله داری میخونی این رشته رو پس دیگ دردت چیه هی غرمیزنی... سرهرامتحانی اوضاع همینه... پاشدم رفتم تو اشپزخونه اون پلانکتون هم با گوشیش سرگرم بود انگار نه انگار امتحان داریم.. یهوبانیشخند داد زدم +چی میخوری بیارم پلانکتون؟ جیغش رفت هوا..میشناختمش..😜 _پلانکتون خواهرشوهر نداشتته +فحشای جدیدیادگرفتی عمووویی😂 _کوفت +عخی چ بددهن ی نگاه چپ چپ بم انداخت ک شلیک خندم رفت هوا.. دختره ی لوس.. میوه های اسلایس شده رو توبشقاب چیدم و کنارشم دوتا ساندویچ ژامبون باسس گذاشتم دوتا لیوان نوشابه تگری هم ریختم... مشغول خوردن شدم..دوردهنم سسی شده بود درهمون حال گفتم +بیابخوردیگ نفله..چیه هی منودیدمیزنی _نیس خعلی جذابی +تاچشات دراد _پرو +رودایره لغاتت کار کن.. _میگما خوبه ماه رمضونه ها..فک کن مهیارتون الان بیاد خونه... +اهههه باز ضدحال زدی؟؟بزاردولقمه کوفت کنم خب.. دیگ ب خوردن ادامه ندادم... مهیار برادر بزرگترمه...توخونواده ما که همه مسیحی ان فقط مهیار شیعه است... وقتی هجده سالش بود شیعه شد.. اونم تحت تاثیر اون رفقای رومخ املش.. اصلا ذره ای نمیتونم درکش کنم... من ب جای بابابودم طردش میکردم.. پسره ی خیره سرو.. ولی خب..ازونجایی که بابام دریایی از محبت و منطقه،متاسفانه دست مهیارو تو انتخاب راه و رسمش بازگذاشت... البته خب ی چن وقتیوباش سرسنگین بود.. مهیارم خداروشکر جدازندگی میکنه... البته تاقبل ازشیعه شدنش رابطه ی من و اون عالی بود ولی خب... لابدازنظراون ما نجسیم..والا..پسره ی... اه چندش ولش کن... طنازرو راهی خونه اشون کردم و بعدش با خیال راحت ولوشدم روی تخت خواب نازنیم 🍁محیا موسوی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👈🔻جای شما تو کانال داستان های واقــعـــی خالیه🔻👉
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ معجزه علمی قرآن که ازش بی خبر بودیم‼️ تا آخر ببینید، شگفت زده خواهید شد‼️ 😔 ➖➖➖➖➖➖➖ https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
داستانهای کوتاه و آموزنده
‍ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نم نم عشق💗 قسمت اول روزهایم راورق میزنم.. در لابلای ورق های هزار رنگ این دفتر هرازگ
💗 . 💗 ‍ قسمت دوم وسطای خواب شیرینم بودم که صدای آیفون بلند شد... تف به من که خوابم سبکه ایفونو ورداشتم یه پسر بود که پشتش به آیفون بود و من دیدی بش نداشتم... +کیه؟؟ پسرکه صدای بمی داش همونجورپشت به من گف _سلام،میشه چن لحظه تشریف بیارید دم در؟ +اوکی اِشارپ پاییزیمو انداختم روی دوشم ویه شالم رهاکردم روموهام.. از وسط باغ گذشتم و رسیدم به در... بازش کردم و بازم اقاپسرمحترمو پشت ب در دیدم... یــاسر: برگشتم سمت در...ولی با دیدن صحنه روبه روم یه قدم رفتم عقب و سرموانداختم پایین... استغفرالله... _سلام خواهرم +ایووول بابا،بزار بگم،حدسش کارسختی نیس..رفیق اون مهیار املی.درسته؟ _مهیارامل؟؟؟؟ اینوباتعجب فراوون گفتم باصدای پوزخندی سرمو بالااوردم که با دیدن وضعیت دخترک روبه روم دوباره به حالت قبل برگشتم +اوووپس،مای گاد..باشه بابا فهمیدیم چشمت پاکه.خونه مهیاراینجانیس.من موندم اون داداش خل و چل من به شماهانگفته اینو؟ چی می گفت این؟؟؟مهیار کیه؟داداش؟ _خانم محترم انگاری اشتباهی پیش اومده من با اقای مهندس مهرداد امیدیان کاردارم... به وضوح دیدم که دختره جاخورد.. +با پدرم؟؟پدرمن باامثال شماها چکارداره؟ چه دختربددهنی اه...نچسب هوی یاسر مگه قراره بچسب باشه؟؟پرو _خانم محترم من بامهندس قراردارم به من گفتن خونه منتظرشون باشم..اصا یه چن لحظه.. گوشی اپلمو از جیبم دراوردم روی اسم مهندس ضربه زدم تماس برقرار شد...پشتمو به دخترک کردم ومنتظرپاسخگویی شدم.. مهندس:بله‌جانم‌پسرم _سلام مهندس.خسته نباشید مهندس:سلام ممنونم.جانم؟؟؟ _مهندس من طبق قرارمون دم‌در هستم‌تشریف نداریدانگار؟؟دخترخانمتون گفتن البته مهندس:اوه شرمنده یاسرجان برو داخل بشین تا بیس دقیقه‌دیگ رسیدم ..بازم متاسفم _ممنون منتظرم پس.خدا نگهدار و تلفنوقط کردم..من از بدقولی متنفرررم 🍁محیا موسوی 🍁 https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw ⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️⚜️ https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
۲۴ اسفند ۱۴۰۲