🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
﷽
#تشرفات
مرحوم حاج آقا محقق چنین بیان فرمود: روزی در ایام سفر به کربلا، به هنگام تشرف به حرم امام حسین علیهالسلام، ملتمسانه از آن حضرت فقط تقاضای دیدار امام زمان روحی فداه را نمودم. در همان لحظه ناگهان متوجه شدم که به محازات قبر حضرت علی اکبر علیهالسلام مردی بلندقامت، در حالیکه چفیهای عربی بر سر دارد، نشسته است، درحالیکه مردی دیگر با فاصله نیم قدم به احترام در کنارش حضور دارد. در اولین نگاه بر چهره زیبا و پر هیبت آن مرد متوجه شدم که او کسی جز وجود مبارک امام زمان روحی فداه نیست.
✨💫✨
از این جهت برای بوسیدن و در آغوش گرفتن ایشان، قصد کردم به جلو حرکت کنم، ولی در کمال تعجب دیدم که قدرت کوچکترین حرکتی را ندارم. پس به ناچار دقایقی چند به دیدار حضرتش ایستادم. در همان لحظه به دلیل رد شدن بسیاری از زائرین حرم امام حسین علیهالسلام از کنار آن حضرت، بذهنم خطور کرد که آیا تنها من توفیق دیدن حضرت ولیعصر روحی فداه را دارم یا آنکه دیگران نیز آن حضرت را دیده، ولی نمیشناسند.
✨💫✨
از این جهت از فردی که در کنارم ایستاده بود، پرسیدم: آیا شما چنین آقایی را با این مشخصات در حرم میبینید؟ با نگاه متعجبانه و منفی آن مرد دریافتم که تنها منم که توفیق دیدارش را یافتهام، پس با عشق فراوان بر او حریصانه مینگریستم، تا شاید غم سالها دوری را با لحظاتی شیرین جبران نمایم. پس از مدتی آن حضرت با همراهی یارشان از جای برخاسته و از حرم خارج شدند، در همان لحظه قدرت حرکت خویش را بازیافتم، پس به دنبالشان دویدم، ولی اثری از آنان نیافتم.
📗نقل از کتاب تشرفیافتگان
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
🌹
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷
⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
" ﷽
≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡ ≡ ≡ ≡ ≡
#تـشـرفـات
💢 تشرف علامه میرجهانی خدمت آقا امام زمان عج
✅علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود.
خودشان میفرمودند: روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.
✳️در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم.
🔷 آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید.
🔰گفتم: آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم.
🔆در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که
دیدم:
🌸 شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
💠 گفتم: تاکنون که نشده است،
گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟
گفتم: البته.
✨پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ.
🌻پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی.
🔷 خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت.
🍃دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید.
🌹 فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟
☀️ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت.
✅در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید...
ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
📒کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج
#تشرفات
🕊ظهـــور نـزديــڪ اســت🕊
❄️أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج❄️
⭕️ @dastan9 🇮🇷
✨﷽✨
🌟 #تشرفات
💚 ملاقات امام زمان عجل الله فرجه
✍ یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می كند ایشان فرمودند:
در یكى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى تابید.
در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه فرجه در یكى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ریزان سلام كردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم! بعد فرمودند: این بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!
📚شيفتگان حضرت مهدى(عج)، ج ٣، ص ۱۵۸،
گوهر صدف، ص ۴٨
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷
﷽
#تـشـرفـات
💢 تشرف علامه میرجهانی خدمت آقا امام زمان عج
✅علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود.
خودشان میفرمودند: روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.
✳️در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم.
🔷 آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید.
🔰گفتم: آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم.
🔆در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که
دیدم:
🌸 شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
💠 گفتم: تاکنون که نشده است،
گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟
گفتم: البته.
✨پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ.
🌻پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی.
🔷 خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت.
🍃دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید.
🌹 فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟
☀️ فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت.
✅در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید...
ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
📒کتاب داستان هایی از ملاقات امام زمان عج
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
⭕️ @dastan9 🌺💐
Tasharof Sheykh Ansari - @Elteja اِلتجا.mp3
5.02M
🙏محرم راز به جز عاشق صادق نبود...
🔺 #داستان_تشرف شیخ مرتضی انصاری به محضر امام عصر علیه السلام.
#تشرفات
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
https://splus.ir/joingroup/ACMqFOFVG7FbqizKhNmoBw
.......................................................
https://eitaa.com/joinchat/1069613067Ce5c712d8ed
┄┄┅┅┅❅🇮🇷❅┅┅┅┄┄
تشرّف جعفر بن زهدری و شفای پای او
☑️ عبد الرحمن قبايقی میگويد:
▪️ شيخ جعفر بن زهدری به فلج مبتلا شد؛ به طوری که قادر نبود از جا برخيزد. مادربزرگش بعد از فوت پدر شيخ به انواع معالجات متوسل شد ولی هيچ فايدهای نديد. اطبای بغداد را آوردند. مدت مديدی معالجه کردند باز هم سودی نبخشيد؛ لذا به مادربزرگش گفتند: شيخ را به مقام و قبه حضرت صاحب الامر عليه السلام در حلّه ببر و بخوابان شايد حقّ تعالی او را از اين بلا رهايی بخشد و بلکه حضرت صاحب الامر عليه السّلام از آنجا عبور نمايند و به او نظر مرحمتی فرمايند و به اين شکل مرضش خوب شود.
مادربزرگ شيخ جعفر بن زهدری به اين موضوع توجّه کرد و او را به آن مکان شريف برد.
در آنجا حضرت صاحب الامر عليه السّلام شيخ را از جايش بلند کردند و فلج را از او مرتفع نمودند.
☑️ عبد الرحمان قبايقی (ناقل قضيّه) میگويد:
▪️ بعد از شنيدن اين معجزه ميان من و او رفاقتی ايجاد شد؛ به طوری که نزديک بود از شدت ارتباط هيچگاه از يکديگر جدا نشويم. او خانهای داشت که در آنجا شخصيّتهای حلّه و جوانان و اولاد بزرگان شهر جمع میشدند.
من خودم قضيّه را از شيخ جعفر پرسيدم. او گفت:
▫️ من مفلوج بودم و اطباء از معالجه مرض من ناتوان شدند.
▪️و بقيّه جريان را نقل کرد تا به اينجا رسيد که:
▫️ حضرت حجّت عليه السّلام در آن حالی که جدّهام مرا در مقام خوابانيده بود به من فرمودند:
🔸 برخيز.
▫️عرض کردم:
🔹 مولای من، چند سال است که قدرت برخاستن را ندارم.
▫️ فرمودند:
🔸 برخيز به اذن خدا.
▫️ و مرا در برخاستن کمک کردند.
وقتی بلند شدم، اثر فلج را در خود نديدم و مردم هجوم آوردند و نزديک بود مرا بکشند. برای تبرّک، لباسهايم را تکهتکه کرده و بردند و به جای آن لباسهای خود را به تن من پوشانيدند. بعد هم به خانه خود رفتم و لباسهايشان را برای خودشان فرستادم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر عليه السلام صفحه ۱۰۳
🏷 #تشرفات #توسل #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
➖➖➖➖➖➖➖
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🕊⃟ @dastan9 🕊⃟
#تشرفات
🔻حدود صد سال پیش، هشت نفر جوان اهل شوشتر با هم رفیق میگردند، و تصمیمی میگیرند که مسیر توسل به حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را با هم طی کنند و به قصد توجه به حضرت، هر هفته یک جلسه در خارج از شهر روی یک تپه برگزار میکردهاند و دعائی میخواندند.
🔹 هر هفته یکی از آنها موظف به پذیرایی از جمع بوده است و غذای مختصری مثل نان و پنیر تهیه میکردند که هم هزینهای نداشته و هم قصد و هدفشان خالصانه برای توسل به حضرت باشد؛ به تعداد نفرات هفتهها میگذرد و حال و هوایی عجیب و امام زمانی بر جلساتشان حکم فرما بوده است.
🔹هفته بعد در حال برگزاری جلسه و توسل و راز و نیاز به مولایشان هستند که میبینند یک آقا سیدی در جمعشان حضور پیدا کرد و خیلی با عظمت و دوست داشتنی است، و زیبایی صورت و سیرت از آن بزرگ مرد پیداست. خلاصه جلسه مثل هر هفته البته با حالی بهتر و شور و شعفی وصف ناپذیر برگزار میگردد، حتی قسمتی از دعا را هم به ایشان میدهند و آقا هم قرائت میکنند تا اینکه دعا تمام به پایان میرسد و قصد صرف نهار را دارند که آقا میفرماید: «این هفته را اجازه دهید من پذیرایی کنم، آنها هم قبول میکنند و آقا از زیر عبایشان وسایل پذیرائی را بیرون میآورند و از جمع پذیرائی میکند».
در آخر که میخواهند از هم جدا شوند، از او میپرسند، خیلی از شما استفاده کردیم و بهرهمند شدیم، فقط نفرمودید که اسم شما چیست⁉️و کجا میتوانیم خدمت شما برسیم⁉️ جواب میدهد: «من همان کسی هستم که هر هفته شما به عشق او دور هم جمع میشوید. تازه همگی متوجه حضور حضرت میشوند در حالی که آقا از نظرها پنهان شده است».
🔹آن تپه هم اکنون به نام مقام حضرت امام زمان (عج) در کنار شهر شوشتر، که تبدیل به قبور شهداء شده است و معروف به گلستان شهداء میباشد، مورد توجه شیفتگان و ارادتمندان مولا صاحب العصر (عج) است و مردم در همان مکان از عنایات آن موجود نازنین بهره میبرند و حاجاتشان را میگیرند»
#اگه_دوست_داشتی_نشر_بده 😍🥺😱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💐 #داستانهای_کوتاه_و_آموزنده 💐
╭┅───────👑──────┅╮
❤️ @DASTAN9 ❤️
https://rubika.ir/dastan9
╰┅───────👑──────┅╯