❄#سـیـره_شـہـداء❄
✋#توکل_به_خدا
🚙 داشتیم با ماشین از روستایی بر می گشتیم که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین تمام کرد!
👌پیشنهاد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید با ناراحتی گفت: چیزی رو به شما می گم که آویزه گوشتون کنید!
☝هیچ وقت خودتون رو نیازمند کسی غیر خدا نکنید، حتی اگه نیازمند شدید فقط از خدا بخواید و به اون توکل کنید!
⁉ با ناراحتی گفتم: الان خدا برای ما بنزین می فرسته؟!
✋گفت: بله اگه توکل کنی می فرسته!
🚙 بعد هم کاپوت ماشین رو بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین انداخت که یک مرتبه یکی از دوستانش از راه رسید و مقداری بنزین بهمون داد!!
🌷حاج حمید گفت: دیدی اگه به خدا اعتماد کنی خودش وسیله رو می فرسته؟
🌷 #شهید_مدافع_حرم_سید_حمید_تقوی_فر
⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷
#معرف_کانال_خود_باشید 🌹
#سـیـره_شـہـداء
🚩 ما سال ۹۴ تو اهواز تو پادگان حمیدیه، خادم بودیم برا راهیان نور جواد مسئول ما بود!
🗣 جواد همه را صدا کرد برا نماز صبح!!
با چک و لگد...
👣 به من میگفت بلند شو ابله و رو شکمم راه میرفت...
🌌 اقا بلند شدیم رفتیم وضو گرفتیم وایسادیم نماز... تا همه خوندیم، گفت خب بخوابید ساعت دو نصف شبه...!!
‼ساعت ۲ نصف شب نماز صبح!!
👌آقا خوابید کف کانکس و میخندید، ما هم اعصابا... هیچی دیگه پتو را برداشتیم و انداختیم روش و دِ بزن...
🎙راوی: رفیق شهید
🌷 #شهید_مدافع_حرم_جواد_محمدی
#یا_زهرا
#یاصاحب_الزمان_ادرکنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#نشر_پیام_صدقه_جاریه
⭕️ @dastan9 🇮🇷💐
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌟 روایت یک خواب زیبا
🌌شبی در خواب جوان زیبا و خوشرویی را دیدم که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را مجذوب خودش کرد.
❓من به او گفتم شما چه کسی هستی؟
🌷 گفت: اسمم عباس دانشگر است.
🌺🌸 و در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ پهن است و فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز است. و تعدادی از شهدا روی فرش ایستاده اند!
🌷 عباس به من گفت: به مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد، جای من بسیار خوب است؛ من پروانه وار و آزاد پر کشیده ام.
📖 به نیت من به مدت دو سال نماز قضای احتیاطی بخوانید؛ من نیاز به نماز دارم.
✋از خاله ام خانم عبدوس که معلم روخوانی و روانخوانی قرآن شماست تشکر کنید که به نيت من زیاد قرآن می خواند.
🌄 صبح از خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کرد
👁 اشک در چشمانش حلقه زد و گریست گفت: عباس را مثل فرزندم دوست می داشتم.
📖 وقتی خبر شهادتش را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت میکنم به یاد او قرآن می خوانم و صلوات می فرستم.
🌷 #شهید_مدافع_حرم_عباس_دانشگر
#یا_زهرا
#یا_ابا_عبدالله_الحسین
#یاصاحب_الزمان_عج
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
⭕️ @dastan9 🏴