eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
به هر طرف نگری جلوه جمال خداست ادب کنید که میلاد سیدالشهداست گرفته ختم رسل روی دست آینه‌ای که در صحیفه او صورت خدا پیداست به مصحف رخ او با وضو نگاه کنید که نقطه نقطه آن جای بوسه زهراست ولادت امام حسین (ع) و روز پاسدار مبارک ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🔆 امام مهدی: خداوند، پیامبران را بشارت‌دهنده و انذارکننده فرستاده است. 📚 بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۹۳ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
فاضل جلیل القدر آخوند ملا علی محمد طالقانی گفت: یکی از بزرگان سادات که مجاور حرم حسین علیه السلام بود می گوید: به عزم کربلا همراه عیال خود حرکت نمودیم. ولی مامورین به علت اینکه بیماری وبا در بعضی از بلاد ایران وجود داشت ما را در قرنطینه گذاشتند. اتفاقاً زوجه ام حامله بود و در همان جا وضع حمل نمود و متأسفانه بعد از مدتی فوت نمود و من ماندم و آن بچه شیرخوار. بعد از مراسم کفن و دفن دنبال زنی که بچه را شیر بدهد گشتم ولی نیافتم؛ چرا که در راه بودیم و غالب آنها سنی و متعصب و دشمن طایفه شیعیه بودند. از این جهت حاضر به شیر دادن به بچه نبودند. بچه هم چون تازه به دنیا آمده بود، به غیر از پستان چیزی دیگر از قبول نمی کرد و هر قدر او را می گردانیم بیشتر گریه می کرد. بالاخره به خود گفتم: بچه میان پستان پر و خالی فرقی نمی گذارد ؛ لذا پستان خود را در دهان او می گذارم شاید ساکت شود. سپس چنین کردم و بچه نیز گرفت و مکید و ساکت شد؛ ولی وقتی توجه نمودم دیدم هنگام مکیدن، چیزی از حلقوم طفل پایین می رود. تعجب کردم، سر او را از پستان خود برداشته و در نوک پستان خود قطره شیری مشاهده کردم. آری فهمیدم از قدرت کامله رازق و برکات حسین مظلوم پستان من نیز مانند زنان پر از شیر است. پس طفل را شیر کامل دادم و خوابانیدم و از هم و غصه نجات پیدا نمودم. این مسأله به همین منوال ادامه یافت تا وارد کاظمین و سامره شده و از آنجا به کربلا رفتیم. رد کربلا وقتی پستان در دهان طفل گذاشتم، او ساکت نشد. تعجب کردم، سر او را برداشته و پستان خود را مشاهد نمودم، اثری از شیر در آن نبود و مانند پستان مردان خشک و بی رطوبت بود. فهمیدم تا وقتی که در مسافرت بودیم به این شهر احتیاج بود و بعد از این چون قصد سکنی دارم و شهر هم از شهرهای شیعه است و دایه هم پیدا می شود، لذا قطع شد. از این جهت جستجو نمودم و دایه ای عفیفه پیدا کردم و او را برای طفل خود مادر و شیر دهنده قرار دارم و حمد خداوند را به جا آوردم. (24) چهل داستان از کرامات امام حسین علیه السلام مصطفی محمدی اهوازی‏ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
✨﷽✨ ⚽حرفی که چشمان علی پروین را قرمز کرد ❤️طهرانی مقدم در سال 83 رئیس هیات مدیره باشگاه صبا باتری می‌شود. در آن زمان با آدم‌های بزرگ ورزشی جلسه می‌گذاشتند که یکی از آنها آقای علی پروین بود. جلسه‌ای با حضور پروین و طهرانی مقدم برگزار می‌شود. آقای ناصر شهسواری که در این جلسه حضور داشته است می‌گوید: وقتی علی پروین، حاج حسن را دید، انگار 50 سال است او را می‌شناسد. خیلی خوش‌برخورد، با ادب و با کمالات کنار حاج حسن آقا نشسته بود و با هم شوخی می‌کردند. 🏆بحث ورزشی که شد، علی پروین به کاپ‌های ویترینش اشاره کرد و گفت: «حاج حسن‌آقا! می‌بینی. این کاپ‌ها را زمانی که من در پرسپولیس بودم به‌دست آوردم» حاج حسن گفت: «حاج علی‌آقا! برای آخرتتان چه جمع کردید؟ می‌خواهید این کاپ‌ها و این مقام‌ها را در آن دنیا جمع کنید و بگویید خدایا، من کاپ دارم؟ خب، همه کاپ دارند، آیا وزن کارهای فرهنگی و معنوی شما هم اندازه وزن این کاپ‌هایتان هست؟ از این بابت هم خودتان را بالا کشیده‌اید؟» ❤️بعد با تواضع خودش را مثال زد و ادامه داد: «من هم کاری نکردم ولی شما الگوی مردم و جوان‌ها هستید. بیایید در بخش فرهنگی کار دیگری انجام بدهید» مثالی هم آورد و گفت: «وقتی شما بروید در نماز جمعه و نماز جماعت شرکت کنید، می‌بینید که مردم چقدر از شما الگو می‌گیرند و چون علی پروین در نماز جمعه، راهپیمایی، کار خیر، شرکت کرده، آنها هم می‌کنند.  آن وقت شما توانسته‌اید جوان‌ها را به نماز جمعه بکشانید. لذا بیایید در بحث فرهنگی کار کنید. همین مقدار که مدال دارید، به همین اندازه هم بیایید، در بحث معنوی و فرهنگ کار کنید، این‌ها دست شما را در آخرت می‌گیرد و انسان را نجات می‌دهد، گره‌گشای انسان است و انسان را جاودانه نگه می‌دارد، والا کاپ را خیلی‌ها برده‌اند و تمام شده است.» علی پروین که چشمانش قرمز شده بود، گفت: «حاج حسن‌آقا! من رفیقی مثل شما نداشتیم که چنین حرف‌هایی را به من بزند. همه آمدند و به‌به و چه‌چه کردند و رفتند. شما آمدید و دلم را روشن و چشمم را باز کردید. بنده در خدمت شما هستم. باعث افتخار من است که در کنار شما و در خدمت شما باشم که هم دنیا را دارم و هم آخرت را.» 📚 کتاب «با دست‌ های خالی» خاطرات شهید حسن طهرانی ‌مقدم ⭕️ @dastan9 🇮🇷
شهید سید حسین حسینی   ولادت: ۱۳۴۷ محل تولد: میانه شهادت: ۲۵ دی ۱۳۶۶ محل شهادت: ماووت عملیات: بیت المقدس ۲ گردان: حضرت علی اکبر(ع) آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع) ⭕️ @dastan9 🇮🇷