eitaa logo
📙 داستان و رمان 📗
1.1هزار دنبال‌کننده
44 عکس
83 ویدیو
5 فایل
کانال های جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan شعر و سرود @sorood_sher تربیت دینی کودک @amoomolla اخلاق خانواده @ghairat آدمین و مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool تبلیغ ارزان @tabligh_amoo
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 داستان کوتاه دوری از بهشت 🌟 حضرت آدم علیه‌ السلام ، 🌟 چهل روز از دوری بهشت گریه کرد. 🌟 بعد از چهل روز جبرئیل نازل شد 🌟 و به وی گفت : چرا گریه می‌کنی ؟ 🌟 حضرت آدم جواب داد : 💎 چرا گريه نكنم ؟! 💎 در حالی كه از جوار خداوند 💎 به اين دنيا فرود آمده ام ؟ 🌟 جبرئیل گفت : 👑 به درگاه خدا توبه كن 👑 و به سوی او بازگرد . 💎 حضرت آدم پرسید : چگونه؟ 👑 جبرئیل جواب داد : آدم برخیز . 🌟 سپس حضرت آدم را ، 🌟 در روز هشتم ذی‌الحجه به منی برد 🌟 و شب را در آنجا ماند . 🌟 وقتی ظهر روز عرفه رسید، 🌟 به حضرت آدم دستور داد 🌟 تا غسل کند. 🌟 حضرت آدم چنین کرد 🌟 و بعد از نماز عصر ، 🌟 جبرئیل دعایی را به او آموزش داد. 🌟 حضرت آدم نیز آن را خواند : 🕋 خدایا پاک و منزهی تو 🕋 و تو را شکر می‌کنم . 🕋 هیچ خدایی جز تو نیست . 🕋 من عمل بدی انجام دادم . 🕋 و به خودم ظلم کردم. 🕋 و به گناهم اعتراف می‌کنم. 🕋 پس مرا ببخش 🕋 که همانا تو بخشنده و مهربانی ... 🌟 تا غروب روز عرفه ، 🌟 حضرت آدم در عرفات ماند 🌟 و سپس راهی مشعر شد. 🌟 صبح عید قربان در مشعر ، 🌟 خداوند کلماتی را به وی آموزش داد 🌟 و به برکت این کلمات ، 🌟 خدا توبه حضرت آدم را پذیرفت . 📙 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla رای ما جلیلی است ، شما چطور ؟!
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
💎 دوستان من ! 💎 برای رای دادن و انتخاب اصلح ، 💎 چشم و گوشتان به علما باشه 💎 نه فضای مجازی . 🇮🇷 @amoomolla
📚 داستان کوتاه این نیز می گذرد 🌟 ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ 🌟 ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ 🌟 ﻭ مدام گریه می کرد . 🌟 رهگذری از ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ می گذشت 🌟 ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ 🌟 او نیز ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ، 🌟 روی دیوار ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ✍ ﺍین هم می گُذرد 🌟 رهگذر گفت : 💎 برای چه گریه می کنی ؟! 🌟 مرد ﮔﻔﺖ : 🍃 ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . 🍃 ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ مکان ، 🍃 ﻫﯿﺰﻡ می فروختم ، 🍃 اما ﺣﺎﻝا ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ شدم 🌟 رهگذر ﭘﺮﺳﯿﺪ : 💎 خیلی جالبه 💎 پس باید خوشحال باشی 💎 پس ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ؟ 🌟 مرد ﮔﻔﺖ : 🍃 ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺍﯾن هم می گُذرد 🌹 گَر بِه دولت برسی مست نگردی مردی 🌹 گَر بِه ذلت برسی پست نگردی مردی 🌹 اهل عالم همه بازیچه دست هوسند 🌹 گَر تو بازیچه این دست نگردی مردی 📙 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla هم جلیلی عالیه هم قالیباف
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🔮 همانطور که استفاده از آب ، برق ، 🔮 گاز ، مخابرات ، یارانه و... 🔮 حق مسلّم ماست 🔮 حضور در انتخابات ، 🔮 و انتخاب مسئولین خوب و پاک نیز 🔮 حق مسلّم ماست . 🔮 اگر از این فرصت استفاده نکنیم 🔮 خودمان ضرر می کنیم . 🇮🇷 @amoomolla
💥 مسابقه سین زنی شماره ۱۰ ☀️ به مناسبت عید غدیر خم 👌🏻 ویژه بچه ها ... با کمک خانواده ها 🌟 عزیزانی که دوست دارن در این مسابقه شرکت کنند ، لطفا نام خود را به آیدی زیر بفرستند . 🆔 @dezfoool ✍ نحوه مسابقه : 🌟 وقتی اسمتون رو دادید 🌟 یک بنر به نام شما برای شما ، 🌟 ارسال می کنند 🌟 و شما باید آن را برای گروه ها 🌟 و مخاطبین تون ارسال کنید . 🌟 هر بنری که بیشتر سین خورد ، 🌟 اون برنده است . 🛍 جوایز : 🎁 نفر اول : ۱۰۰ هزار تومان 🎁 نفر دوم : ۵۰ هزار تومان 🎁 نفر سوم : ۳۰ هزار تومان 🎁 نفر چهارم : ۲۰ هزار تومان ⏰ زمان پایان مسابقه : 👈 عید غدیر خم ، ۵ تیر ۱۴۰۳ ✅ @seen_game 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۰ 💎 بعد از نجات دختران ، 💎 شیعه فاطمه ، با ماشین پلیس 💎 به طرف خانه رفت . 💎 مادرش زهرا ، نگران و گریان ، 💎 دم در خانه نشسته بود . 💎 با دیدن دخترش در ماشین پلیس 💎 هم خوشحال شد هم نگران 💎 به طرف شیعه فاطمه رفت 💎 و او را در آغوش گرفت و گفت : 🇮🇷 کجا رفته بودی دختر 🇮🇷 دلم هزار جا رفت 🇮🇷 چرا بدون اطلاع گذاشتی رفتی 🇮🇷 نمی گی من نگران میشم 💎 شیعه فاطمه گفت : 👑 منو ببخش مامان جان 👑 به خدا مجبور بودم یهویی برم 🚔 پلیس گفت : 🚔 حاج دختر شما قهرمانه 🚔 امروز جون چندتا بچه رو نجات داد 💎 فردای آن روز ، 💎 یادش آمد که به آن زن بدحجاب ، 💎 قول داد تا دوباره در پارک ، 💎 همدیگر را ببینند . 💎 به خاطر همین 💎 با مادرش به پارک رفت . 💎 و او را در همان جای دیروزی دید . 💎 زهرا و شیعه فاطمه به او سلام کردند 💎 زن بد حجاب نیز ، به احترام آنها ، 💎 از جا بلند شد و به آنها دست داد 💎 و به زهرا گفت : ☘ اسم من نگینه ☘ شما هم باید مادر این کوچولو باشید ؟ 💎 زهرا گفت : 🇮🇷 بله خوشبختم ، اسم منم زهراست . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۱ 💎 نگین گفت : ☘ بی مقدمه میرم سر اصل مطلب ☘ فلسفه حجاب و پوشش چیه ؟! ☘ چرا با حجاب باشیم ؟! 💎 شیعه فاطمه گفت : 👑 فلسفه پوشش در اسلام ، 👑 چند چیزه : 👑 بعضی ها جنبه روانی دارند 👑 بعضی ها جنبه خانوادگی دارند 👑 بعضی دیگر جنبه اجتماعی دارند 👑 و بعضی هم مربوط میشه 👑 به بالا بردن احترام زن ، 👑 و جلوگیری از ابتذال . 👑 ارزش و احترام زن در جامعه ، 👑 مساوی با عفت و حیاست 👑 قطعا داشتن پوشش ، 👑 او را محترم می کنه 👑 و از نگاه‌ های ناپـاک و آلوده 👑 دور می کنه 👑 و مقامی ارزشمند و جایگاهی والا 👑 برای او می سازه . 👑 دوما 👑 حضور بانوان در محیط کار و فعالیت 👑 همراه با پوشش مناسب ، 👑 آنها رو از تعرض نامحرمان ، 👑 حفظ کرده و سبب می‌شود 👑 با امنیت و آرامش خاطر ، 👑 به انجام وظایف بپردازند . 👑 سوم امنیت و آرامش روانی ، 👑 و مصونیت در برابر 👑 طمع‌ورزی‌های هوس‌بازان ، 👑 یکی دیگر از انگیزه‌های حجاب است 👑 چهارم ، در صدر اسلام ، 👑 بعضی از زنان ، بی‌بند و بار بودند 👑 و نسبت به پوشش و حفظ حجاب 👑 اعتنا نمی‌ کردند 👑 و به بی عفتی و بی اخلاقی ، 👑 معروف بودند 👑 خداوند حکیم دستور داد 👑 که زنان مؤمن و پاکدامن ، 👑 حجاب خود را کاملا رعایت کنند 👑 تا بانوان با عفت و پاکدامن ، 👑 از زنان بدحجاب و آلوده ، 👑 مشخص شوند . 👑 پنجم ، 👑 وقتی زن کاملا خود را بپوشاند 👑 و با پاکدامنی در جامعه ظاهر شود 👑 دیگر چشم‌ها به‌طرف او ، 👑 خیره نخواهد شد 👑 و از خطرات در امان خواهد ماند . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۲ 💎 نگین و شیعه فاطمه ، 💎 کلی با هم گفت و گو کردند 💎 شیعه فاطمه با ادب و احترام 💎 به همه سوالات نگین جواب می داد 💎 نگین ، از شیعه فاطمه قول گرفت 💎 تا روزهای بعدی نیز بیاید 💎 و از آن طرف 💎 به چندتا از دوستانش ، 💎 در مورد شیعه فاطمه گفته بود 💎 آنها نیز مشتاق شدند تا او را ببینند . 💎 جلسات روزانه شیعه فاطمه ، 💎 در پارک معروف شده بود 💎 هر روز به تعداد دختران و زنان 💎 اضافه می شد 💎 همه شیعه فاطمه را ، 💎 به علم و ادب و حجابش ، 💎 می شناختند . 💎 هر کسی به خاطر یک چیزی ، 💎 شیعه فاطمه را دوست می داشت . 💎 اما بعضی از دختران بدحجاب ، 💎 از او خوششان نمی آمد 💎 و گاهی 💎 آنقدر سر و صدا و اذیت می کردند 💎 تا جلسات او را به هم بزنند 💎 اما شیعه فاطمه صبوری می کرد 💎 و مثل همیشه با مهربانی ، 💎 با آنها برخورد می کرد 💎 تا اینکه یک روز ، 💎 هنگام ورود به پارک ، 💎 چندتا پسر را دید که با چاقو و قمه 💎 مزاحم دوتا از آن دختران بدحجاب شدند 💎 و می خواستند به زور ، 💎 آنها را با خود ببرند . 💎 تنها پسری که در آن حوالی بود 💎 به کمک دختران رفت 💎 اما او را کتک زدند و با چاقو ، 💎 شکم را دریدند . 💎 شیعه فاطمه به طرف آنها رفت 💎 اول تذکر داد 💎 وقتی دید که گوش نمی دهند 💎 آنها را از زمین پرواز داد 💎 و به صورت معکوس ، 💎 آنها را در هوا معلق نگه داشت . 💎 به طوری که سرشان پایین 💎 و پایشان بالا بود . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۳ 💎 سپس به طرف پسری که ، 💎 چاقو خورده بود ، رفت و گفت : 👑 آفرین پسر جان 👑 آفرین به غیرتت 👑 آفرین به مردانگی و مروتت 💎 یکی از خانم‌ها گفت : ☀️ به آمبولانس زنک بزنید 💎 شیعه فاطمه گفت : 👑 نمی خواد حالش خوب میشه 💎 سپس دستش را به حالت دعا 💎 به طرف آسمان بالا گرفت 💎 و دعایی زیر لب خواند 💎 که باعث شد ، 💎 جراحت پسر کاملا خوب شود 💎 هیچ اثر زخم و چاقو در بدنش نبود 💎 تا اینکه پلیس ها سررسیدند 💎 و اراذل را تحویل آنها دادند 💎 دختران بدحجابی که 💎 شیعه فاطمه را اذیت می کردند 💎 از آن روز به بعد ، عاشق او شدند 💎 و در جلسات او شرکت می کردند . 💎 چند روز بعد ، 💎 از طرف سپاه برای شیعه فاطمه 💎 دعوت نامه آمد 💎 و از او خواستند تا در چند ماموریت ، 💎 با آنها همکاری نماید . 💎 شیعه فاطمه ، این دعوتنامه را ، 💎 به پدر و مادرش نشان داد 💎 پدرش موافق کرد و معتقد بود 💎 که باید از استعدادهای او ، 💎 برای کمک به مردم استفاده کرد 💎 اما مادرش زهرا ، 💎 با رفتن او به ماموریت مخالفت نمود 💎 و معتقد بود که او هنوز بچه است 💎 و چنین برنامه هایی برای او ، 💎 خطرناک هستند . 💎 شیعه فاطمه با اینکه دوست داشت 💎 به آن دعوتنامه پاسخ مثبت دهد 💎 ولی به احترام مادرش سکوت کرد 💎 شب همان روز ، 💎 زهرا بعد از کلی فکر کردن 💎 و مشورت کردن با شوهرش ، 💎 تصمیم گرفت 💎 تا به شیعه فاطمه اجازه دهد 💎 به ماموریت برود . 💎 به آدرسی که در دعوتنامه بود رفت 💎 ناگهان متوجه شد 💎 که پسر گربه ای نیز ، آنجاست . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۴ 💎 شیعه فاطمه ، 💎 از دیدن فرامرز خوشحال شد 💎 به او سلام کرد و گفت : 👑 شما اینجا چکار می کنی ؟! 🐈 فرامرز گفت : 🐈 برای همکاری با سپاه دعوت شدم . 💎 بعد از کمی انتظار ، 💎 سربازی به طرف آنها آمد و گفت : 👮🏻‍♂ سرهنگ منتظر شما هستند . 💎 سرهنگ نصیری ، 💎 از فرماندهان سپاه قدس ، 💎 به احترام آن دو از جایش بلند شد 💎 و به آنها سلام کرد . 💎 بعد از سلام و احوالپرسی ، گفت : 🇮🇷 ما در مورد شما دوتا ، 🇮🇷 خیلی تحقیق کردیم 🇮🇷 و می دونیم کی هستید 🇮🇷 و چه قدرت هایی دارید 🇮🇷 با اینکه هنوز سن‌ تون کمه 🇮🇷 ولی تصمیم گرفتیم 🇮🇷 تا یک ماموریت به شما بدهیم 🇮🇷 البته این ماموریت ، 🇮🇷 تقریبا مثل همان ماموریتی هست 🇮🇷 که پسر گربه ای در آمریکا انجام داده 🇮🇷 راستی آقا فرامرز ، 🇮🇷 اونجا کارت خیلی عالی بود . 💎 فرامرز گفت : 🐈 خواهش می کنم . 💎 آقای نصیری گفت : 🇮🇷 راستش تو مملکت ما ، 🇮🇷 یک عده دارن فعالیت می کنن 🇮🇷 تا دختران مارو بدزدند 🇮🇷 حالا یا با زور یا با اختیار خودشون 💎 فرامرز با تعجب گفت : 🐈 چطور میشه کسی 🐈 با اختیار خودش دزدیده بشه ؟! 💎 سرهنگ نصیری گفت : 🇮🇷 با شستشوی مغزی 🇮🇷 اونقدر تو مغزشون پر می کنن 🇮🇷 که شما اینجا حیف میشین 🇮🇷 خارج خیلی خوبه باید برید اونجا 🇮🇷 اونجا کار زیاده ، پول زیاده و... 🇮🇷 همین باعث میشه 🇮🇷 که دخترا هوایی بشن 🇮🇷 و با پای خودشون با اونا میرن خارج 🇮🇷 تازه اونجا می فهمن 🇮🇷 چه کلاهی سرشون رفته 🇮🇷 و خبری از کار و پول و... نیست ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ قسمت ۶۵ 💎 سرهنگ نصیری گفت : 🇮🇷 یکی از ماموران ما ، 🇮🇷 داوطلبانه خودش رو ، 🇮🇷 قاطی اون دخترای فریب‌ خورده کرده 🇮🇷 ما هم برای او ، 🇮🇷 ردیاب و میکروفون کار گذاشتیم 🇮🇷 تا هم مکالمات اونو بشنویم 🇮🇷 و هم موقعیت اونو داشته باشیم 🇮🇷 قرار بود این ماموریت ، 🇮🇷 فقط داخل ایران باشه 🇮🇷 که با گرفتن سرشاخه این باند 🇮🇷 که یه پولدار آمریکایی هست 🇮🇷 ماموریت هم تمام بشه 🇮🇷 ولی مامور ما اصرار داشت 🇮🇷 تا ته کار بره 🇮🇷 و ببینه که مقصد آخر دخترا کجاست 🇮🇷 امروز یکی از اون خانه ها رو ، 🇮🇷 شناسایی کردیم 🇮🇷 و افرادش رو بازداشت کردیم 🇮🇷 و الآن مامور ما هم ، 🇮🇷 در خانه ای نزدیک مرز هست . 🇮🇷 که ما احتمال میدیم ، 🇮🇷 اون مرد آمریکایی ، اونجا باشه 🇮🇷 و اما ماموریت شما ، 🇮🇷 اینه که به آمریکا برید 🇮🇷 و منتظر دستور من باشید . 🇮🇷 تا در هنگام نیاز ، وارد عمل بشید 🇮🇷 و جون اون دخترارو نجات بدید . 💎 فرامرز گفت : 🐈 اسم مامور شما چیه ؟! 💎 آقای نصیری گفت : 🇮🇷 سمیه سیاحی ، 🇮🇷 معروف به دختر پوشیه پوش . ☀️ پایان فصل دوم پسر گربه ای ☀️ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
🌹 به کسی رای بدهیم 🌹 که برای روستاها برنامه داشته باشد 🌹 چون منبع اقتصاد کشور ، 🌹 روستاها هستند . 🇮🇷 @amoomolla