eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 درباره پنجره فولاد حرم امام رضا علیه‌السلام چه می‌دانید؟ 🟡 بـرای نخستین بار در قرن نهم هجری در دورۀ صفویه و به پیشنهاد ملا محسن کاشانی پنجره‌های نسبتاً کوچک از جنس فولاد در نزدیک‌ترین مکان ممکن بـه ضریح مطهر رضوی در صحن عتیق قرار گرفت. 🔹باتوجه به اینکه قدیم شب‌ها درهای حرم بسته می‌شد، در این ساعات زائران داخل صحن آمده و از پشـت پنجره فولاد ضمن عرض سلام و توسل به محضر امـام(ع) رازهای نهان دل خود را با حضرت در میان می‌گذاشتند و یا کسانی کـه عذر شرعی داشته و ورودشان به روضه منوره مشکل داشت از پشـت پنجره فولاد زیارت را به جا می‌آوردند. دومین پنجره در عهد ناصرالدین‌ شاه از جنس برنز ساخته شد و سومین پنجره نیز از جنس برنز در اوایل انقلاب اسلامی ایران جایگزین پنجره دوم شد که در پشت رواق توحیدخانه داخل صحن انقلاب اسلامی قرار دارد. 📚 @DasTanaK_ir | داناب
12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬پرسش وطن در اصطلاح فقهی چند نوعه؟ 📚 @DasTanaK_ir | داناب
✍ برخی از باورهای غلط در ارث ❌ ۱. با میشه بعضی از رو از ارث بطور کامل کرد. ✅ ۱. در وصیت فقط میشه نسبت به تصمیم گرفت. ❌ ۲‌. طلاهای مادر پس از فوت به دختر بزرگتر میرسه. ✅ ۲. طلاها هم مثل باقی اموال طبق قواعد ارث تقسیم میشه و دختر بزرگتر اولویتی نداره. ❌ ۳. فرزند حاصل از ، ارث نمیبره. ✅ ۳‌. فرزند حاصل از عقد موقت هم بطور کامل مثل فرزند حاصل از عقد دائم ارث میبره. ❌ ۴. ارثی که از مادر میرسه بین دختر و پسر بصورت مساوی تقسیم میشه. ✅ ۴. قواعد مادر و پدر تفاوتی نداره. ❌ ۵. قبل مردن میشه تقسیم ارث کرد. ✅ ۵. تقسیم ارث قبل از مرگ معنا نداره، مگر به عنوان هدیه باشه. ❌ ۶. تا قبل از سال میت نباید حرف از تقسیم اموال زد. ✅ ۶. از همان لحظه اول مرگ مورث، همه وراث در اموال شراکت دارند و هرگونه تصرف باید با اذن همه باشد یا تقسیم شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟡 👇🏻👇🏻👇🏻 ⁉️ چرا ایران ۳ روز عزای عمومی گرفت ولی خود فلسطین ۱ روز پاسخ 🔻ارتباط عجیب المپیک با شهادت هنیه پاسخ 🔻مگه اسماعیل هنیه سنی نیست چرا بهش میگن شهید که شرطش قبولی ولایته پاسخ 🔻چرا ایدی کوهن گفته هلیکوپتر شهید رئیسی رو هم موساد زده پاسخ 🔻ماجرای درخواست تجاوز به زندانیان مرد فلسطینی چه بود پاسخ 🔻شایعه ازدواج هفتم اسماعیل هنیه در ترکیه چی‌ بود پاسخ 💯پاسخ به کلی شایعات و شبهات سیاسی و مذهبی روز رو از اینجا ببینید👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3205365940C074e2e7bbe
مشق عشق ؛ هرچه دارم از روضه‌هاست. 📚 @DasTanaK_ir | داناب
اشراق ؛ تلخی هجران را چه کسی می‌فهمد؟ 📚 @DasTanaK_ir | داناب
🟢 قضیه مسلمان شدن ژاکلین زکریا توسط در عالم رویا 🔹خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم 28 اسفند ساعت 3 نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هرچه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هرچه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد. راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است گفت دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم آن پایین جای عجیبی بود یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند وسفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سیدعلی خامنه‌ای قرار داشت به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا شروع کرد با من حرف زدن خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند مانند شهید جهان‌آرا، شهدی همت، شهید باکری، شهید علمدار و...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند «علمدار همانی است که پیش شما بود همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی». به یک باره از خواب پرسیدم خیلی آشفته بودم نمی‌دانستم چکار کنم هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم. از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مدحی خریدم در راه هرچه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. درطی چند روزی که چند روزی که جنوب بودیم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که بان آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خیلی باصفا بود، حس غریبی داشتم احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند منقلب شدم و از هوش رفتم در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند. و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم. بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد وقتی شهادتین را می‌گفتم. احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام. 🔹برای مشاهده و مطالعه داستان کامل به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://ghorbanimoghadam.ir//171 ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
18.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 «ماجرای حیرت انگیز دختر فیلمساز سوری» که شاهد عینی دو جنگ بود و داعش تهدید به بریدن سرش کرد! 📚 @DasTanaK_ir | داناب
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔈ضربه تماشایی و زیبای نماینده سوئد در فینال تنیس روی میز المپیک ۲۰۲۴ برابر یکی از بهترین بازیکنان تاریخ 📚 @DasTanaK_ir | داناب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | اولین معلم 🔸 بخش‌هایی از سخنان مرحومه میردامادی، مادر بزرگوار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره فرزندانشان 📚 @DasTanaK_ir | داناب