هدایت شده از پاسخ به شبهات فجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عصرجمعههایمهدوی
🎥زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد فرهمند
🚩 پاسخ شبهات ف. مجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حضور #هادی_حجازیفر در بلندیهای جولان اشغالی‼️
🌟 بالاخره رسیدم بالا سرشون، اینجا مثلاً مرزشونه، ایشالله اون یه تیکه پارچه رو هم میکشیم پایین حالشو میبریم...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
😉 راههای تشخیص یک چای لبسوز و لبدوز
☕️ دوست دارین چای با کیفیت ایرانی رو تشخیص بدین، اینفو بالا رو ببینین
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم نابودی اسراییل به دست خودم
خیلی هم عالی😂😂😂
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
‼️اتفاقی جالب و عجیب در هنگام اقامه نماز ظهر و عصر توسط رهبر انقلاب
🔷طبق روال معمول ماه های مبارک رمضان، حسینیه امام خمینی(ره) ـ بیت رهبر انقلاب ـ هر روز برای نماز ظهر و عصر میهمان مشتاقانی است که می خواهند در ماه نزول رحمت نماز خود را به مقتدای خود اقتدا کنند.
🔷 اتفاق جالبی که در نماز روز 29 ماه مبارک رمضان چند سال پیش باعث شگفتگی نمازگزاران شد.
🔷بنابر این گزارش، در بین قنوت نماز دوم، خانمی 20 ساله از قسمت زنان با رد شدن از چادر به قسمت مردانه آمد و وقتی ماموران انتظامات این خانم را برای برگشتن به جایگاه خانم ها هدایت می کنند، وی امتناع کرده و با فریاد به سوی جایگاه اصلی رفته و تقاضای ملاقات با رهبر را می نماید.
🔷در ادامه، به ناچار ماموران مجبور می شوند ایشان را به جایگاه خانم ها برگردانند اما فریادهای وی و تقاضای ملاقات ادامه پیدا می نماید تا اینکه بعد از اتمام نماز رهبر انقلاب پشت میکروفن می گویند آن شخص را برای ملاقات به حضور ایشان ببرند.
🔷گفتنی است شخص مذکور پیش رهبر انقلاب رفته و چند دقیقه ای با ایشان به صحبت نشست.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
#حقیقت_نزد_کدام_مذهب_است ؟ !
مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی دچار بیماری معده شده بودند، پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند، جراح حاذق پس از یک عمل سه ساعته زمانی که آن مرجع تقلید در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند.
آیت الله میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند، پس از این مساله پروفسور برلون گفت: شهادتین را به من بیاموزید، از این لحظه می خواهم مسلمان شوم و پیرو مکتب این روحانی باشم، وقتی دلیل این کار را پرسیدند؟
پروفسور برلون گفت: تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است .
ــــــــــــــــ
🚩 هر روز یک #داستانک👇
🆔 @dastanak_i
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 #جهان_مدیا| نماهنگ/ قاسم نبودی ببینی ...
سوم خرداد سالروز #فتح_خرمشهر
شادے روح شہدای خرمشہر از جمݪہ ❤️ شہید #محمدجهان_آرا صلوات
🚩 پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @shobhe_shenasi
#اینفوگرافیک | آخرین آمار ویروس کرونا در کشور
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
▪️شهید ابراهیم هادی در گرماگرم جنگ در ارتفاعات کردستان یک مجروح عراقی پیدا کرد. دوستانش گفتند او را خلاص کن، اما گفت سال ها این بدن رو ساختم برای همچین روزایی، اسیر گرفتش و شب تا صبح اونو حمل کرد؛ بعد از مدتی اون اسیر توبه کرد و شهید شد.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir
مرد جواني کنار نهر آب نشسته بود و غمگين و افسرده به سطح آب زل زده بود.
روحانی جواني از آنجا مي گذشت. او را ديد و متوجه حالت پريشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتي روحانی را ديد بي اختيار گفت: عجيب آشفته ام و همه چيز زندگي ام به هم ريخته است. به شدت نيازمند آرامش هستم و نمي دانم اين آرامش را کجا پيدا کنم؟
آن روحانی برگي از شاخه افتاده روي زمين را داخل نهر آب انداخت و گفت: به اين برگ نگاه کن وقتي داخل آب مي افتد خود را به جريان آن مي سپارد و با آن مي رود.
سپس روحانی جوان سنگي بزرگ را از کنار جوي آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگيني اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقيه سنگ ها قرار گرفت.
آن شیخ گفت: اين سنگ را هم که ديدي. به خاطر سنگيني اش توانست بر نيروي جريان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گيرد. حال تو به من بگو آيا آرامش سنگ را مي خواهي يا آرامش برگ را؟!
مرد جوان مات و متحير به استاد نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرام نيست. او با هر افت و خيز آب نهر بالا و پائين مي رود و الان معلوم نيست کجاست! لااقل سنگ مي داند کجا ايستاده و با وجودي که در بالا و اطرافش آب جريان دارد اما محکم ايستاده و تکان نمي خورد. من آرامش سنگ را ترجيح مي دهم!
استاد لبخندي زد و گفت: پس چرا از جريان هاي مخالف و ناملايمات جاري زندگي ات مي نالي؟
اگر آرامش سنگ را برگزيده اي پس تاب ناملايمات را هم داشته باش و محکم هر جايي که هستي آرام و قرار خود را از دست مده.
روحانی جوان اين را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عميقي کشيد و از جا برخاست و مسافتي با استاد همراه شد.
چند دقيقه که گذشت موقع خداحافظي مرد جوان از استاد پرسيد: شما اگر جاي من بوديد آرامش سنگ را انتخاب مي کرديد يا آرامش برگ را؟
شیخ لبخندي زد و گفت: من تمام زندگي ام خودم را با اطمينان به خالق رودخانه هستي و به جريان زندگي سپرده ام و چون مي دانم در آغوش رودخانه اي هستم که همه ذرات آن نشان از حضور يار دارد از افت و خيزهايش هرگز دل آشوب نمي شوم و من آرامش برگ را مي پسندم…
🌟خود را به خدا بسپار و از طوفانهاي زندگي هراسي نداشته باش چون خدا کنار تو و مواظب توست.🌺
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
👇👇👇
📚 @dastanak_ir