🔻 جانم به این صلابت😍 تا آخر بخوانید
سید حسن نصرالله خطاب به صهیونیستها: آخرش که میآیید بیرون! آن وقت همدیگر را میبینیم
🔸اگر ما میخواستیم فقط برای روحیهبخشی یا مصرف رسانهای صرفا پاسخی [به شهادت علی کامل محسن] داده باشیم این کار را همان روز اول انجام داده بودیم. الآن میگویم چگونه… بچههای مقاومت میتوانستند خیلی ساده یک پایگاه نظامی را انتخاب کنند و چند موشک به آن شلیک کنند و استحکامات و تجهیزاتش را تخریب کنند و تصاویرش را در همهی رسانهها پخش کنیم و بگوییم الله اکبر! به شهادت برادرمان پاسخ دادیم. ولی طبیعتا هیچ سربازی نه کشته میشد و نه زخمی. حتی ممکن بود اسرائیلیان به قول خودشان برایمان نردبان بگذارند که از خر شیطان بیاییم پایین! ممکن بود مثل کاری که در مورد پادگان آویویم کردند، هلیکوپتر و برانکار بیاورند و عدهای را با ظاهر افراد زخمی درست کنند و موضوع را فیصله دهند. اما هدف ما اینها نبوده. هدف ما نه رسانهها هستند، نه یک پاسخ صرفا روحیهبخش و نه مصارف رسانهای. به هیچوجه. ما میخواهیم یک معادله را تثبیت کنیم. امروز بیش از همیشه دربارهی این معادله صریح صحبت میکنم تا اسرائیل بفهمد: وقتی یکی از مجاهدان ما را میکشید، ما یکی از سربازانتان را میکشیم. تمام. معادله این است. این نمیشود که شما یکی از ما را بکشید و ما بیاییم یک پایگاه، تپه، استحکامات و تجهیزات آهنی و حلبی را بزنیم! پول تمام جهان دست شماست و جایگزین میکنید. این کارها در مقابل اسرائیل معادلهی بازدارندگی درست نمیکند. اولین بار است من با این صراحت صحبت میکنم. خودشان به واسطهی رصد رفتار ما در هفتههای گذشته میدانند که ما نمیخواهیم وسائل نقلیهی نظامی را بزنیم. وسائل نقلیهی نظامی در دیدرس ما قرار دادند و ما میدانستیم اینها کنترل از راه دور هستند و نزدیمشان. در حالی که میتوانستیم بزنیم. خودشان میدانند که ما معطل موفقیت رسانهای و یک تکه فیلم نیستیم و میدانند که ما دنبال یک سرباز هستیم که بکشیمش. به همین خاطر همهی سربازانشان را پنهان کردهاند. مثل موش پنهان شدهاند. ماجرای این چند هفته نقطهی قوت مقاومت است. نقطهی ضعف و ناکامی نیست. دقت کنید، مقاومت نیامده است عصبانیتش را تخلیه کند و نمیخواهد خوراک رسانهای درست کند. مقاومت در به ثمر رساندن این مأموریت جدیت دارد. آنها آرزو دارند یک اتفاق بیافتد و خلاص شوند و شمال فلسطین اشغالی به وضعیت طبیعیاش باز گردد… تصمیم ما در این زمینه قطعی است. مسئله فقط به شرایط میدانی ربط دارد و باید زمانش فرا برسد. واقعیت این است که ما عجلهای هم نداریم. اعصابمان درگیر نیست که چرا امروز یا فردا نزدیم. اینگونه هم فکر نمیکنیم که تأخیر مایهی ضعف است. علتش این است که هدفی برای تحقق هدف اصلی در برابرمان آشکار نشده. آخرش چقدر میخواهید در سوراخهایتان بمانید؟ چقدر دیگر؟ یک هفته؟ دو هفته؟ یک ماه؟ دو ماه؟ سه ماه؟ هر قدر… ما به لحاظ زمانی تحت فشار نیستیم و کسی هم ما را تحت فشار نگذارد. آخرش که میآیید بیرون! آن وقت همدیگر را میبینیم.
سخنرانی سید حسن نصرالله در روز عاشورا ۹ شهریور ۱۳۹۹
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
؛ در سال ۱۶۲۰ میلادی برخی از مؤمنین مقداری از خاک مزار حضرت ابوالفضل العباس(ع) را برای تبرّک و طلب شفا به آلبانی بردند، مردم پس از مشاهده آثار این خاک، تصمیم گرفتند که باقی مانده آن را در بالای کوه «تیموری» که در ۲۰۰ کیلومتری تیرانا، پایتخت این کشور قرار دارد، دفن کنند.
با گذشت زمان بنایی در محل دفن خاک ساخته شد و نام این محل به کوه «عباس_علی» تغییر یافت. مردم آلبانی، معتقدند که حضرت_عباس(ع) با اسب بر روی یکی از کوهها رفته است و دلیل عقیده آنان رد پای اسب و عمود پرچم به جا مانده بر روی سنگی در آن محل است.
اهالی آلبانی از ادیان و اقشار مختلف، از آن زمان، پنج روز از سال را (۲۰ تا ۲۵ آگوست) در این مکان مراسم میگیرند، از ارتفاع ۲۴۱۷ متری بالا میروند، ذبح میکنند، غذا میپزند و به نام حضرت عباس(ع) در میان فقرا توزیع میکنند.
در سال ۲۰۱۳ «استیوان پاپ دیمتروف» هنرمند بلغارستانی مجسمهای از تمثال حضرت عباس(ع) سوار بر اسب ساخت که دو کودک در آغوش دارد و میخواهد به آنان آب بنوشاند. این تمثال بالای کوه تیموری نصب شده است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
نگران فردا نباش,خدا از قبل آنجاست...
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
شعری زیبا از #صائب_تبریزی:
هر کجاگیری گلی در آب، معمار خودی
کار هر کس را دهی انجام، در کار خودی
سرسری مگذر ز تعمیر دل بیچارگان
کار محکم کن که در تعمیر دیوار خودی
هر چه از دلها کنی تعمیر پشتیبان توست
سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی
پرده پوشی پرده بر افعال خود پوشیدن است
عیب هر کس را کنی پوشیده، ستّار خودی
هر که را از پا درآری پا به بخت خود زنی
جانب هر کس نگه داری نگهدار خودی
در گلستان رضا غیر از گل بی خار نیست
تو ز خود داری همیشه، زخمی خار خودی
حق پرستی چیست، از بایست خود برخاستن
تا خدا را بهر خود خواهی پرستار خودی!
دردهای عارضی را می کند درمان طبیب
با تو چون عیسی برآید چون تو بیمار خودی؟
تخم نار و نور با خود می بری زین خاکدان
در بهشت و دوزخ از گفتار و کردار خودی
نیست در آیینه دل هیچ کس را جز تو راه
از که می نالی تو تردامن چو زنگار خودی؟
از لحد خاک شکم پرور دهان وا کرده است
تو ز غفلت همچنان در بند پروار خودی
در دل توست آنچه می جویی به صد شمع و چراغ
ماه کنعانی ولی غافل ز رخسار خودی
فکر ایام زمستان می کنی در نوبهار
اینقدر غافل چرا از آخر کار خودی؟
دشته تا دارد گره از چشم سوزن نگذرد
نگذری تا ز سر خود عقده کار خودی
عارفان سر در کنار مطربان افکنده اند
تو ز بی مغزی همان در بند دستار خودی
نشکنی تا جنس مردم را، نگردی مشتری
خویش را بشکن اگر صائب خریدار خودی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
شـور حسـینی ۱۳۹۸
شعور حسینی ۱۳۹۹
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
▪️اینفوگرافی به مناسبت شهادت امام سجاد(ع)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
#حکایت
آقای سید علی اکبر کوثری ( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدلله علیه السلام) در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف میبرند. بچه های آن محله به رسم کودکانه ی خود بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، باچادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی، در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند. مرحوم سید علی اکبر میگه: بعد از اتمام جلسه، اومدم از درب مسجد بیام بیرون، یکی از دختربچه های محله اومد جلوم و گفت: آقای کوثری، برای ما هم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم، روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم، باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه: هر چه اصرار کرد، هتوجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت: مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه: پیش خودم گفتم: دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچههای قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم: السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچهها گفت: تا چای روضه رو نخوری، امکان نداره بزاریم بری. رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت
با بی میلی و اکراه استکان رو اوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند، طوری که متوجه حضور ایشان شدم. به من فرمود: آسید علی اکبر، مجالس روضه امروز قبول نیست. گفتم: چرا خانوم جان فرمود: نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم: جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا س با اشاره فرمودند: اون چای من با دست خودم ریخته بودم، چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه: از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود، قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد، برکتی فراوان داشت و برای همه گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجادعلیه السلام
◾از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام !
◾در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
▪صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز چهارشنبه:
اللّهُمَّ احرُسنا بِعَینِک الَّتی لا تَنامُ، و رُکنِک الَّذی لا یرامُ، و بِأَسمائِک العِظامِ، و صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ، وَ احفَظ عَلَینا ما لَو حَفِظَهُ غَیرُک ضاعَ، وَ استُر عَلَینا ما لَو سَتَرهُ غَیرُک شاعَ، وَ اجعَل کلَّ ذلِک لَنا مِطواعاً، إنَّک سَمیعُ الدُّعاءِ قَریبٌ مُجیبٌ.
خداوندا! ما را با چشمت که نمی خوابد، و ستونت که خم نمی شود، و به نام های بزرگت حراست کن و بر محمّد و آل او درود فرست و برای ما حفظ کن آنچه را که اگر دیگران حفظ کنند، از میان می رود و بر ما چیزی را پرده پوشی کن که اگر جز تو پرده پوشی کند، بر ملا می شود و همه اینها را برای ما فرمانبرداری قرار ده که تویی شنوای دعا و نزدیک و اجابت کننده.
منبــع : 👈بحار الأنوار: ج ۹۰، ص ۳۳۹، ح ۴۸.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🕌 (عنایت امام حسین (علیه السلام) به زوّار)
🦋روزی مردِ زائر وارد یکی از قصابی های کربلا می شود و مقداری گوشت می خرد و به حرم امام حسین (علیه السلام) می رود، بعد از زیارت به خانه برگشته و گوشت را به همسرش می دهد و می گوید آبگوشتی درست کن
ظهر که می شود همسرش به مرد می گوید گوشت نپخته است و مرد می گوید اشکالی ندارد صبر کن تا شب بپزد. شب که می روند سراغ گوشت می بینند گوشت اصلا نپخته است و مرد قصاب را سرزنش می کنند که گوشت بی کیفیت به آنها داده است و می گذارند تا صبح بپزد. صبح بیدار شدند دیدند گوشت هنوز نپخته است مرد با عصبانیت ظرف غذا را می برد قصابی و می گذارد روی میز و می گوید مرد حسابی ما زائر امام حسین (علیه السلام) هستیم بی انصافی است به ما گوشت بی کیفیت بدهی، از دیروز صبح که گوشت را خریدم تا امروز صبح گوشت اصلا نپخته است.
قصاب لبخندی زد و به او گفت وقتی گوشت را خریدی مستقیم رفتی داخل حرم امام حسین (علیه السلام) ؟ زائر گفت چطور ؟ بله رفتم قصاب گفت مگر نمی دانی گوشتی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شود آتش به او کارساز نیست، اگر می دانستم قصد زیارت داری قبلش به تو می گفتم.
در روایات آمده است سوزاندن بدن زائر امام حسین (علیه السلام) بر آتش جهنم حرام است.
📚کتاب داستان های شگفت
آیت الله دستغیب (ره)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #سرخط_فارس| دلیر تنگستانی
🔹۱۲ شهریور ماه سالگرد شهادت قهرمان مبارزه با استعمار رئیسعلی دلواری است.
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir