eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
109 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ ❁﷽❁ ( اینجا کربلاست 10) صدای داد و فریاد زنان و کودکان تمام دشت را پر کرده بود. اسب ها به سمت خیمه‌های می‌تاختند. دیگر کسی نبود که از اهل حرم محافظت کند. حتی عبدالله هم کمی بعد از بابا حسین بی محابا و شتابان به میدان رفت و دیگر بازنگشت. هرکس به سمتی می دوید تا از دست لشکریان فرار کند. ولی زن و کودک پیاده، با آن تشنگی و با این بار غم، مگر چقدر می توانست بدود؟! رقیه به سمت میدان نگاه کرد :بابا حسین کجاست؟ چرا جلوی این قوم را نمیگیرد؟ اما ناگهان از دور اسب بابا حسین را دید که با بدنی پر از تیر می آید. تا اسب به خیمه رسید زنان و کودکان، عمه زینب، رباب و رقیه گردش جمع شدند. رقیه خوب می‌دانست آمدن اسب بی سوار خبر از شهادت سوارش می دهد. رقیه دیگر سکوت کرد، سکوتی پر از درد، این داغ را دیگر نمی توانست تحمل کند. گلوله های اشک از چشم هایش بدون پلک زدن می بارید و خاک خشک کربلا را خیس می کرد. عمه زینب با نیمه جانی که داشت خودش را به رقیه رساند دست روی صورتش گذاشت : رقیه... رقیه جان... حرف بزن. عمه با توست رقیه... گویی نه کسی را میدید و نه صدایی می شنید. عمه چند ضربه بر گونه های رقیه زد تا اورا متوجه کند؛ عمه می‌دانست کودکی سه ساله با این غم و این فراغ ممکن است دق کند. به محضی که رقیه شروع به ناله و زمزمه کرد، عمه او را محکم در آغوش گرفت : سیاه باد روی کسانی که تو را یتیم کردند و امتی را از امامشان محروم. رقیه الان می فهمید عمه برای چه به گودی قتلگاه رفت . او شاهد شهادت برادرش بود، ولی قدرت ایمانی در او وجود داشت که هنوز استوار و با صلابت نگهش داشته بود. نگاه رقیه به دو سو می چرخید، یکی به گودی قتلگاه و محلی که بابا حسینش را در آنجا از دست داده بود و دیگری نخلستان، نخلستانی که عمو عباسش را تنها در آغوش گرفته بود. فردای آن روز دشت کربلا از زنده ها خالی شد و فقط اجساد بی جان باقی ماندند . روزها گذشت تا دوباره همان قافله به کربلا بازگشت. ولی بدون رقیه. عمه زینب با موهای سفید و قامتی خمیده بر مزار برادر نشست و از در آغوش کشیدن سر گفت : برادرم، میبینی؟ رقیه ات با ما نیست. در خرابه های شام، تو را میخواست. ولی سرت را به آغوشش سپردند. داداش حسینم، رقیه منتظرت بود، از روزی که به او گفتی تو را به زودی در بغل خواهد گرفت. نگرانش نباش. دیگر تاول پاهایش اذیتش نمیکند، دیگر جای تازیانه ها پوست و گوشتش را نمی سوزاند، دیگر در انتظار آمدنت چشم به در نمی دوزد... عمه زینب سربه خاک مزار گذاشت و به یاد تمام ظلم های کربلا اشک ریخت و در کنارش صدای ناله ی اهل حرم بلند شد. ♻️پایان (10 قسمت) ✍️ به قلم :سرکارخانم آمنه خلیلی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
💠 حکایت موعظه کردن نقل است مرحوم آخوند همدانی در یکی از سفرهای خود با جمعی از شاگردانش به عتبات عالیات می رفت در بین راه به قهوه خانه ای رسیدند که جمعی از دنیا پرستان میخواندند و پایکوبی می کردند، آخوند به شاگردانش فرمود یکی برود و آنان را نهی از منکر کند بعضی از شاگردان گفتند اینها به نهی از منکر توجه نخواهند کرد و کار ما بیهوده است ایشان فرمود حالا که شما نمی روید، خودم می روم وقتی که نزدیک شد به رئیسشان گفت: اجازه می فرمایید من هم بخوانم و شما بنوازید؟ رییس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: اگر شما اجازه بدهید بلی. گفت: بخوان آخوند نیز شروع به خواندن اشعار ناقوسیه حضرت امیر علیه السلام کردند لا اله الا الله حقاً حقا صدقاً صدقا إن الدنیا قد غرتنا و أشتغلتنا و استهوتنا آن عده وقتی این اشعار را شنیدند از آن حال در آمدند و به گریه افتادند توبه کردند یکی از شاگردان آخوند نقل کرده: وقتی ما از آنجا دور می شدیم هنوز صدای گریه شان به گوش می رسید 📚📚 منبع با اقتباس و ویراست از کتاب چلچراغ سالکان اميرالمؤمنين عليه‌السلام:بِالمَواعِظِ تَنجلي الغَفلةُ با موعظه و ارشاد است كه زنگارهاي غفلت از انسان زدوده مي‌شود. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🇮🇷 لیست کامل نرم‌افزار‌های جایگزین ایرانی در صفحۀ مایکت و یا بازار جایگزین گوگل: :: گردو / ذره‌بین :: جایگزین یاهو و جی‌میل: :: چاپار / میهن‌میل / میل :: جایگزین گوگل‌پلی: :: بازار / مایکت / … :: جایگزین شیر ایت: :: چیتا / شوکا / … :: جایگزین تله‌گرام: :: ایتا/بله :: جایگزین واتس‌اپ: :: آیگپ :: جایگزین توئیتر: :: ویک‌هد / توئینو/لی پلاس :: جایگزین اینستاگرام: :: هورسا/روبیکا (روبینو) :: جایگزین یوتیوب: :: آپارات / نماشا ::تماس تصویری گروهی با کیفیت: :: قرار :: جایگزین ویز (مسیریاب): :: بلد / نشان ::هم می‌شود، هم می‌توانیم...:: ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اعتراف یکی از آشوب گران در شبکه منوتو به عدم همراهی مردم: مردم اصلا ما رو همراهی نمی‌کنند... 📚 @DasTanaK_ir
: همراهی با شقی ترین انسانهایی که دستشان به خون هزاران ایرانی است، دور از شان جامعه هنری است 📚 @DasTanaK_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما اسم به گوشِتون خورده ... توی این کلیپ میگیم که کجاها باید خونده بشه 📚 @DasTanaK_ir
نکته قابل توجه!!! اشتباه نکنید! دسترسی اینستاگرام و واتس‌اپ به [اطلاعات] مردم ایران قطع شده است؛ نه دسترسی مردم ایران به واتس‌اپ و اینستاگرام… 📚 @DasTanaK_ir
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ زیبای وطنم با صدای حجت اشرف زاده ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔹محسن کیایی در صفحه خود نوشت: شما که فقط به فکر خودتان و جیب‌تان هستید و جان جوانان و دختران و پسران را با دلار معاوضه می‌کنید، با اشک تمساح مردم را احساساتی نکنید! 📚 @DasTanaK_ir
4_5967471966729273970.mp3
1.68M
📡 آیا حجاب اسلامی باعث فلج شدن نیمی از نیروی کار اجتماع می‌شود؟ نقدی به تجاری که از زیبایی دختران برای فروش کالای خود بهره می برند! 📚 @DasTanaK_ir
این متن رو بفرستید برای اغتشاش‌گران نسبتاً محترم!! 🔹پررو بازی یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن. کلاغه سفارش چایی میده. چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار! مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟ کلاغه میگه: دلم خواست، پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره… باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده، باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار. مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟ کلاغه میگه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره، خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه … مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن. قهوه رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار! مهموندار میگه: چرا این کارو کردی؟ خرسه میگه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه پررو بازی! اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که بندازنش بیرون. خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه. کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری!!! 🔻 نکته : قبل از تقلید از دیگران، منابع و امکانات خود را به دقت ارزیابی کنید! 🔻 نکته : اغتشاش‌گران نسبتاً محترم توجه داشته باشند که همون کلاغ ها را هم با موشک به حساب شون رسیدیم، چه برسه با شماها. علی کریمی هم نوبتش می‌رسه همون‌طور که نیما زم و ریگی و ... نوبتشون رسید. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b