🌸 مادرم سه چهار هفتهست که حال ندارن.
دیشب بِهِشون زنگ زدم که ما داریم میریم حرم، اگر دوست دارید، بیایم دنبالتون بریم توی خیابونای اطراف حرم از داخل ماشین زیارت کنید.
گفتن الآن نمیتونم، اگر صبح باشه بهتره.
گفتم پس، فردا صبحِ زود میام دنبالتون که هم هوا خنکتر باشه، هم ترافیک نباشه.
.
الآن قبل از میدان بیت المقدس(به قول مشهدیا فِلِکِ آب = فلکهی آب) توی ماشین نشستیمو #مادر دارن #زیارت میخونن.
.
#امام_رضا
#عید_غدیر
https://basalam.com/@barkat/posts/612149?sh=copy-aGG-post-app
🌸 تحلیلی / معصومه پیله چیان 6 ساله از #مشهد
.
👈 روانشناسای #برکتی نقاشی #معصومه_خانوم رو در لینک زیر تحلیل کنن.
.
♦️ اون وسط درختا استخر خونهشون ایناست که توش هندونه انداختن خنک بشه.😉
♦️ احتمالا نقاشی رو قبل از تولد #آقا_محمد_حسن کشیده. چون شش تا ❤ رو خونهشون کشیده.
https://basalam.com/user/aGG/posts/614335?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / پس چرا من سر لختم؟!
.
خونه پدر خانومم بودیم.
من بعد از نهار و بعد از دو سه روز اسباب کشی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه) طبقهی بالا خوابیده بودم.
.
#انسیه_خانوم اومد بالا.
.
- #فاطمه_خانوم از پایین گفت: "آقااااااجووووون!"
+ "بههههه...لههههه".
- "مهدی آقا* بالان؟"
× #انسیه_خانوم: خب آخه اگر مهدی آقا بالا باشن من سر لخت بالام؟!(یعنی حتما نیستن که من سر لخت بالام. پس چرا سوال میکنی خُب.)
* مهدی آقا #باجناق دوم منه. خیلیم دوسِش دارم. هر کیم بگه باجناق فامیل نمیشه میزنمش.
.
👈 من سه تا باجناق دارم؛ شما چند تا باجناق دارین؟
https://basalam.com/@barkat/posts/624702?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / دمپایی
.
داشتم #نماز میخوندم.
چِشَم افتاد به این دمپاییا.
در یک هزارم ثانیه به دلم گذشت که "الآن هر کی منو ببینه میگه: هِ ... با دمپایی اومده حرم!"
.
به خودم اومدم.
.
گفتم: "آ شیخ مجید! مردود شدی."
.
👈 شمام تا حالا مردود شدی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/625092?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / نگاه سنگین
.
داشتِم مِرَفتِم #قم.
در بین راه بِرِ نِمازِ مغرب و عشا #سرخه وایستادِم.
بعد از #نماز بِرِ شام دو تا نونو، ی کم پِنیرو، ی خربزه خریدُمو، توی چِمِنا یِ پتو پهن کِردِمو، جاتان خالی، نشستِمو خوردِم.
.
از اولش احساس مِکِردُم یَک نیگاه سِنگینی رومانِه.
تا بالاخره فهمیدُم که بَ....له، یِ نِفَری که هفت ساله سایهی سِنگینِش رو کشوره از او بالا دِرِه بدجوری نیگامان مُکُنه.
یِ "اِ ... پس هنوز نون و پنیر و خربزه توی سفرتون پیدا میشه"ی عجیبی تو چشماش بود که نگو.
.
#حسن
#شیخ_حسن
#حسن_فریدون
.
👈 ی جمله بِرَش نِمِنویسی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/635119?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / #حجاب
همه خونهی بابایی جمع بودن.
نوهها، از جمله #اقا_محمد_حسن، #معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم، داشتن توی حیاط با هم بازی میکردن.
معصومه در حالی که آروم گریه میکرد اومد بغلم کردو دم گوشم آروم گفت: "فلانی موهامو الکی کشیده".
گفتم: "چون کار بدی کرده شمام دیگه باهش بازی نکن، تا بفهمه کاربدی کرده".
.
انسیه رو هم صدا زدم که بیاد تو.
میخواستم با فلانی بازی نکنه تا بفهمه هر کس کار بد کنه کسی باهش بازی نمیکنه.
دیدم انسیه نمیاد تو و با ایما و اشاره میگه نمیشه بیام.
گفتم: "چرا؟"
گفت: "آخه بابای فلانی پایینه و من روسری ندارم.
.
#حجاب
#بابا_دورت_بگرده_با_حجابت
#کاربردهای_پتوی_مسافرتی
.
👈 در لینک یک جمله برای #انسیه_خانوم بنویس
https://basalam.com/@barkat/posts/671033?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ۱۹ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_مهدی با اومدنش افتخار پدریشو به من داد.
الآن ایشون سال پنجم طلبگیشو تمام کرده.
.
👈 میشه دردلینک زیر بزرگترین تجربهی زندگیتونو براش بنویسی؟
.
#بیست_شهریور_1380
#یازده_سپتامبر_معروف
https://basalam.com/@barkat/posts/684708?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / برو حیوووون
.
دراز کشیده بودم.
#معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم پریدن روم.
انسیه تا نشسته میگه: "برو حیوووون"
.
#دخترم_من_باباتم
#پدر_کوه_درد
#انسان_حیوان_ناطق
https://basalam.com/user/aGG/posts/685016?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / #حجاب
.
با بچهها رفتیم پیاده روی.
توی راه #معصومه_خانوم پرسید: میشه ما توی خیابون چادرامونو باز نگه داریم؟
+ به نظرت خدا بیشتر چیو دوست داره؟
- خدا بیشتر دوست داره که ما رو پوشونده ببینه.
+ خُب ... پس همون کارو بکن.
👈 در لینک زیر ی چیزی در مورد #حجاب بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/699576?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / لباس آقا محمد حسن
.
این پیراهن از دختر خاله جون به #انسیه_خانوم جون ارث رسیده و از انسیه خانوم جون به #آقا_محمد_حسن جون.
.
👈 الحمدلله پول دارم.
👈 صدتاشم میتونمم براش بخرم.
👈 هفتهای چندین دست از اینا رو هم به دیگران میبخشم.
.
ولی ...
👈 اشکالی هم در این که یک #لباس سالم رو چندین نفر بپوشن نمیبینم.
اگر کارم بده در لینک زیر این مطلب رو لایک (❤) نکن. اما اگر خوبه بعد از ❤ دادن نظرتون بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/719348?sh=copy-aGG-post-app
تا حالا کسی لایک نکرده! یعنی میگین کارم بده؟
🌸 #داستانک / شیرینی
.
دیشب شبِ تولد پدرخانومَم بود.
گفتیم ی جعبه شیرینی بگیریم بریم خونهشون تا هم بهشون ی سری زده باشیمو، هم روز تولدشونو تبریک گفته باشیم.
.
جلوی قنادی وایستادم.
خواستم از ماشین پیاده شَم که #معصومه_خانوم گفت: "میشه منم بیام؟"
گفتم: "چرا که نه."
با هم رفتیمو، شیرینی رو خریدیمو، خواستیم بیایم بیرون که گفت: "میشه من شیرینی رو ببرم؟"
گفتم: "چرا که نه."
جعبهی شیرینی رو اَزَم گرفتو کنار چادرشو انداخت روش.
گفتم: "چرا این طوری کردی؟"
گفت: "ممکنه بعضیا ببیننو، دلشون بخوادو، نداشته باشن بخرنو، دلشون بسوزه."
.
👈 آیا فکرش ❤ داره؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/754936?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #اربعین ۱۳۹۹ / پیاده روی از خانه تا حرم #امام_رضا(علیهالسلام) به جای پیاده روی #نجف تا #کربلا.
.
#معصومه_خانوم #انسیه_خانوم #آقا_محمد_حسن
https://basalam.com/user/aGG/posts/763317?sh=copy-aGG-post-app