داستانکام
🌸 شعر #معصومه_خاموم در مورد امام زمان(عج)
🌸 صلهی #معصومه_خانوم
.
#معصومه_خانوم امروز یک شعر برای #امام_زمان(عج) گفت.
بعد یک نقاشی کشید.
بعد به #فاطمه_خانوم گفت بالای نقاشیش شعرشو بنویسه.
.
شعرش این بود:
یِ روزی که همهی ما دعا کنیم، دعا کنیم، دعا کنیم
امام زمان ظهور کنه، ظهور کنه، ظهور کنه
.
این شعرو گذاشتم توی استوریهای پیج #فروشگاه_برکت در اینستاگرام.
یک از دوستان برکتی به نیت چهارده معصوم(علیهمالسلام) ۱۴ هزار تومان برای #معصومه_خانوم صله واریز کرد.
.
👈 میشه شماها هم در قسمت نظرات لینک زیر یک پیام برای #معصومه_خانوم بنویسین؟ میخوام براش بخونم.
.
#شاعره
#شاعرهی_اهلالبیت(علیهمالسلام)
https://basalam.com/user/aGG/posts/556175?sh=copy-aGG-post-app
🌸 تحلیلی / معصومه پیله چیان 6 ساله از #مشهد
.
👈 روانشناسای #برکتی نقاشی #معصومه_خانوم رو در لینک زیر تحلیل کنن.
.
♦️ اون وسط درختا استخر خونهشون ایناست که توش هندونه انداختن خنک بشه.😉
♦️ احتمالا نقاشی رو قبل از تولد #آقا_محمد_حسن کشیده. چون شش تا ❤ رو خونهشون کشیده.
https://basalam.com/user/aGG/posts/614335?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / #حجاب
همه خونهی بابایی جمع بودن.
نوهها، از جمله #اقا_محمد_حسن، #معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم، داشتن توی حیاط با هم بازی میکردن.
معصومه در حالی که آروم گریه میکرد اومد بغلم کردو دم گوشم آروم گفت: "فلانی موهامو الکی کشیده".
گفتم: "چون کار بدی کرده شمام دیگه باهش بازی نکن، تا بفهمه کاربدی کرده".
.
انسیه رو هم صدا زدم که بیاد تو.
میخواستم با فلانی بازی نکنه تا بفهمه هر کس کار بد کنه کسی باهش بازی نمیکنه.
دیدم انسیه نمیاد تو و با ایما و اشاره میگه نمیشه بیام.
گفتم: "چرا؟"
گفت: "آخه بابای فلانی پایینه و من روسری ندارم.
.
#حجاب
#بابا_دورت_بگرده_با_حجابت
#کاربردهای_پتوی_مسافرتی
.
👈 در لینک یک جمله برای #انسیه_خانوم بنویس
https://basalam.com/@barkat/posts/671033?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / برو حیوووون
.
دراز کشیده بودم.
#معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم پریدن روم.
انسیه تا نشسته میگه: "برو حیوووون"
.
#دخترم_من_باباتم
#پدر_کوه_درد
#انسان_حیوان_ناطق
https://basalam.com/user/aGG/posts/685016?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / #حجاب
.
با بچهها رفتیم پیاده روی.
توی راه #معصومه_خانوم پرسید: میشه ما توی خیابون چادرامونو باز نگه داریم؟
+ به نظرت خدا بیشتر چیو دوست داره؟
- خدا بیشتر دوست داره که ما رو پوشونده ببینه.
+ خُب ... پس همون کارو بکن.
👈 در لینک زیر ی چیزی در مورد #حجاب بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/699576?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / شیرینی
.
دیشب شبِ تولد پدرخانومَم بود.
گفتیم ی جعبه شیرینی بگیریم بریم خونهشون تا هم بهشون ی سری زده باشیمو، هم روز تولدشونو تبریک گفته باشیم.
.
جلوی قنادی وایستادم.
خواستم از ماشین پیاده شَم که #معصومه_خانوم گفت: "میشه منم بیام؟"
گفتم: "چرا که نه."
با هم رفتیمو، شیرینی رو خریدیمو، خواستیم بیایم بیرون که گفت: "میشه من شیرینی رو ببرم؟"
گفتم: "چرا که نه."
جعبهی شیرینی رو اَزَم گرفتو کنار چادرشو انداخت روش.
گفتم: "چرا این طوری کردی؟"
گفت: "ممکنه بعضیا ببیننو، دلشون بخوادو، نداشته باشن بخرنو، دلشون بسوزه."
.
👈 آیا فکرش ❤ داره؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/754936?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #اربعین ۱۳۹۹ / پیاده روی از خانه تا حرم #امام_رضا(علیهالسلام) به جای پیاده روی #نجف تا #کربلا.
.
#معصومه_خانوم #انسیه_خانوم #آقا_محمد_حسن
https://basalam.com/user/aGG/posts/763317?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / یک شب شام نخورم نمیمیرم.
.
از هیئت برگشتیم.
به خونه که رسیدیم زنی رو دیدم که داشت آشغال جمع میکرد.
با خودم گفتم ممکنه شام نخورده باشه.
سهم خودم رو برداشتم که ببرم بهش بدم.
#فاطمه_خانوم گفت: "من ببرم؟"
دادم.
رفت.
داد.
برگشت.
توی حیاط خونه به شوخی به #انسیه_خانوم گفتم: "غذای شما رو دادم به اون خانومو شما دیگه غذا نداری."
گفت: "اشکالی نداره."
.
رفتیم تو.
دوباره همون حرفا رو به #معصومه_خانوم گفتم.
معصومه گفت: "اشکالی نداره؛ یک شب غذا نخورم نمیمیرم"
.
#فاطمه_خانوم از توی اتاق صدا زد: "آقا جون! من سهم خودم رو دادم به اون خانوم."
.
#اربعین
https://basalam.com/user/aGG/posts/764631?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #بابا
خونهی بابایی بودیم.
خالهی معصومه خانوم و بچههاشم اونجا بودن.
باجناقم رفته بود سفر.
#معصومه_خانوم اومد بغلم کردو سرشو گذاشت رو سینم.
سرشو آروم آوردم بالا، به نحوی که گوشش دم دهنم قرار بگیره.
یواشکی بهش گفتم: «نباید جلوی کسی که باباش در سفره بیای باباتو بغل کنی».
+ «چرا؟»
- «چون ممکنه ببینه و دلش برای باباش بیشتر تنگ بشه.»
👈 هر کی دلش تنگ شده در لینک زیر به افتخار تمام باباها یک ♥️ بذاره.
https://basalam.com/@barkat/posts/1597154?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / موز ۱۶۰ هزار تومانی
رفتیم که بریم حرم.
چون دیر وقت بودو نزدیک ساعت منع رفت و آمد کرونایی، قبل از میدان بیت المقدس(به قول ما مِشِدیا «فِلِکه آب») ماشینو نگه داشتیمو از توی ماشین زیارت کردیم.
در حال زیارت بودیم که #انسیه_خانوم گفت: «آقاجون! موز میخرین؟»
معصومه خانومم گفت: «آره آقاااجووون!»
دیدم خیلی وقته براشون موز نخریدمو الآنم که دارن خودشون میگن گفتم حرفشون شهید نشه، اومدم پایینو رفتم از میوه فروشی چهار تا موز خریدم. برای #معصومه_خانوم، انسیه خانوم، #آقا_محمد_حسن و خانومم.
برای خودم نگرفتم.
دلم نمیاد توی این وضعیت اقتصادی، که برخی نون ندارن بخورن، لب به موز بزنم.
در حال خرید موز بودم که یک خانم اومدو ازم درخواست کرد کمی میوه برای اونو بچههاش بگیرم.
بچهها رو فرستادم توی ماشین تا موقع حرف زدن بندهی خدا معذب نباشه.
🌐 @barkat14
🌸 #داستانک / اِ ... شما خانم آقای پیلهچیان هستین؟
اون روز خانومم که از مدرسه برگشتن گفتن امروز یکی از مادرای بچهها اومد بِهِم گفت: «شما با «آقای پیله چیان» که مدیر #برکت هستن نسبتی دارین؟»(آخه خانومم توی مدرسه به «خانوم پیله چیان» معروفه. چون #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم هم توی همون مدرسه درس میخوننو ایشون در اون مدرسه قبل از این که خانوم معلم بشن، مادر بودن).
خانومم گفته بودن: «بله؛ همسرم هستن.»
اون خانوم گفته بود: «جداااا؛ من چند سال پیش ازشون گردو خریدمو خیلی راضی بودم از گردوهاشونو الانم بعد از چند سال هر وقت مادرم میخواد بگه گردو بخر میگه: «مثل گردوهای برکت بگیر»؛ اما از اون سال تا حالا ایشونو گم کرده بودم تا چند روز قبل که باسلامو نصب کردمو bakat313.ir ایشونو اونجا دیدم.»
🌐 @dastanakam
🌸 #شهید_فهمیدهمون_اینا
آخر شبی بچهها میخواستن بخوابن که #آقا_محمد_حسن گفت: «آقاجون! گشنهمه.»
به #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم مم گفتم: «شما چطور؟»
گفتن: «ما هم گشنهمونه.»
رفتم توی آشپزخونه تا براشون ساندویچ حلواارده درست کنم.
( #برکت @barkat313 حلواارده داره؛ اما اینا حلوااردهی برکت نبود.)
سه تا ساندویچ براشون درست کردمو آوردم دادم دستشونو دوباره برگشتم سمت آشپزخونه تا سه تا دیگه درست کنم. مشغول بودم که ی باره خندهی انسیه و معصومه رفت هوا.
اومدن گفتن: «محمد حسن موقع خوردن ساندویچش گفته: «میخوام اینو بخورم، قوی بشم، برم زیر تانکا منفجر بشم.»
👈 آهاااای پسر انقلابی! عاشقتم.
دعا میکنم همهمون با شهادت عاقبت بخیر بشیم؛ ولی فعلا این انقلاب نیاز به سرباز بابصیرت پا به کارِ داره.
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / نابرده رنج گنج ...
خانومم به بچهها قول داده بود که اگر هر کدومشون یک کار مهم انجام بدن یک هدیه براشون میخره.
#معصومه_خانوم قرار شد سورهی قارعه رو حفظ کنه؛
#انسیه_خانوم روخونیاشو تمرین کنه و بیغلط برا مامان جون بخونه؛
#آقا_محمد_حسن هم اذانو یاد بگیره که بعدا تبدیل شد به خوندن سورهی توحید.
👈 هیچی دیگه، تلاش کردن، یاد گرفتن، مزد زحماتشونو گرفتن.
🌐 @dastanakam
#آخه_پسر_عروسکی_کی_دیده؟
🌸 #داستانک / نماز جماعت
#معصومه_خانوم چند ماهیه به سن تکلیف رسیده.
میخواست نماز بخونه.
چادر سر خودشو عروسکش کردو، برای هر دو تاشونم جانمازم انداختو شروع کرد به نماز.
#آقا_محمد_حسن که معصومه رو دید گفت: «منم میخوام نماز بخونم.»
رفت کنار معصومه وایستادو هر کاری معصومه میکرد اونم تقلید میکرد.
👈 بچههای بزرگتر نیمی از بار تربیتی بچههای کوچکتر رو به دوش میکشن؛ شایدم بیشتر.
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / راه دراز
#مامان_جون معلم پرورشی مدرسهی انسیه معصومهن؛ البته غیر رسمی و فیسبیلالله.
صبحها که مامانجون با بچهها میرن مدرسه، سه چهار نفر دیگه از بچههای همون مدرسه رو که خونههاشون نزدیک ماستو خانوادههاشون برای آوردو بردشون مشکل دارنو با خودشون میبرنو میارن.
البته هیچ تعهدی به بردن نداریم هااااا.
یعنی روزهایی که میرن اونام میان.
که خب البته هر روز میرن دیگه.😂
ولی امروز فهمیدم که حالا حالاها کار داره تا #شهید شم.
بگو چرا؟
گفتی؟
ولی نگفتی هاااا ...
باشه میگم:
امروز #مامان_جون حال نداشتنو نمیخواستن مدرسه برن.
#انسیه_خانوم هم حال نداشتو نمیخواست مدرسه بره.
#معصومه_خانوم هم توی حرم امام رضا(ع) جشن تکلیف داشتو نمیخواست مدرسه بره.
خلاصه من باید، برای این که خانوادههای اونا به زحمت نیفتن، صبح میرفتمو میبردمشونو ظهر میرفتمو برمیگردوندمشون.
ته دلم ی جوووری بود.
که، بهههله؛ من ... با این همه مشغله ... باید برم دنبال این فسقلیاو ... در حالی که اصلا به من ربطی ندارهو ...
خلاصه خدا امروز میخواست بهم بفهمونه که «آق مجید! هنوز خیلی راه داری تا به اون بالا بالاها برسی.»
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / صحیفه
آخرای شب نشسته بودمو داشتم کارامو انجام میدادم. #معصومه_خانوم بعد از این که درساش تموم شد کتاباشو جمع کردو رفت. فکر کردم رفته که بخوابه. برگشت؛ در حالی که #صحیفه_سجادیه دستش بود. اومد کنارم نشستو دعای ۲۷ ام رو باز کردو شروع کرد به حفظ کردن.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ ...
(خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و هنگام برخورد با دشمن، یاد دنیای خدعهگر فریبکار را از خاطرشان ببر و اندیشۀ مال فتنهانگیز را از صفحه دلشان محو کن ...)
🌐 @dastanakam
داستانکام
🌸 #داستانک / صحیفه آخرای شب نشسته بودمو داشتم کارامو انجام میدادم. #معصومه_خانوم بعد از این که درس
🌸 #داستانک / چرا هشتک؟
وقتی داشتم مطلب بالا رو تنظیم میکردم #معصومه_خانوم اومد پیشم نشست.
+ آقاجون!
- بله؟
+ این (#) چیه؟
- هشتک.
+ چرا بهش میگن «هشتک»؟
منم بدون معطلی، خیلی جدی، با انگشت اشارهم به شلوارش اشاره کردمو گفتم: «چرا به این میگن خشتک؟»
هر دو مون زدیم زیر خنده.😂
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / وضوی آتشین
شب بچهها میخواستن بخوابن.
با #معصومه_خانوم در این موضوع صحبت میکردم که اگر کسی شب رو با وضو بخوابه مثل اینه که تا صبح داره عبادت میکنه.
دیدم #آقامحمدحسن از توی رختخوابش بلند شدو رفت شروع کرد به وضو گرفتن.
🌐 dastanakam
🌸 #اخلاق
هر روز مامانجون به عنوان چاشت برای بچهها ساندویچ درست میکنه و همراه میوه بهشون میده تا ببرن مدرسه.
اما دوشنبهها برنامهشون آزاده که هر کس هر چی دوست داره با خودش ببره مدرسه.
چون همه با خودشون چیزای جذاب میارن بچههای ما هم دوست دارن یک چیزی غیر از ساندویچو میوه با خودشون ببرن.
امروز براشون کیکو شیرکاکائو گرفتم.
با هم شد ۲۸ هزار تومن.
توی حساب دو دوتا چهارتا بخوای حساب کنی واقعا نمیرزه؛ ولی برای این که دل بچههام، وقتی دست بقیه میبینن نخواد، براشون میگیرم.
در مسیر رفتن به مدرسه سه نفر از بچههایی که خونهشون نزدیک ماستو پدر و مادراشون نمیتونن خودشون اونا رو ببرن رو هم با خودمون میبریم.
بعد از خرید، کیکو شیرو دادم به #انسیه_خانوم.
وقتی رسیدیم مدرسه و بچهها شروع کردن به پیاده شدن، انسیه مکسی کرد تا همهی بچهها پیاده شَنو بعد پیاده شه.
#معصومه_خانوم، که پیاده شدنش منوط به پیاده شدن انسیه بود، گفت: «چرا پیاده نمیشی؟»
انسیه گفت: «چون شیرو کیک دستم بود نخواستم دیگرانی که ندارن ببیننو دلشون بخواد.»
#بابامگهتوچندسالتهفسقلی
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 از طرف مدرسهی #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم در شام میلاد امام جواد(علیهالسلام) به مناسبت میلاد امام علی(علیهالسلام) برای خانوادهها و مخصوصا پدران جشن بزرگداشت مقام پدر برگزار کرده بودن.
👈 #معصومه_خانوم در حال سرود خوندن.(بچههایی که دست میزنن، نفر سوم از سمت راست)
🌸 زن باید #حیا داشته باشه
به بچهها قول داده بودم این سری که بیایم سر خاک بابایی سوار چرخ و فلک شون کنم.
بچهها رو سوار چرخ و فلک کردم.
به #معصومه_خانوم گفتم: «پالتوتو بده برات نگه دارم بابا.»
گفت: «نه آقاجون؛ میخوام بندازم روی پاهام تا اگر موقع پایین اومدن چرخ و فلک باد خورد زیر چادرم و چادرم رفت بالا جوراب شلواریم دیده نشده.»
🌐 @dastanakam
👈 حالا نیاین بگین این پالتو بالای پاشه، باد که بخوره از پایین باد میخوره، اینا چه ربطی به هم داره و ... اینا مهم نیست، مهم اون دقت نظر یک دختر ۹ سالهست که در فکر کودکانهی خودش به حفظ حجابش دقت داره.
هدایت شده از فروشگاه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 #معصومه_خانوم: «ما اومدیم راهپیمایی تا به همه بگیم که تا آخرین قطرهی خونمون پشت رهبر و انقلاب هستیم.»
#۲۲بهمن #من_انقلابیم
🌐 @barkat313
🌸 آیا برای دختری که کلهی سحری از خواب نازش بلند بشه، وضو بگیره و نماز صبحشو بخونه نباید #روز_دختر هدیه گرفت؟
#معصومه_خانوم
🌐 @dastanakam